اولمرت و اسرائیل: تغییر

نوشته‌: آموس الون Amos Elon

مالکان زمین: جنگ برسر شهرکها در سرزمینهای اشغالی،  2007-1967

نویسندگان:‌ ایدیت زرتال(Idith Zertal) و آکیوا الدار (Akiva Eldar)

دیواربە دور کشیدن: جامعه‌ اسرائیل در بن بست

نویسنده‌: سیلوین سایپل Sylvain Cypel‌

پسر درختان سرو: خاطرات، بازتابها و افسوسهایی از یک زندگی سیاسی،

نویسنده‌: مرون بنونیستی Meron Benvenisti

1.

اسرائیل تحت اهود اولمرت آن چیزی نیست که‌ درزمان آریل شارون بود، حداقل در لحن. شارون سربازی بود که‌ بیشتر زندگی‌اش را صرف جنگیدن با عربها کرده‌بود. اولمرت یک وکیل مودب دارای شخصیت حقوقی، یک معامله‌گر و یک گرداننده‌ سیاسی است. شارون از جنبش “اسرائیل بزرگ” پشتیبانی کرد. ایدۀ المرت برای اسرائیل نه‌ پاسخی به‌ الهام‌ کتاب مقدس، بلکه‌ یک دولت دنیوی مدرن با اقتصادی شکوفا اد‌غام شده‌ در تجارت جهانی و بطور بسیار نزدیکی مرتبط با اروپا است. این با آنچه‌ که‌ مورد مجادله‌ی خدا و ابراهیم در عصر برنز بود، کاملا جور درنمیآید. شارون از یک مبارزه‌ی سخت و طولانی سخن میگفت. المرت میگوید که‌ “اسرائیلیها خسته‌ از جنگ و خسته‌ از آنند که‌ پیروز باشند”[1] وی هنگامیکه‌ سخن از دو دولت  فلسطینی و اسرائیلی میراند، که‌ غالبا اینکار را میکند، تندروها مملو از خشم میشوند.

اولمرت ممکن است عملگراترین رهبر اسرائیلی از سال 1967 باین طرف باشد. میتوان امیدواربود که‌ وی بسیار دیر نیامده‌باشد. بنابه‌ نوشته‌ روزنامه‌ هاآرتس وی اخیرا به‌یک هیأت آمریکایی گفته‌است که‌ “در اسرائیل شاید 400 هزار نفر باشند که‌ دولت، رهبران اقتصاد، علوم و فرهنگ را در دست دارند. من میخواهم آنان را مطمئن کنم که‌ امیدوار باشند و ماندگار خواهندبود.” اینرا همه‌ میدانند که‌ هردو پسر خودش در نیویورک زندگی میکنند. وی اولین نخست وزیر اسرائیل است که‌ نسبت به‌ تراژدی فلسطینیان ابراز همدلی کرده‌است. وی در سخنرانی‌اش در مینیاپولیس در اواخر نوامبر گفت که‌ “ما نسبت به‌ رنج کشیدن [فلسطینیها] بی تفاوت نیستیم.” این درست است که‌ صبح روز بعد هشت فلسطینی توسط ارتش اسرائیل کشته‌شدند اما غیرممکن است آنچه‌را که‌ حداقل بنظرمیرسد سرآغاز یک تغییر باشد، نادیده‌گرفت. گیدئون لوی سرمقاله‌نویس روزنامۀ چپگرای هاآرتس به‌شیوه‌ای غیرخصلت‌نما خوشبینانه‌، دراین اندیشه‌ که‌ شاید یک دکلرک اسرائیلی در حال عروج باشد. [F.W de Klerk رئیس جمهوری آفریقای جنوبی که‌ در سال 1990 مذاکره‌ با نلسون ماندلا را برای پایان دادن به‌ حکومت آپارتاید و انتقال قدرت به‌ اکثریت سیاهپوست آغازکرد. مترجم]

شارون ادعا میکرد که‌ “شریکی” برای مذاکرات صلح در طرف دیگر وجود ندارد. اولمرت میگوید که‌ اینک یک نفر موجود است: محمود عباس. دربرابر درخواست عباس برای بازگشت به‌ مرزهای 1967، اولمرت ظاهرا مایل است بیشترین سرزمینهای غرب دیوار جدید و نیز حضور نظامی تاکنون تعریف نشده‌ در دره‌ اردن را نیز حفظ کند.این امر برای فلسطینیان کمتر از آنچه‌ که‌ بر آن اصرار میورزند، برجای میگذارد. شارون معمار برجسته‌ی پروژه‌ی عظیم شهرک سازیها در مناطق اشغالی یعنی جاییکه‌ هم اکنون تقریبا نیم میلیون شهرک نشین در 226 شهرک مجاز و “غیرمجاز” در شرق اورشلیم زندگی میکنند، بود. اینکه‌ چنین پروژه‌ای یک اشتباه بود، حداقل در این ابعاد، اینک تقریبا پرواضح است. اورشلیم در کلیت خود مرکز مقدس اسرائیل را تشکیل  میداد که‌ نمیشد به‌آن دست زد. اما سال گذشته‌، در چهلمین سالگرد انضمام شرق اورشلیم در هفتم ژوئن 1967، یعنی تاریخی که‌ همیشه‌ با تجمل میهن‌پرستانه‌ جشن گرفته‌میشد، تقریبا با بی‌توجهی گذشت. اینک برخی استراتژیستهای اسرائیلی ادعا میکنند که‌ نبرد برسر اورشلیم ممکنست با واگذارشدن بخشهای اسرائیلی آن به‌ اسرائیل، و بخشهای فلسطینی به‌ فلسطین آسانترین مورد برای حل‌کردن باشد. در شهری که‌ محلات اسرائیلیها و فلسطینیان اینچنین درهم پیچیده‌اند، بسختی میتوان پنداشت که‌ بافتی از جاده‌های پیچ‌درپیچ اشر مانند (Escher-like، اشاره‌ به‌ اشر هنرمند هلندی 1972-1898 که‌ شهرت نقاشیهایش درآن بود که‌ اشکال غیرممکن را میکشید، انسان و حیوانات را درهم بافته‌ و بدینترتیب سطح را آجرفرش میکرد.م)   که‌ به‌همه‌ جهات امتداد مییابند، و لازمه‌ی اینچنین تقسیم‌بندی، ایجاد هزاران پل، تونل، گذرگاه و نقاط کنترل میان آنان خواهدبود. اما این ممکن است.

هفته‌های بعداز کنفرانس اناپولیس، بعضی صحبتهای آینده‌گرایانه‌ درباره‌ی اورشلیم بعنوان یک شهر باز، پایتخت هردو، هم اسرائیل و هم فلسطین میشنیدم، هرچند که‌ هیچگاه‌ و هیچ جایی در دنیا دو پایتخت ملی در یک شهر وجود نداشته‌است. حتی صحبت از این میشود که‌ ممکنست سرانجام اسرائیل تبدیل به‌ کشوری دوملیتی بشود. مرون بنونیستی، یکی از بسیار معدود کسانیکه‌ سالها قبل پیشبینی کرد که‌ چگونه‌ امور پیش میرفت در کتاب جدید و بسیار شجاعانه‌ی خود بنام “پسر درختان سرو: خاطرات، اندیشه‌ها و افسوسهایی از یک زندگی سیاسی” خاطرنشان میکند که‌ در طی یک دهه‌، حتی درچهارچوب مرزهای قدیمی سال 1967، عربهای اسرائیلی ممکنست تا آن زمان 25 درصد جمعیت را تشکیل دهند. وی مینویسد:

تلاش برای جنگیدن با “تهدیدات جمعیت شناسی” ازطریق کشیدن هرچه‌ بیشتر مهاجرین

جدید از دورافتاده‌ترین  گوشه‌وکنار کره‌ زمین تا حد منتهاالیه‌ پوچ بودن کشیده‌شده‌است. . .

 زمان اعلام پایان یافتن انقلاب صهیونیستی فرارسیده‌است.

ناهوم گولدمان رئیس پیشین کنگره‌ی جهانی یهود، میگفت که‌ سیاست دفع کردن بین فلسطینیها و اسرائیلیان وضعیت اجتناب‌ناپذیر را تا آنجائیکه‌ ممکن‌است، به‌ تأخیر میاندازد. پیآمد توصیف‌شده‌ توسط بنونیستی درچشم‌انداز نیست، اما احتمالا این خوبست که‌ عباس و اولمرت که‌ هردو کمتر کاریسماتیک، کمتر پرزرق و بیشتر پراگماتیک هستند، جانشین عرفات و شارون شده‌اند. حیف که‌ هردو {عباس و اولمرت} اگر بطورنسبی بگوییم، ضعیف و تاحدودی بی‌اعتبار باقیمانده‌اند. دولت اسرائیل برای تقویت عباس لازمست که‌ ساختن شهرک نشینان جدید درساحل غربی را متوقف کند و بطور واقعی بکوشد  تا تحقێرکردن و آزاردادنهای روزانه‌ی فلسطینیها را در آنچه‌ که‌ بطور روزافزونی به‌شکل یک اشغال بیرحمانه‌ درمیآید، کاهش‌دهد. دولت خودمختار فلسطین نیز لازمست برای تقویت اولمرت پیشرفتهای واقعی درامور‌ امنیتی نشاندهد.

هیچکدام از اینها انجام نگرفته‌است. بدنبال جنگ مملو از اشتباه در لبنان میزان محبوبیت اولمرت شدیدا کاهش یافته‌است. هرچند بعدها اندکی دوباره‌ {این محبوبیت} بالارفت، اما وی همچنان با پرسشهایی در باره‌ی مشروعیت خویش روبروست. سال 2006 طی یک میتینگ اعتراضی در میدان رابین در تل‌آویو که‌ صدها هزار نفردر آن شرشرکت کردند، دیوید گراسمان نویسنده‌ که‌ به‌ تازگی پسرش را درچنگ لبنان ازدست داده‌بود، با اشاره‌ به‌ یک شعر مشهور تی.اس. الیوت اسرائیل را متهم کرد که‌ توسط مردانی هالو” اداره‌ میشود[2]. اندک زمانی پس ازآن در مراسمی که‌ گراسمان مفتخر به‌ دریافت یک جایزه‌ ادبی گردید، وی حاضر نشد با نخست‌وزیر دست بدهد.

اولمرت سرانجام نه‌ بخاطر سازشکاربودن ویا اینروزها حتی بدلیل لفاظی‌های چپگرایانه‌، بلکه‌ با عملکردهایش مورد قضاوت قرار میگیرد. وی همچنان از انجام اقداماتی ضروری یعنی برداشتن حداقل بخشی از محدودیتهای بیشمار برفلسطینیان، متوقف کردن گسترش شهرک‌سازیها و ازمیان‌بردن 105 پست بازرسی “غیرمجاز” طفره‌ میرود. یک توافق احتمالی با عباس ممکن است نتواند در کنست {پارلمان اسرائیل} رای اعتماد بگیرد. ائتلاف اولمرت اتحادی است شکننده‌ با حزب کارگر تحت رهبری یهود باراک که‌ تبدیل به‌ یک باز شده‌، یک حزب مذهبی که‌ از فرامین مردی مقدس غیرقابل پیشبینی تبعیت میکند و یک حزب شامل هشت شهروند سالمند آتشی‌مزاج.

حزب خود اولمرت یعنی قادیما، پر است از شارونیستهای قدیمی که‌ بین کبوترها و بازها تقسیم میشوند. اولمرت ممکن است امیدوار باشد که‌ احتمالا توسط حزب کوچک چپگرای مرتز و بوسیله‌ اعضای عرب پارلمان نجات پیداکند، اما این نزدیک به‌ معجزه‌ خواهد بود اگر وی بتواند بکار خود ادامه‌ دهد.

تاآنجاییکه‌ به‌ عباس برمیگردد، هنگامیکه‌ حماس غزه‌ را در کنترل خود درآورد بخش زیادی از توان سیاسی‌اش را ازدست داد. وی هم اکنون بر حدود 60 درصد فلسطینیان ریاست میکند، بقیه‌ در غزه‌ هستند. عباس هنگامیکه‌ از پنجره‌ اطاق کارش در رام‌الله‌ به‌ بیرون نگاه‌میکند، در هر چهار جهت شهرک سازیهای اسرائیلی روبه‌گسترش را درنزدیکی خود و برروی تپه‌های مجاور میبیند و تاکنون اینطور بنظر میرسد که‌ وی قدرت انجام کاری در این رابطه‌ را ندارد. دولت وی دچار بی‌نظمی است. کنترل وی بر کناره‌ غربی کاملا مسلم نیست و دوتن از مشاوران اصلی‌اش دیگر در کناره‌ غربی نیستند. گفته‌میشود که‌ محمد دحلان رئیس اداره‌ امنیتش در قاهره‌ بازنشسته‌ شده‌است و نبیل شعث وزیر خارجه‌ سابقش در تلاش بمنظور متقاعد کردن دولت مصر برای معامله‌ نکردن با حماس، بعنوان فرستاده‌ ویژه‌ در مصر منصوب شده‌است. نیروهای اسرائیلی مدام آزادانه‌ در کناره‌ غربی میچرخند. بزحمت هفته‌ای سپری میشود بدون اینکه‌ اسرائیلیها فعالین حماس را در کناره‌ غربی بازداشت نکنند، و اینکار با رضایت مردان عباس انجام میگیرد، یا لااقل اسرائیلیها اینطور ادعا میکنند.

امنیت کامل هدف اصلی شارون، ویا توهم وی بود. سالها وی فکرمیکرد که‌ از طریق جنگ و پروژه‌ شهرک‌سازی دریک مقیاس وسیع در غزه‌ و کناره‌ غربی به‌ آن نایل میشود. نقشه‌ کلان وی ایجاد شهرک نشینان تاحد ممکن هرچه‌ بیشتر و پهن کردن کمربند باریک اسرائیل در جلگه‌ ساحلی بود. وی میخواست شهرهای اصلی فلسطینی را با شهرک نشینها محاصره‌کرده‌ و کناره‌ غربی را به‌ چندین ناحیه‌ تحت محاصره‌ تقسیم کند.

وی تاحد زیادی به‌ این اهداف رسید، اما اینکار ویرا به‌ کجا کشاند؟ دیوار حائل بطول 723 کیلومتر، که‌ بیشتر آن هشت متر ارتفاع دارد، بخش وسیعی از سرزمین را از کناره‌ غربی تسخیرمیکند واین بیشتر از مجموع تمامی شهرک نشینان است. در بسیاری جاها حریم دیوار پنجاه متر پهنا دارد که‌ شامل خاکریزها، نوارهای ماسه‌ای بمنظور کشف رد پا و جاده‌های گشت‌زنی میشود. این {دیوار} که‌ اینک درشرف تکمیل شدن است، یکی از بزرگترین پرۆژه‌های ساختمان سازی است که‌ توسط یک دولت اسرائیلی انجام گرفته‌باشد. ممکن است مدل آن از دیوار موریس که‌ بهنگام جنگ داخلی در الجزایر ساخته‌شد و نام فرمانده‌ کل نیروهای فرانسه‌ در آنجا را برخود دارد، گرفته‌ شده‌باشد. آیا چنین دیواری میتواند اینجا مؤثرتر واقع شود؟ شاید. تنها در اورشلیم بیش از پانصد اسرائیلی توسط ستیزه‌گران فلسطینی قبل از کشیده‌شدن دیوار کشته‌شدند. ازآن هنگام تاکنون بزحمت هیچ اسرائیلی کشته‌شده‌ است. ایجاد دیوار اما، همچنین همزمان بوده‌است با کاهش عمومی و چشمگیر حملات تروریستی ازجمله‌ در مناطقی که‌ کشیدن دیوار تاثیری برآن نداشته‌است. و دیوار نمیتواند مانع پرتاب موشک به‌سوی اورشلیم و دیگر شهرها بشود، همچنانکه‌ علیرغم انتقامجویی‌های وسیع اسرائیلیها طی ماهها، در غزه‌ اینچنین بوده‌است.

دیوار که‌ برروی تپه‌ها بدور اورشلیم پیچ میخورد، تقریبا از همه‌ جا قابل رؤیت است، لکه‌ ستمگرانه‌ای برروی آنچیزی که‌ قبلا منظره‌ای قابل توجه‌، تقریبا انجیلی از روستاهای عرب بر تپه‌های سنگی تراس مانند بودند. از آنجائیکه‌ دیوار ازمیان سرزمین داخلی و طبیعی اورشلیم و چندین حومه‌ فلسطینی در شرق عبورمیکند، بیشتر فلسطینیها را ازهمدیگر جدا میکند تا اسرائیلیها را از فلسطینیان. ساختن آن از این لحاظ که‌ مرزهای شهرداری را توسعه‌ داده‌ و جمعیت فلسطینیهای داخل آنها را بطور قابل ملاحظه‌ای بزرگتر از قبل نموده‌است، نتیجه‌ عکس ببارآورده‌است. اینک سه‌ دروازه‌ و همچنین مناطق عظیم ترمینال‌ در اطراف دیوار و برای کنترل سیل ترافیک وجود دارد که‌ یادآور فرودگاهها است. ترافیک بسوی اورشلیم و بطرف خارج از‌‎آن غالبا راهبندان است. پرزیدنت بوش که‌ طی سفر اخیرش درمورد این کابوس روزانه‌ مورد سئوال قرارگرفت، با شوخی از اینکه‌ کاروان همراهش که‌ شامل چهل و پنج اتومبیل بود از اورشلیم به‌ رام‌الله‌ به‌ نرمی و بدون مواجه‌شدن با هیچگونه‌ مشکلی عبور کرد، فلسطینیها را رنجاند.

درجاهای دیگر حرکت آزادانه‌ فلسطینیان هنوزهم در بیش از ششصد پست بازرسی در کناره‌ غربی، محدودتر میشود سفرکنندگان فلسطینی غالبا با ساعتها تاخیر مواجه‌ میشوند علیرغم وعده‌های اسرائیلیها در مینیاپولیس مبنی براینکه‌ محدودیتها برطرف میشوند. در پستهای بازرسی غالبا توسط دروزی‌های خشن رفتاری اداره‌ میشود که‌ در ارتش اسرائیل درمقابل یک موقعیت ممتاز خدمت میکنند، همانند بربرهای مراکشی ویا سیکهای هندی در زمان حکومت استعماری.

شارون معتقد به‌ مذاکرات نبود. عباس رئیس فلسطینیها درخواست کرد که‌ تخلیه‌ اسرائیلیها از غزه‌ با هماهنگی انجام گیرد. شارون ترجیح داد غزه‌ را یکجانبه‌ تخلیه‌ کند. وی معتقد به‌ زور بود. مدتی قبل شنیدم که‌ بطرز خوارکننده‌ای میگفت که‌ زور تنها زبانی است که‌عربها میفهمند. وی میگفت اگر فلسطینیها مایل به‌ داشتن یک دولت هستند، باید در جستجوی ایجاد آن در اردن باشند و درصورت لزوم سلسله‌ هاشمی را سرنگون کنند. اسرائیل بایستی بدلایل امنیتی- نظامی و “حق تاریخی” در کناره‌ باختری و دره‌ اردن باقی بماند. {اسرائیل} بیش از چهل سال اینکار را کرده‌ است. خیلی ها وشاید بیشتر اسرائیلیها با این نظر موافق بودند. ولی این به‌ آنان چه‌ چیزی داد؟

اولمرت نیز یک باز بوده‌است وحتی در جناح راست مناحم بگین قرارداشت. وی بر علیه‌ قرارداد صلح با اسرائیل در 1987 و علیه‌ توافقات اسلو در سال 1993 رای داد. بعدها و بعنوان شهردار اورشلیم اخطارهای کارشناسان خودش را نیز نادیده‌ گرفت و یک تونل قدیمی هاسمونی را در امتداد حرم شریف حفر و باز کرد که‌ سکوی بزرگی بود برروی قله‌ معبد یهودیان جاییکه‌ اینک مسجدهای مسلمانان قرار دارد. و با بی‌پروایی محرک یک شورش شد که‌ هفتادونه‌ مسلمان کشته‌ و بیش از یکصدنفر مجروح برجای گذاشت. مدتها بعد، در اواخر دهه‌ 1990 گفته‌میشود که‌ اولمرت یک افشاگری کرده‌است و اولین نخست وزیر اسرائیل است که‌ علنا اعلام کرده‌است “اشتباه کردم.”  اما یک مسئله‌ باقی میماند، اعتبار.

اولمرت بطور غیرمنتظره‌ای و بدنبال ضربه‌ ناگهانی واردشده‌ به‌ شارون، به‌ نخست وزیری رسید و بدتر اینکه‌ در این هنگام در چهار مورد فساد اداری زیر تحقیق پلیس قرارداشت. یک مورد این تحقیقات بدلیل نبودن دلایل کافی لغوشده‌است. اما اخیرا یکروز صبح بیش از یکصد پلیس ازجمله‌ به‌ دفاتر حقوقی سابق وی واردشده‌ و بدنبال مدارک بیشتری درمورد سه‌ حالت باقیمانده‌ بودند. گزارش نهایی کمیسون تحقیق در مورد چگونگی برخورد بسیار مورد انتقاد وی در جنگ لبنان نیز همچنان بر بالای سرش میچرخد.{این گزارش که‌ به‌ کمیسیون وینوگراد مشهور شد در روز 30 ژانویه‌2008 ارائه‌ شد و نقش اولمرت در جنگ لبنان را “معقول” توصیف کرد.م} برنارد آویشای نویسنده‌ کتاب در زیرچاپی بنام اسرائیل، استدلال میکند که‌ نگاهداشتن کارایی دینامیک اقتصاد اسرائیل ممکنست نگرانی کلیدی بوده‌باشد که‌ موجب تغییر نظر اولمرت شده‌است. شما نمیتوانید باوجود جنگیدن به‌ سبک صربستان در یک جنگ داخلی، یک سنگاپور دیگر باشید[3].

من اخیرا دراین زمینه‌ گفتگویی طولانی با اولمرت داشتم و تحت تاثیر پراگماتیسم وی قرارگرفتم و همچنین فقدان وقار مذهبی که‌ خصلت نمای بسیاری از اسلاف وی بود. پیش‌بینی‌های ترسناک جمعیت شناسی مبنی براینکه‌ فلسطینیها بزودی در اسرائیل بزرگ در اکثریت قرار خواهندگرفت، بنظرمیرسد که‌ سهمی در این تغییر جهت داشته‌باشد. اینک آنچنان درمورد “خطر جمعیتی” در اسرائیل صحبت میشود انگار که‌ بلایی در شرف وقوع است.

اولمرت نمیخواهد که‌ اسرائیل کشوری دو ملیتی بشود. دو طرف باید از هم جدا شوند. وی بدگمان است از اینکه‌ اسرائیل ممکن است فرصتهای قبلی برای برقراری صلح در اسلو و کمپ دیوید را ازدست داده‌باشد. آنچه‌ که‌ آنوقتها امکان پذیربود اکنون دیگر ممکن نیست. باجوداین، وی احساس میکند که‌ یک فرصت دیگر ممکنست در دسترس باشد که‌ او نمیخواهد آنرا نیز از دست بدهد. وی به‌ راه‌حل دو دولت اعتقاد راسخ دارد. وی درحقیقت اینک تقریبا شبیه‌ جیمی کارتر رئیس جمهور اسبق در کتاب اخیرش، فلسطین: صلح و نه‌ آپارتاید، صحبت میکند (کتابی که‌ بخاطر آن کارتر متهم به‌ یهودستیزی شد).

اولمرت در راه‌ بازگشت از کنفرانس مینیاپولیس به‌ خبرنگاران گفت که‌ ناتوانی در یک مذاکره‌ موفق به‌منظور رسیدن به‌ یک راه‌حل مبنی بر دو دولت، معنایی بجز پایان دولت اسرائیل نخواهد داشت. او اظهار داشت که‌ بدون برقراری یک دولت فلسطینی 

کار اسرائیل تمام است. {دراین صورت اسرائیل} تبدیل به‌ یک دولت نژادپرست همانند آفریقای جنوبی خواهدشد. وی درادامه‌ گفت که‌ یهودیان آمریکا اولین کسانی خواهند بود که‌ به‌ آن پشت کرده‌، مأیوس شده‌ و ازآن منزجر خواهند شد. بعضی چیزهایی که‌ اولمرت اینروزها میگوید ممکن است “چرخشی” باشد، اما این مطلب آخر بنظر متفاوت میآید.

اولمرت هنوز نمیداند چند شهرک نشین باید از کناره‌ غربی بیرون برده‌شوند، شاید بیش از 150 هزار. وی در میانه‌ گفتگو با فلسطینیان دراین باره‌ است و مایل نیست وارد جزئیات بشود.{این مطلب پیش از حوادث اخیر نوار غزه‌ و قطع مذاکرات نوشته‌ شده‌ است.م} وی امیدواراست که‌ عربها درک کنند که‌ اسرائیل نمیتواند چیزی بیشتر از یک تعداد سمبلیک آوارگان عرب را بپذیرد. هنگامیکه‌ یک دولت فلسطینی وجودداشته‌ باشد که‌ آنان میتوانند به‌ آنجا بازگردند، وضعیت فرق خواهدکرد. وی شاید اندکی با خودبینی اینطورفکر میکند که‌ حتی در اورشلیم (بیت‌المقدس) که‌ محله‌های اسرائیلی و فلسطینی اینهمه‌ درهم آمیخته‌اند، و باصطلاح مشکل “حوزه‌ی مقدس” – آن بخش از شهر قدیمی بیت‌المقدس که‌ شامل مکانهای مقدس یهودیان و مسلمانان است – وجود دارد، میتوان راه‌ حلی پیداکرد. بسیاری از مشکلات ممکنست فنی باشند و مسائل فنی را میتوان حل کرد.

مسائل احساسی بسیار مشکل‌تر هستند. اولمرت مایل است که‌ آنچه‌ درتوان دارد برای تقویت موضع عباس انجام دهد اما همچنین اینرا توضیح میدهد که‌ مرزهای سال 1967 بهیچوجه‌ مقدس نیستند. خود فلسطینیان سرزمین بیشتری میخواهند. برای مثال آنان خواستار یک دالان زمینی بین غزه‌ و ساحل غربی هستند، و به‌ آن نیاز دارند. اولمرت اینطور نشان میدهد که‌ برای این منظور در کنست آرای کافی دارد. هنگامیکه‌ از اسرائیلیها میپرسید آیا آماده‌ هستند که‌ اورشلیم را قسمت کنند، بیشتر آنان پاسخ منفی میدهند. اما وقتیکه‌ میپرسید که‌ آیا میخواهید از فلسطینیان جدا شوید بیشتر آنها پاسخ مثبت میدهند. گفته‌ میشود که‌ اولمرت مطمئن است که‌ کنست {پارلمان} قانون پیشنهادی مبنی بر اینکه‌ هرگونه‌ تغییری در وضعیت بیت‌المقدس لازمه‌اش تأیید 80 نماینده‌ از 120 نماینده‌ باشد را تصویب نخواهد کرد.

2.

سه‌ مانع اصلی برسر راه‌ یک توافق اسرائیلی- فلسطینی عبارتند از شهرک نشینان، کنترل بیت‌المقدس و خواست فلسطینیان برای حق بازگشت آوارگان فلسطینی ویا جبران خسارات آنان. اما ازاین سه‌ تا مسئله‌ بنظرمیرسد که‌ حل مسئله‌ شهرک‌نشینان در ساحل‌ غربی و شرق بیت‌المقدس مشکلترین باشد. درمجموع این شهرک نشینان مانع عظیمی هستند که‌ عمدا ایجاد شده‌ و بر زندگی صدها هزار نفر تأثیر میگذارد. و برای چه‌ ؟ در بهترین حالت شهرک‌ها مرز اسرائیل را چند مایل بطرف شرق کسترش میدهند، مسافتی که‌ عاری از محتوای استراتژیک جدی‌است. در بدترین حالت میتوانند جنگ صدساله‌ بین دو ملت را تا بینهایت جاودانی کنند. باوجوداین اکنون آنقدرشهرک نشین وجوددارد – بیش از 250 هزار در کناره‌ غربی – که‌ منحل کردن مجتمع‌ها که‌ دقیقا بمنظور ایجاد مانع برسرراه‌ تقسیم کشور ایجاد شده‌بودند، غیرممکن بشود. زندگیهای بسیار زیاد، مشاغل سیاسی بسیار زیاد و منافع شرکتهای معاملات ملکی – یعنی مردمان و جناحهای سیاسی بسیار زیادی در اسرائیل ممکنست به‌ آن وابسته‌باشند. ستون اصلی سردبیر روزنامه‌ هاآرتس بمناسبت سفر اخیر پرزیدنت بوش به‌ اسرائیل ویرا بخاطر پروژه‌ی اسرائیلی توسعه‌ غیر قانونی مداوم شهرکها در کناره‌ غربی سرزنش کرده‌ و اورا “شریک جرم بدنبال حقایق” نامید.

فلسطینیان مدام برسر تقسیم مجدد درامتداد خطوط سال 1967 اصرار میورزند، همچنانکه‌ سال 2000 در کمپ دیوید اینکار را کردند. بدینترتیب اسرائیلیها 78 درصد کل منطقه‌ مورد مناقشه‌ بین رود اردن و دریای مدیترانه‌ و فلسطینیان 22 درصد آن برایشان باقی میماند. فلسطینیان استدلال میکنند ازآنجائیکه‌ قبلا 78 درصد را در سال 1948 ازدست داده‌اند، دیگر نمیتوان از آنان توقع داشت که‌ بیش از این واگذار کنند. آیا مبادله‌ زمین یک راه‌ حل است؟ این مسائل در سال 2000 در گفتگوهای بی‌سرانجام کمپ دیوید طرح شدند. اینها همچنین در پیشنهادات کلینتون در دسامبر همانسال آمده‌بود – که‌ اسرائیلیها قبول کردند و عرفات آنرا رد کرد – و نیز در نشست طابا در ژانویه‌ سال 2001. اگر قرار باشد که‌ چندین شهرک بزرگ اسرائیلی در مناطق مرزی در دست اسرائیل باقی بمانند، فلسطینیان خواستار آنند که‌ آنها را باسرزمینهای اسرائیلی از جمله‌ در نزدیکی غزه‌ جبران کنند.

پروژه‌ی شهرکها در ابعاد کنونی طی سالهای بعد از پیروزی بزرگ سال 1967 رشدکرد. بدنبال سه‌ جنگ، ترورها، تورم شدید، دو انتفاضه‌، خودکشیهای انفجاری، و دیگر مشکلات، یک قالب فکری معاند و ظاهرا غیرواقعی درمیان بسیاری از اسرائیلیها جا باز کرده‌‌است. من این طرزفکر را در خانواده‌ی خودم ملاحظه‌ کرده‌ام. این امر توسط سیلڤن سیپل (Sylvain Cypel) ناظر فرانسوی و ویراستار لوموند که‌ سالیانی را در اسرائیل گذرانده‌است، در کتاب پربینش وی بنام “دیوارکشیده‌: جامعه‌ اسرائیل در بن‌بست” بخوبی تشریح شده‌است. او مینویسد: “اشغال بطور اتوماتیک بیشترین تمایلات قومگرایانه‌ را تقویت کرده‌است.”

تیتر اصلی کتاب به‌ فرانسه‌ Les Emmures یعنی آنانیکه‌ دیوار بدورشان کشیده‌ شده‌است، آمیخته‌ای عجیب و غریب از شادی زندگی، گستاخی، محلی‌گرایی، هراس از یک هولوکاست دیگر و تنگناترسی که‌ ناظرین خارجی و نیز برخی اسرائیلیها را سالهاست شگفتزده‌ کرده‌است، بهتر توضیح میدهد. تمام دولتهای اسرائیل پس از 1967 – چه‌ دست راستی و چه‌ چپ – کم و بیش با اشتیاق از پروژه‌ شهرکها حمایت کرده‌اند. هنگامیکه‌ پروژه‌ آغازشد جهان درعصر استعمارزدایی بود و جنگ الجزایرکمتر از یک دهه‌ پیش ازآن رخ داده‌بود. اینکه‌ چگونه‌ رهبران اسرائیل فکرمیکردند که‌ آنان میتوانند با یک اشغال دائم سرکنند، همچنان بعنوان یک راز باقیست. بن گوریون که‌ آنهنگام خارج از قدرت بود، طرفدار یک عقب‌نشینی سریع بود.

شاید رهبران اسرائیل بخاطر میآوردند که‌ در سال 1948 اسرائیل به‌ مساحتی دوبرابر آنچه‌ که‌ در قطعنامه‌ سازمان ملل مبنی بر تقسیم برایشان تعیین شده‌بود، دست یافته‌بودند. اینبار نیز بنابراین ممکن بود براین باور باشند که‌ اسرائیل مجاز خواهد بود آنچه‌ را که‌ در 1967 کسب کرده‌بود، حفظ کند. آنان از این واقعیت چشم میپوشیدند که‌ سال 1948 که‌ بزحمت سه‌ سال از هولوکاست گذشته‌بود، یک لحظه‌ بخشش بود. در زمانیکه‌ اروپائیان هنوز کنترل مستعمراتشان را داشتند، اسرائیل توسط ارتشهای چهار کشور همجوار مورد حمله‌ قرارگرفته‌ بود و قراربود پناهگاهی برای یک میلیون بازمانده‌ی زنده باشد.

دو دهه‌ بعد و بدنبال جنگی که‌ اسرائیلیها آنرا از روی “شش روز خلقت” نامگذاری کردند، هیچکدام از این حالتها نبود. تمام دولتهای اسرائیل چپ و راست، با نادیده‌گرفتن اعتراضات بین‌المللی به‌ وفور از پروژه‌ی شهرک نشینان بطور آشکار ویا با طفره‌ رفتن، حمایت کردند. بودجه‌ مربوطه‌ که‌ از کانالهای پنهان ارسال میشد، غالبا بطور غیرمستقیم و تحت نامهای متعدد تأمین میشد. وجوه‌ مربوط به‌ شهرکها در بودجه‌ی بهداشت، حمل‌ونقل و یا آموزش و پرورش نهفته‌ بود. هزینه‌ کامل آنها شناخته‌ نیست اما باید سر به‌ میلیاردها دلار بزند. هردو نویسنده‌ اسرائیلی، ایدیت زرتال و آکیوا الدر در کتاب عالی و بسیار مستند خود بنام “اربابان زمین” مینویسند:

فریب، شرم، پنهانکاری، انکار و سرکوب، خصلت‌نمای رفتار دولت در رابطه‌ با

جاری شدن وجوه بسوی  شهرکها بوده‌است. میتوان گفت که‌ این یک عمل ریاکارانه‌

است که‌ در آن همه‌ی دولتهای اسرائیل از سال 1967 در آن شریک بوده‌اند. این

خودفریبی وسیع هنوز درانتظار تحقیق است تا حجم گسترده‌ وکامل آنرا برملا سازد.

تب شهرک نشینی بدوا درمیان مردان و زنانی گسترش یافت که‌ معتقدبودند رد پای پیشاهنگان صهیونیست اولیه‌ یعنی افسانه‌ی “گدایان دارای رؤیا” را دنبال میکردند، که‌ بین سالهای 1892 و 1948 بر زمینهایی که‌ مالکان آن یهودی بودند سکنا گزیده‌بودند. اینرا نمیتوان در موردشهرک نشینانی بکاربرد که‌ پس از سال 1967 بر روی زمینهای مصادره‌شده‌ و با نقض قوانین بین‌المللی که‌ انتقال شهرک نشینان به‌ مناطق اشغالی را ممنوع اعلام کرده‌بود، سکناگزیدند. بنابه‌ گفته‌ی {سازمان} صلح اکنون، 46 درصد تمامی زمینهای کرانه‌ی غربی درحال حاضر توسط شوراهای محلی شهرک نشینان کنترل میشود که‌ اختیاراتشان فراتراز مجتمع آنها میرود. بسیاری از شهرک نشینان اولیه‌ ارتدکسهای اسرائیلی، معتقدین حقیقی‌ای بودند که‌ خاخامها آنها را برانگیخته‌ بودند زیرا که‌ اینان در پروژه‌ی شهرک نشینی “آغاز رستگاری” را مشاهده‌ میکردند.

پروژه‌ای که‌ بزودی در جستجوی مسکن ارزانتر دست به‌دامن اسرائیلیهای غیرایدئولوژیک و سکولار شد. برای حفاظت از آنان در برابر خشم فلسطینی‌هایی که‌ غالبا زمینهایشان غصب‌شده‌بود، آنهارا مسلح کردند. دورادور شهرک نشینان خندق و حصار الکترونیکی کشیده‌بودند، اما خانه‌ها تا 50 درصد ارزانتر از خود اسرائیل بودند. دولت اسرائیل یک شبکه‌ عظیم و جدید از جاده‌ و تونل ساخت تا به‌ شهرک نشینان اجازه‌دهد به‌ آسانی به‌ اورشلیم وتل‌آویو سفرکنند بدون اینکه‌ در بیشتر موارد {با فلسطینان} مواجه‌شوند، ویا حتی چشمشان به‌ یک فلسطینی بیفتد مگر از فاصله‌ی دور.

اکنون در حقیقت دو شبکه‌ جاده در کناره‌ غربی وجوددارد. جاده‌های فلسطینیان و جاده‌هایی که‌ اکیدا مختص اسرائیلیهاست و بدقت تحت کنترل میباشد. در شرق اورشلیم من ناگهان به‌ یک جاده‌ی چهار باندی برخوردم که‌ ازوسط با دیواری از هم جدا شده‌بود. یک طرف آن برای فلسطینیان است که‌ یک جاده ارتباطی‌ ایجادمیکند اما نه‌ درمجاورت جغرافیایی وعده‌ داده‌شده‌ بین رام‌الله و بیت‌اللحم‌. طرف دیگر مختص اسرائیلیها است برای مسافرت درهمان مسیر.

شهرکها عمدتا بر روی زمینهای مصادره‌شده‌ از جانب دولت اسرائیل برای “مصارف عمومی” {بناشده‌اند}، هرچند که‌ مشکل است ملاحظه‌کرد که‌ تخصیص خودسرانه‌ی “عمومی” به‌ زمینهای کناره‌ی غربی میتواند شامل زمینهای هر کسی بشود بغیر از فلسطینیان. نه‌ ترکها، نه‌ بریتانیاییها و نه‌ اردنیها هیچگاه‌ دفترثبت درستی در مورد مالکیت زمین در کناره‌ غربی گردآوری نکرده‌اند. زمین معمولا با سند ویا ازروی سنت متعلق به‌ قبایل ویا اشخاص بوده‌، ویا همچنان هستند. هیچ سند عمومی که‌ نشاندهد فلسطینیانی که‌ زمینهایشان مصادره‌ شده‌است، از دولت اسرائیل جبران خسارت شده‌اند وجودندارد. مطابق یک تحقیق جدید توسط صلح اکنون، 40 درصد شهرکها بر روی زمینهای خصوصی فلسطینیان ساخته‌شده‌اند.

پروژه‌ی شهرکها که‌ زرتال و الدر به‌این روشنی آنرا شرح میدهند، اینک مدت چهل سال است که‌ ادامه‌دارد. آنان مینویسند که‌ “{این پروژه‌} تا به‌ امروز نیز ادامه‌ دارد، توگویی که‌ این حرکت بی‌ملاحظه‌ و غیرارادی بدنی است که‌ مغزش را از دست داده‌ است.” منابع آب در کناره‌ غربی توسط شهرک نشینان کنترل میشود که‌ چمن‌ها و استخرهایشان غالبا در معرض دید روستاهای فلسطینی قرار دارد که‌ آب در آنها آنچنان کمیاب است که‌ با تانکر برایشان حمل میشود.

کتاب اربابان زمین تاریخچه‌ی سیاسی پروژه‌ شهرکها را در جزئیات آن توضیح میدهد و نشان میدهد که‌ چگونه‌ پس از جنگ شش روزه‌، این پروژه‌ شروع به‌ کار کرد واز جمله‌ توسط ایگال آلون، موشه‌ دایان، شیمون پرز، گلدا مایر و مناحم بگین مورد حمایت قرار گرفت. درمورد آریل شارون آنان ویرا اینچنین توصیف میکنند:

مرکز نیروی محرکه‌ای که‌ پشت سر توسعه‌ی شهرکها و گسترش آنها در تمامی

کناره‌غربی‌ بود به‌ منظور عقیم‌گذاشتن تخلیه‌ و بازپس دادن زمین به‌ فلسطینیان.

آنان منشأ و روشهای ترور فلسطینیان و کیش مرگ را که‌ ازمیان برخی شهرک نشینان ارتدوکس برخاسته‌است، موردبررسی قرار میدهند. {شهرک‌نشینانی} که‌ بسرعت از کشته‌شدگان سمبلهای قدرت سیاسی درست کردند. در سالهای دهه‌ 1970 وقبل از قرارداد صلح با مصر هنگامیکه‌ هنوز شهرک نشینان اسرائیلی در شبه‌جزیره‌ سینا وجودداشتند، یک شهرک نشین اهل هبرون به‌ دیدار کسی میرود و میگوید: ” گورستان شما کجاست؟”. پاسخ میشنود که‌ ندارند. وی با زاری میگوید: “در این صورت شما ازدست رفته‌اید! ” کتاب زرتال و ادلر به‌شیوه‌ای بسیارمؤثر رابطه‌ ویژه‌ و پیچیدگی‌ای را که‌ بین شهرک نشینان و رده‌های بالای ارتش و پلیس مخفی بوجود آمده‌است بررسی میکند. اندک نیستند افسران عالیرتبه‌ اسرائیلی که‌ خود شهرک نشین هستند.

قبل از کنفرانس آناپولیس، اولمرت خواستار متوقف کردن ساختن شهرکهای جدید بود. اما این وعده‌ معنای خود را ازدست داده‌است زیرا آنچنانکه‌ روزنامه‌ هاآرتس نوشته‌است، دولت اسرائیل همچنان به‌ توسعه‌ یک دوجین شهرکهای موجود در کرانه‌ غربی ادامه‌ میدهد. یک پروژه‌ شهرک دیگر، در آتاروت مابین اورشلیم و رام‌الله‌، که‌ “بزرگترین پروژه‌ از سال 1967” میباشد،

در ماه‌ دسامبر توسط وزارت مسکن سازی اسرائیل اعلام شد. ساختمان سازی جدید همچنین در هارهوما درحال اجرا است که‌ بنام جبل ابونعیم نیز شناخته شده‌است که‌ حومه‌ جدیدی است در اطراف اورشلیم و برای 15000 واحد مسکونی در نظرگرفته‌ شده‌ است که‌ ده‌ دقیقه‌ از شهر فاصله‌ دارد اما درست در خارج خط حایل 1967 قرار گرفته‌است. بعلاوه‌ یک بخش سیصدواحدی نیز در حال حاضر اضافه‌ میشود. هنگامیکه‌ من در ماه‌ دسامبر از اداره‌ فروش آن دیدار کردم، به‌من گفتند که‌ یک ساباط پنج اطاقی به‌ قیمت یک سوم آنچه‌ که‌ چند صد متر پایین‌تر از جاده‌ در خود اورشلیم یافت میشود، در دسترس خواهد بود.

زرتال و الدر توضیح میدهند که‌ چگونه‌ در جاهای دیگر در کناره‌ غربی همسایگان یهودی جدید دارند به‌ ” قلب هبرون هجوم میآورند” و شهرهای اصلی فلسطینی نابلس و رام‌الله‌ را که‌ محل استقرار دولت فلسطین است،  به‌ محاصره‌ درمیآورند و بدینترتیب،

                      آنچنان ترکیبی حساس انسانی و شهری ایجاد کرده‌اند که‌ هرنوع کوششی برای کشیدن مرزی

از میان آن بمنظور جداکردن دو مردم ازهمدیگر منجر به‌ مبارزه‌ای شدید و جانکاه‌ خواهد شد.

 بنابر گزارش دفتر مرکزی آمار اسرائیل، مجتمعهای شهرک نشینان در نیمه‌ اول سال 2007 به‌ میزان5,45  درصد افزایش یافتند.

هنگامیکه‌‌ کتاب زرتال و الدر درسال 2005 در اسرائیل منتشر شد، با نقدهای بسیار عالی در مطبوعات اسرائیل روبروشد. هاآرتس (که‌ الدر در آن جزو هیأت دبیران است) نوشت که‌: “تمامی سیاستمداران اسرائیل، به‌ شیوه‌یی بسیار حقیر بر این کتاب عظیم نگریستند. ” انسان نمیتواند، و نباید باوجود خشم، این کتاب دائره‌المعارفی را تا پایان آن برزمین بگذارد . . . این کتاب را باید خواند.” روزنامه‌ یدعوث آهارونوت کتاب را بخاطر افشاکردن تکنیک لفاظی شهرک نشینان،  تصویر آنان از هرگونه‌ امتیاز و یا عقب‌نشینی بعنوان یک فاجعه‌ در ابعاد هولوکاست، مورد ستایش قرارداد. کتاب “اربابان زمین” نخستین بررسی کامل از آمیخته‌ای عجیب از جاه‌طلبی کور، جهالت سیاسی، عوامفریبی، پرت بودن فکر، خشکه‌مقدسی کج‌ومعوج ، سفته‌بازی شرم آور در معاملات ملکی میباشد که‌ منجر به‌ ایجاد پروژه‌ی عظیم و وسیع ساختمانسازی شد و اینک بصورت مانع اصلی برسر راه‌ صلح درآمده‌است. آنان سیاست شهرک نشینان را شرح میدهند که‌ چگونه‌ برای هرکدام از آخرین خانه‌ بر روی آخرین پست دیدبانی غیرقانونی در کناره‌ غربی آنچنان میجنگند که‌ گویی سرزمینی مقدس است.

شهرک نشینان درواقع در یک لحظه‌ مشخص، همچون عنوان‌ کتاب زرتال و الدر، اربابان زمین، در ارتباطی فشرده‌، بلحاظ سیاسی قدرتمند، دارای نمایندگانی در کابینه‌ وزیران، در {پارلمان اسرائیل} کنست، در دستگاه‌ اداری دولت، و بالاتر ازهمه‌ در ارتش قرارگرفتند. اکنون دیگر نسل دوم و سوم شهرک نشینان وجود دارد. بسیاری ازآنان که‌ در کوران خشونت مداوم و درگیری در کناره‌ غربی پرورده‌شده‌اند، به‌ شیوه‌هایی وحشیانه‌ و تهاجمی عمل میکنند. برخی از آنان مرتبا درگیر زدوخورد  تندوزننده‌ با فلسطینیان هستند. آنان که‌ توسط ارتش با اسلحه‌هایی برای دفاع از خود مسلح شده‌اند، چوپانان فلسطینی را به‌ ستوه‌ میآورند، درختستانهای زیتون را ازریشه‌ خراب میکنند، نباتات و مزارع را مسموم میکنند به‌ این امید که‌ فلسطینیان را ناچار به‌ ترک سرزمینهای مجاور کنند. آنها غالبا وارد روستاهای فلسطینی شده‌ دیوانه‌وار به‌ هوا شلیک میکنند.

افرادی که‌ به‌ “نووار هاگواوت” یعنی جوانان نوک تپه‌ها  شناخته‌ شده‌اند، تپه‌ها را در فاصله‌ای از شهرکشان “اشغال” میکنند و در آنجا “پستهای دیده‌بانی، حضور نوین یهودی” را ایجادمیکنند. آنان کار را با برپاکردن یک چادر و برافراشتن پرچمهایی آغاز میکنند. بزودی چند تریلی سرمیرسند – هیچکس نمیداند دقیقا از کجا میآیند – و تعدادی آلونک توسط کامیون به‌آنجا آورده‌ میشوند.

پلیس بندرت دخالت میکند، اگر اصلا اینکار را بکند. پلیس محلی غالبا از خود شهرک نشینان هستند. خانواده‌های جوان از شهرک نشینان به‌داخل این آلونکهای سوار بر تریلیها، نقل‌مکان میکنند بهمراه‌ بچه‌های متعددشان که‌ البته‌ نمیشود ‌آنها را رهاکرد. لوله‌ کشی آب توسط شرکت ملی آب نصب میشود و شرکت برق نیز این “پست دیده‌بانی” را به‌ شبکه‌ برق سراسری وصل میکند. از مدتی قبل یک جاده‌ اسفالته‌ دسترسی به‌ پست دیده‌بانی ساخته‌شده‌است و ازآنجائیکه‌ شهرک نشینان ممکن است مورد تهاجم قرار گیرند، چند سربازی بمنظور حفاظت از آنها بطور دائم درمحل مستقرشده‌اند. اطلاعات دقیقی دائر بر اینکه‌ چه‌ کسی هزینه‌ این خدمات را میپردازد، در دسترس نیست. به‌ احتمال زیاد مالیات‌دهندگان هستند. این اما، کم و بیش شیوه‌ایست که‌ چگونه‌ 105 شهرک باصطلاح “غیرمجاز” ویا پست دیده‌بانی در سالهای اخیر بوجود آمده‌اند، با جمعیتی که‌ به‌ دوهزارنفر تخمین زده‌میشوند.

بی‌فکری پروژه‌ شهرکها هیچ جایی به‌ اندازه‌ نوارغزه‌ که‌ باریک و بطورفاحشی پرجمعیت است، مشهود نیست. فلسطینیان آنرا بزرگترین زندان روی زمین مینامند. {این منطقه‌} از سه‌ طرف با حصار بلند و طرف چهارم با ساحل دریا که‌ شب و روز نیروی دریایی اسرائیل درآن به‌ گشت‌زنی مشغول است، محاصره‌ شده‌است. بالونها و هوپیماهای شناسایی بدون سرنشین برفراز منطقه‌ در طردد هستند و از همه‌ چیز عکس میگیرند. یکی از بالاترین میزان تراکم جمعیت در جهان را داراست. تا هنگام تخلیه‌ اسرائیل در سال 2005، در اینجا حدود 1500 شهرکن نشین اسرائیلی دردرون مجتمعهای محصور، پشت نرده‌های الکترونیکی، با چمنهای سبز، استخرهای شنا، کلینیکها و سایر امکانات رفاهی زندگی میکردند. در اطراف اینان یک میلیون و نیم فلسطینی بودند که‌ بیشتر آنهارا پناهندگانی از اسرائیل و نوادگان آنان تشکیل میدادند در کلبه‌‌های فقیرانه شهرها‌.

این دو دنیا بندرت همدیگر را ملاقات میکردند. حرکت از یکی به‌ دیگری همانند حرکت از از جنوب کالیفرنیا بود به‌ بنگلادش. در سال 2005 و اندکی پیش از ضربه‌‌ی {مغزی} شارون، این بخش از پروژه‌ی شهرک نشینی داشت بسیار پرهزینه‌ میشد. علاوه‌ بر خسارات انسانی، یک یا دو گردان زرهی پیاده‌نظام و یورشهای منظم تانکها و حتی نیروی هوایی برای حفاظت از حدود یک دو جین شهرک پراکنده‌ در نوار غزه‌ ضروری بود.

هنگامیکه‌ شارون تصمیم به‌ تخلیه‌ آنان گرفت، غرامت بیش ازاندازه‌ای، در برخی موارد تا نیم میلیون دولار به‌ آنها پرداخت گردید. برای انجام تخلیه‌ اجباری آنان هزاران سرباز و پلیس لازم آمد. بدلایلی که‌ هیچگاه‌ ازجانب دولت اسرائیل به‌اندازه‌ کافی توضیح داده‌نشد، هرکدام از خانه‌ها پس از تخلیه‌ با دینامیت منفجر شدند و بویژه‌ کنیسه‌ها به‌ آنچنان حالتی درآمدند که‌ آسیب ندیده‌ بدست بیگانه‌ نیفتند. عملا تمام امکانات رفاهی ، جاده‌ها، چاهها، تانکرهای آب، ستونهای برق‌ منفجرشدند و پشت سرخود کوههایی انباشته‌ از خرابه‌ را در همه‌جا بجای گذاشتند. تنها گلخانه‌های عمومی که‌ در آنها شهرک نشینان گل برای صادرات پرورش میدادند، دست نخورده‌ باقیماندند، که‌ بزودی توسط فلسطینیان تخریب شدند. هنگامیکه‌ شارون چندماه‌ بعد به‌ بیهوشی عمیق فرورفت، برخی از شهرک نشینان ادعاکردند که‌ وی بخاطر اینکه‌ جر‌أت کرد که‌ آنها و خدایشان را به‌ چالش بکشد، دچار عذاب الهی شد.

یکی از انگیزه‌های شارون از تخلیه‌ غزه‌ ممکنست این بوده‌باشد که‌ بتواند پروژه‌ی بزرگش را به‌پیش ببرد: کوشش برای تحمیل یکجانبه‌ مرزهای نهایی اسرائیل در کناره‌ غربی از طریق انچه‌ که‌ هیتکانسوت نامیده‌ میشد، چیزی که‌ گاهی به‌ “همگرایی” ترجمه‌ میشود. مرزهای نهایی مطابق این پروژه‌ کم و بیش درمسیر خط دیوار مانع جدید خواهد بود. این در خود اسرائیل شامل بیشترین شهرکهای بزرگ در کناره‌ غربی میشود، اما لازمه‌اش شاید توزیع مجدد ده‌هزار شهرک نشین باشد. اینطور پنداشته‌میشد که‌ اینکار از حالت بسیار ترسناکتر تشکیل دولت دو ملیتی، با متمرکزکردن تعداد هرچه‌ بیشتر ممکن یهودیان در درون مرزهای دوباره‌ کشیده‌شده‌، جلوگیری نماید. بعلاوه‌ اینکار موجب حضور دائم اسرائیل در دره‌ اردن خواهد شد. دوو ویسگلاس، رئیس دفتر شارون، درآنهنگام گفت که‌ این پروژه‌ ایجاد یک دولت فلسطینی را بطور نامحدودی به‌ تأخیر خواهد انداخت. وی گفت که‌ این امر {پروژه‌ را} در Formaldehyde قرار میدهد ( ماده‌ای شیمیایی که‌ برای ضدعفونی کردن، کشتن باکتری، پارازیت و خشکاندن پوست از آن استفاده‌ میشود.م) شارون زنده‌ نماند تا پروژه‌اش را به‌انجام برساند. اولمرت ابتدا بر آن صحه‌ گذاشت ولی بعدا تغییر جهت داد و تصمیم گرفت بکوشد از طریق مذاکرات راه حلی برمبنای توافق دوجانبه‌ بیابد. بسیاری از کسانی که‌ باوی صحبت کرده‌اند، ازجمله‌ خودمن، معتقدند که‌ وی دراینکار جدی است. اینکه‌ آیا در این آخرین مرحله‌ وی به‌اندازه‌ کافی قوی است که‌ حرفهایش را عملی کند، مسئله‌ دیگری است. در مورد لفاظی اخیر جورج بوش هم که‌ وعده‌داد قبل از پایان کار دولتش به‌ یک پیمان صلح دست یابد نیز میتوان همان حرف را زد.

14 فوریە 2008

http://www.nybooks.com/articles/21015

Amos Elon

ترجمه‌: احمد اسکندری، استکهلم

یادداشت‌ها:

[1] هاآرتس، 10 نوامبر 2007.

[2] ترجمه‌ی سخنرانی گروسمان در این صفحات زیر عنوان “نگاهی به‌ خودمان” چاپ شد، The New York Review یازدهم ژانویه 2008.‌  

[3] برنارد آویشای، “جمهوری عبری: چگونه‌ دموکراسی سکولار و سرمایه‌گذاری جهانی سرانجام صلح را برای اسرائیل به‌ ارمغان میآورند (قراراست ماه‌ آوریل توسط انتشاراتی Harcourt منتشر شود).”