نگاهی بە ‘افشاگریهای’ نشریهٔ «چشمانداز ایران – ویژە کردستان»
در مورد جنبش کردستان و ماموستا شیخ عزالدین حسینی
مقدمە
تبلیغات علیه ماموستا شیخ عزالدین حسینی چرا؟
ماموستا شیخعزالدین، دکتر قاسملو و مذاکرات
کردستان و رفراندوم جمهوریاسلامی
حمایت مردم از ماموستا شیخعزالدین
«استقبال» مردم از ارتش
سفر ماموستا به تهران و قم
نخستین دور مذاکرات در روستای بیوران سردشت
نقش ماموستا در هیئت نمایندگی خلق کرد
تشکیل هیات نمایندگی خلقکرد
تنها جلسه رسمی هیأت نمایندگی خلقکرد و نمایندگان دولت
چه کسی جنگ افروز بود؟
چه کسی مسئول شکست مذاکرات بود؟
جمهوری اسلامی، مذاکره برای ادامه سیاست سرکوب!
******
مقدمه
سە نقل قول از خمینی در ٢٨ مرداد و ٢٦ آبان ١٣٥٨ و سپس ٢٩ تیر ١٣٥٩ ماهیت برخورد جمهوری اسلامی در برپاکردن جنگ در کردستان و برخورد آنها با شخصیتها و احزاب کردستان و نیز رویکرد آنها در قبال مذاکرات را بە روشنی نمایان میکند .
١ – فرمان حملە بە کردستان، خمینی ٢٨ مرداد ١٣٥٨:
” السّاعه خبر رسید که در سنندج «حزب دمکرات»، آنها ارتشیها و سازمانهای آنها را محاصره کرده اند، و اگر تا نیم ساعت دیگر کمک نرسد اسلحه ها را می برند. و از مسجد سنندج به ما اطلاع داده اند که حزب دمکرات زنهای ما را به گروگان برده اند. اکیداً به کلیۀ قوای انتظامی دستور می دهم به پادگانهای . . به طرف سنندج حرکت کنند، پاسداران انقلاب ـ در هر محلی هستند ـ به مقدار کافی به طرف سنندج و کردستان ـ با پل هوایی ـ بسیج شوند و با شدت، تمام اشرار را سرکوب نمایند. تأخیر ـ ولو به قدر یک ساعت ـ تخلف از وظیفه، و به شدت تعقیب میشود..” (صحیفه امام، ج ٩، ص ٣٠٦ سایت ‘پرتال امام خمینی’)
٢ – خمینی: پیام بە خواهران و برادران کرد ٢٦ آبان ١٣٥٨
سلام بر خواهران و برادران کُرد، . . اینجانب می دانم که در حکومت موقت هم آنطور که خواست شما و ملت است رسیدگی نشده. . . . و من امیدوارم که برای همۀ ملت و برای شما برادران کُرد، وسائل رفاه حاصل شود.
از هیأت ویژه می خواهم که به مذاکرات خود با کمال حسن نیت ادامه دهند؛ و با شخصیتهای مذهبی و سیاسی و ملی و سایر قشرها تماس بگیرند، تا تأمین خواسته های آنان ـ که خواست ما نیز هست ـ به طور دلخواه بشود؛
اسلامِ بزرگ تمام تبعیضها را محکوم نموده . . در پناه اسلام و جمهوری اسلامی، حق ادارۀ امور داخلی و محلی و رفع هر گونه تبعیض فرهنگی و اقتصادی و سیاسی متعلق به تمام قشرهای ملت است، مِنْ جمله برادران کُرد، که دولت جمهوری اسلامی موظف و متعهد به تأمین آن در اسرع وقت می باشد . . (صحیفه امام، ج ١١، ص ٥٥ سایت ‘پرتال امام خمینی’)
٣ – خمینی: ٢٩ تیر ١٣٥٩ سخنرانی ‘اعتراف به اشتباهات گذشته’
:” . . . ملت ما انقلابى عمل کردند و ما نکردیم. ما یا مقصریم یا قاصر . . اگر آن روزى که مىخواستند در کردستان بروند براى مذاکره، من به آنها تذکر دادم که اگر بخواهید مذاکره [کنید]، باید با موضع قدرت بروید. اول باید ارتش و پاسدارها و اینها احاطه کنند آنها را، محاط قرار بدهند، بعد شما بروید صحبت کنید. مسامحه شد. این اسباب این شد که آن گرفتارى طولانى براى ما پیش آمد، و آن قدر ضایعه واقع شد.” (صحیفه امام، ج ١٣، ص ٤٦ و ٤٧ سایت ‘پرتال امام خمینی’)
نخستین نشریە ‘چشمانداز ایران – ویژهٔ کردستان’ در فروردین ١٣٨٢ منتشرشد. شمارهٔ دوم آن در پاییز ١٣٨٤ منتشرشد و دیگر از طریق اینترنت قابل دسترسی بود. در این دو شمارە گفتگوهای روشنگرانە، جالب و افشاکنندەای با تعدادی از دست اندرکاران جمهوری اسلامی در اوائل انقلاب و آنهایی کە در جریان گفتگوها و همچنین سرکوب جنبش کردستان نقشی ایفا کردەاند انجام گرفتە است.
نوشتە حاضر تلاشی است برای روشنگری در مورد آنچە کە در سالهای ٥٩ – ١٣٥٧ بە جریانات سیاسی کردستان نسبت دادە میشد و گفتەهای اشخاص مصاحبە شوندە در نشریە ‘چشم انداز ایران – ویژە کردستان’ کە در مواردی حقانیت مواضع آنزمان ما در کردستان را بە وضوح نمایان میکند.
**********
دور اول جنگ در کردستان وصدور فرمان حملە در ۲۸مردادماه ۱۳۵۸، آنچنانکه به روشنی از سخنان برخی از مصاحبهشدگان در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ نیز پیداست، اساسا برمبنای اطلاعاتی کاملا نادرست و ساخته و پرداختهی دستهای معینی در درون جمهوری اسلامی و نیروهای مسلح آن درگیرشد. درچارچوب قوانین بینالمللی و نیز قانون اساسی یک کشور متعارف پرداختن به جزئیات چنین فرمانی که منجر به کشتار وسیع مردم کردستان و ازهم پاشیدن کانونهای خانوادگی، برهم خوردن مناسبات، روابط و حتی ساختارهای اجتماعی شد، میتواند کسان زیادی را به پای محاکمه بکشاند! تازه اگر یک آزادی نیم بند هم در ایران حکمفرما بود و شرایط حداقل یک جامعه مدنی فراهم بود، مادران و پدران دهها هزار سرباز، سپاهی، پاسدار و بسیج و غیرو که در جبهههای مختلف جنگ و ازجمله هجوم به کردستان جان خود را ازدستدادهاند، میتوانستند در دادگاهی مسببین قتل و کشتار فرزندانشان را به محاکمه بکشانند.
دور دوم جنگ در کردستان که با تمهیدات و توطئههای جنگافروزان درون حاکمیت از اوایل فروردین ۱۳۵۹ در کامیاران شروع شده بود، باهجوم برنامهریزی شده از محور کامیاران و سپس از شهر سقز همه کردستان را دربرگرفت. روز ۳۱ فروردین ۱۳۵۹ با حملهٔ نیروهای مسلح و سپس محاصرهٔ شهر و مسدودکردن همهٔ جادههای منتهی بە شهر – بجز جادهٔ سقز به بوکان – جنگ بصورت گستردهای شروعشد. حزب دموکرات و کومهله هیچکدام نه تمرکز نیرو کرده بودند و نه جایی را مورد حمله قرارداده بودند.
یادآوری این نکته در رابطه با شروع دور دوم حمله بهکردستان ضرورت دارد که مردم کردستان آنچنان برای جنگیدن ناآماده بوده و بهیچوجە در انتظار حمله نبودند، که در روزها و هفتههای پیش از آن کردستان شاهد گردهماییها و تظاهرات دهها هزارنفری برای استقبال از ماموستا شیخعزالدین حسینی بود. تعداد زیادی از جمله بنده در معیت ایشان در نیمه دوم فروردین ماه برنامه مسافرت از مهاباد به بوکان، سقز، دیواندره، سنندج، مریوان و بانه را تدارک دیده بودیم. شهرها و روستاهای مسیر شاهد استقبال بسیار شکوهمند مردم و شرکت آنان در میتینگهای چند دههزار نفری بودند. موج جمعیت در روستاهای مسیر آنچنان بود که کاروان همراهان جناب شیخ عزالدین با تاخیر فراوان به مقصد میرسید. درمورد سنندج روز پنجشنبه ۲۱فروردین ۱۳۵۹، درحالیکه دههاهزار نفر در گورستان شهیدان آمادهٔ ورود ماموستا شیخعزالدین و همراهانشان بودند و تراکم اتومبیلها و جمعیت از حدود ۵۰ کیلومتری شهر آنچنان بود که کاروان حامل ایشان بجای ساعت ۴بعدازظهر، حدود ساعت ۸ شب وارد شهر شد و عملا تنها توانستند یک سخنرانی خیلی کوتاه انجام دهند زیرا رسیدن ایشان به محل تریبون و سخنرانی بعلت تراکم جمعیت حاضر در محل غیرممکن گردید.
در عوض سخنرانی بیادماندنی و پرشکوهی در میدان آزادی سنندج در روز شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ برگزارشد که جمعیتی بیش از هفتادهزار نفر را بخود جلبکرد. بنده نیز که در آن گردهمایی عظیم بهمراه ماموستا بودم، از محل سخنرانی و تریبون بالای میدان آزادی دریای مواج هزاران مردمی را مشاهده میکردم که با شور و شوق تمام سخنان حقخواهانهٔ ماموستا شیخ عزالدین را میشنیدند که ضمن مخالفت با بروز جنگ و درگیری اعلام میکردند درصورتیکه جنگ به ما تحمیل شود بدیهیاست که مقاومت میکنیم. درعین حال در مقام رئیس هیات نمایندگی خلق کرد آمادگی خود را برای ادامه مذاکرات جدی و اجتناب ازهرگونه منازعه و درگیری اعلام کردند.
آقای شاهاویسی که خود اهل سنندج هستند، درمصاحبه با ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ میبایست جانب احتیاط را رعایت کرده و قبل از مصاحبه درمورد جریانات فوق و تظاهرات وسیع مردمی در آنروزها با یکی دو نفر از همشهریهای همسن و سال خودشان مشورت میکردند و بعد این مطلب را مینوشتند که:
«هیئت خود خوانده نمایندگی خلق کرد؛ چرا خودخوانده، چون به واقع و بدور از تعصب باید گفت این عده نمایندگی تمام مردم کردستان را نداشتند»!
بدنبال مسافرت پرشکوه ماموستا شیخ عزالدین به سنندج ایشان درمیان استقبال پرشور مردم مریوان روز ۲۷ فروردین وارد این شهرشدند. درمریوان علاوه بر سخنرانی برای مردم مریوان ازجمله درگورستان شهیدان در روستای آلمانه حاضرشده و یاد کاک فواد مصطفیسلطانی وسایر برادران مصطفی سلطانی و دیگر همرزمان و جانباختگان راه آزادی را گرامی داشتند. پس از آن در روز ۲۹ فروردین وارد شهر بانه شدند که دراین شهر نیز به گرمی مورد استقبال قرارگرفتند. روز ۳۱ فروزدین جنگ در سقز شروع شد.
* * * * *
باتوجه به اینکه دراین دو شماره چشمانداز ایران راجع به ماموستا شیخ عزالدین صحبتهای زیادی شدهاست، ونیز ازآنجهت که بنده:
– از زمستان سال ۱۳۵۷ از نزدیک با ایشان آشنا بوده و از شهریور ۱۳۵۸ بمدت چهارسال در دفترشان کارکردهام،
– درجریان فعالیتهایی بودم که منجر به تشکیل هیاتنمایندگی خلقکردشد ونیز در برخی از جلسات مذاکره با هیات «حسننیت» دولت شرکت داشتهام،
– یکبار نیز بعنوان نمایندهٔ ایشان در سال ۱۹۸۲ یعنی زمستان ۱۳۶۰ و بهار ۱۳۶۱مسافرتی به اروپا و خاورمیانه نموده، ضمن تماس با رسانههای عمومی، صحبت با ایرانیان و کردهای خارج کشور حامل چند نامه ازجانب ایشان ازجمله برای پاپ ژانپل دوم در واتیکان و یاسرعرفات در بیروت بودهام،
– پاییز همانسال ایشان مسافرتی به پاریس انجام دادند که بنده همراهشان بودم. در این سفر ملاقاتهای بیشماری با تعداد وسیعی از رهبران و فعالین اپوزیسیون جمهوری اسلامی از همه طیفهای سیاسی انجامدادند. با تعداد زیادی از رسانههای گروهی فرانسه، انگلستان، آلمان و ایتالیا و نیز شماری از خبرنگاران و متخصصان مسائل خاورمیانه ملاقات و مصاحبه نمودند.
– درطی سالهایی که ایشان مقیم خارجاز کردستان هستند، از نزدیک همواره با ایشان درارتباط بودهام،
بنابراین لازم دانستم نکاتی هرچند کوتاه از آنچه که من از نزدیک بر آن آگاه بودهام و در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ بسیار وارونه جلوه دادهشده است، بیانکنم.
چرا اینهمه تبلیغات علیه ماموستا شیخ عزالدین؟
تبلیغ علیه ماموستا درماههای قبل از قیام و بویژه در سالهای اول روی کارآمدن جمهوری اسلامی موضوع تازهای نبود. چندین دهه قبل از انقلاب ایران ایشان هنگامیکه ابتدا در مناطق روستایی و سپس در شهر مشغول کارو تدریس بودند بدلیل مواضع سیاسی، علمی و اجتماعیشان همواره ازجانب مرتجعین محلی تحت فشار و در معرض تهدید بوده و درچند مورد مجبور به ترک محل کار و زندگی خود شده بودند. بسیار قبل از قیام نظرات ایشان در رابطه با دهقانان زحمتکش و اعتراضایشان به استثمار آنان از جانب مالکان بزرگ و نیز برخوردشان به حقوق زنان، خرافات مذهبی، عدم اعتقاد به باصطلاح کارهای خارقالعاده امامزادهها از ایشان چهرهای متفاوت در میان روحانیون کردستان ساخته بود. هم ازاینرو و برای خنثیکردن کارهایشان و مقابله با چنین نظرات «خطرناکی» کارزار تبلیغاتی علیه ایشان مرتبا انجام گرفته است.
رابطه ایشان باجریانات انقلابی کردستان وعناصر فعال وهدایتکنندهٔ آن و مبارزه علیه رژیم سلطنتی نیز در دامنزدن به این تبلیغات موثر بوده است.
ازهمان آغاز فعالیتهای ماموستا شیخ عزالدین در ماهها و روزهای قبل از قیام و سپس درجریان مذاکرات با مسئولان و مقامات جمهوری اسلامی و برجسته شدن اختلاف نظرها موضوعی به شیوهای کاملا برنامه ریزی شده کتبا و شفاها تبلیغ میشد. آنهم اینکه شیخعزالدین مارکسیست است، رهبر کومهله است، از نظرات کومهله دفاع میکند، از آنها خط میگیرد و قسعلیهذا.
این بینش دو هدف را در دو جبهه متفاوت تعقیب میکرد که هردو نهایتا علیه جنبش کردستان و علیه خط مترقی و طرفداران آزادی و دموکراسی بود. رو به چپها و جریانات سوسیالیست در ایران پیام چنین تبلیغاتی اینبود که کومهله که ادعای چپ، سوسیالیست و مارکسیست بودن میکند رهبرش یک روحانی است!
از سوی دیگر به مردمی که دارای اعتقادات مذهبی بوده، از نظرات و باورهای آزادیخواهانه و سعه صدر ماموستا شیخعزالدین و دفاع قاطعانه ایشان از جنبش حقطلبانه مردم کردستان پشتیبانی میکردند، پیام دیگری میدادند؛ از آنجائیکه پخشکنندگان چنین تبلیغاتی میدانستند که ایشان درعینحال مخالف ولایت فقیه و حکومت جمهوری اسلامی هستند، چه درکردستان و چه درایران میخواستند اینطور بنمایانند که شیخ عزالدین مارکسیست است و بنابراین موضعگیریها و نظراتشان را نباید بعنوان یک روحانی و رهبر مذهبی جدی بگیرند!
مهمترین عاملی که سبب میشد تا به چنین شایعاتی دامن زده شود آزادمنشی، دموکراسیخواهی، تحمل افکاروعقاید مخالف، دیدگاه ایشان درمورد آزادی زن و مسئله حجاب و بویژه این دیدگاه مهم ماموستا شیخ عزالدین بود که خواهان جدایی دین از دولت بود. ایشان از نخستین کسانی بود که حاضرنشد بدون دانستن محتوای حکومتی بنام جمهوری اسلامی در رفراندومی برای تشکیل چنین حکومتی شرکتکند. شاعر بزرگ ایران احمد شاملو در مصاحبهای حدود یکسال بعداز رفراندوم جمهوری اسلامی با نقلقول از ماموستا شیخعزالدین این ویژگی نظر ایشانرا مورد ستایش قرارداد که گفته بود جعبهای را جلو ما گذاشتهاند و از ما میخواهند بدون اطلاع از محتویاتش دربست به آن رای دهیم و من حاضرنیستم اینکار را بکنم.
موضوع جدایی دین از دولت درایران و طی چند دهه گذشته همواره به یکسان مورد بحث قرار نگرفته است. ابتدا حتی برخی جریاناتی که خود را چپ و لائیک میخواندند نیز بنا به مصلحت روز و یا تحلیل نادرست از شرایط آنزمان ایران و پیشبینی نادرست از روند جریانات سیاسی، با جمهوری اسلامی و حکومت دینی مماشات کردند. اینک و با دردست داشتن کارنامه سیاه حکومت جمهوری اسلامی دیگر صحبت از جدایی دین از دولت دیگر بسیار بدیهی مینماید. اکنون کم نیستند روشنفکران مذهبی و جریاناتی در درون حکومت که خود زمانی با جدیت تمام خواهان استقرار حکومت اسلامی درایران بودند، در زمره مخالفین ولایت فقیه و حکومت دینی هستند.
از اینجاست که موضع شخصیتی روحانی مانند ماموستا شیخ عزالدین دراین مورد برجستگی خاصی پیدامیکند.
ماموستا شیخعزالدین، دکتر قاسملو و مذاکرات
نخستین تماس و مذاکرات میان نمایندگان دولت و رهبران کردستان روز های آخر بهمنماه ۵۷ یعنی تنها یکهفته پساز سقوط رژیم شاه در شهر مهاباد صورت گرفت. برخلاف آنچه که آقای شاهاویسی در شماره دوم چشمانداز ایران – ویژه کردستان (شماره ۲ صفحه ۱۴) نوشتهاند، طرف مذاکره کننده عمدتا ماموستا شیخعزالدین و دکتر قاسملو بودند.
روز ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۷هیات اعزامی دولت وارد مهاباد شدند. آقای داریوش فروهر برای مردمی که به استقبال آمده بودند از بالکن فرمانداری سخنرانی کردند. پس ازپایان سخنرانی مستقیما همگی به منزل ماموستا شیخعزالدین رفتند.
ازآنجاییکه ماموستا هیچگاه در فکر پست و مقام نبوده است همواره مخالف سیاست حذف کردن شخص، جریان و یا سازمان بودهاند. از نظر ایشان این مردم بودند که برمبنای عملکردهای سیاسی درمورد احزاب و سازمانها و شخصیتهای سیاسی دست به انتخاب میزدند. اولین نمونه آن برخورد به زنده یاد دکتر قاسملو و دیگر مسئولان سازمانهای سیاسی در جریان مذاکرات با دولت بود. روز بعد از ورود آقای فروهر یعنی ۳۰ بهمن ماه ١٣٥٧ ماموستا و دیگران دریکی ازاطاقهای ساختمانی که هیات دولت نیزآنجا بودند مشغول مذاکره بودند، در اطاق بزرگ دیگر، تعداد زیادی از نمایندگان شوراهای مختلف شهرهای کردستان درنخستین نشست مشترک خود پس از سقوط نظامسلطنتی سرگرم تدوین اولین قطعنامه مردم کردستان برای ارائه به نمایندگان دولتبودند.
قطعنامهای که در این نخستین اجلاس نمایندگان شوراهای شهرهای مختلف کردستان تدوین شد، بعد از بحث و گفتگو پیرامون مواد هشتگانه آن سرانجام باتفاق آراء تصویب و متن نهایی آن به خط دکتر قاسملو تهیه و تسلیم هیات دولت از جمله آقای داریوش فروهرشد، به ” قطعنامه هشتمادهای مهاباد” مشهور شد. درماده هفتم این قطعنامه چنینآمدهاست:
«همه نمایندگان حاضر که نماینده شهرهای کردنشین هستند، اعلام میدارند که حضرت آیتالله سید عزالدین حسینی صلاحیت دارند تا دررأس هرهیاتی قراربگیرند که از طرف خلق کرد با دولت مرکزی مذاکره نمایند . . .»
(کتاب روزشمار جنگ ایران وعراق، پیدایش نظام جدید، جلداول صفحه ۱۵۸).
این قطعنامه که مورد حمایت وسیع مردم در شهرهای مختلف کردستان قرارگرفت، بویژه در شعارها وسخنرانیها، در تظاهرات و گردهماییها بر روی این ماده هفت تأکید ویژهای میشد.
همانمنبع یعنی روزشمار جنگایران و عراق در صفحه ۱۵۷ مینویسد:
«گروهی تحت عنوان «نمایندگان شوراهای انقلابی اعزامی از شهرهای کردستان ایران» با گردهمایی در شهر مهاباد یک قطعنامه ۸ مادهای را که میگفتند «خلاصهای از خواستهای خلقکرد در مقطع زمانی کنونی» است، به فروهر سرپرست نمایندگان دولت موقت، تسلیم کردند. روزنامه کیهان روز دوم اسفندماه ۱۳۵۷ صفحه ۸ دراینباره نوشت: دکتر قاسملو یکی از رهبران حزب دموکرات کردستان، شیخ عزالدین حسینی و غنی بلوریان با داریوش فروهر و همراهان او مذاکراتی انجام دادند و خواستهای مردم کردستان را که طی قطعنامهای هشت مادهای تنظیم شده بود، به آنها تحویل دادند.»
بعلاوه هر هیاتی که در آنروزها و تا پایان سال ۱۳۵۸ به هر مناسبتی به کردستان میآمد برایش مهم بود که با ماموستا شیخعزالدین ملاقات کند. اینک و پس از تغییرو تحولاتی که در کردستان، ایران و در منطقه پیش آمده است، البته برای عدهای از آقایانی که با آنان مصاحبه شده است انکار برخی واقعیات آنزمان و تفسیر و تغییر آن بە مقتضای زمان بمنظور حفظ موقعیت کنونی و منطبق کردن خود با اوضاع و احوال امروز کاملا مشهود میباشد.
نقش ماموستا شیخعزالدین درآنروزها آنچنان برجستهاست که حتی مصاحبهشوندگان در ‘چشمانداز ایران’ نیز نتوانستهاند در مواردی علیرغم میل خود آنرا نادیده بگیرند. برای نمونه برخورد ایشان به موضوع خلع سلاح پادگان مهاباد را میتوان ذکرکرد که اگر دخالت سریع و درست ماموستا نبود، ای بسا که حوادث خونینی در آنروزها بوقوع میپیوست. رادیو دولتی تهران در یکی از برنامههای خبری آنروز خود یعنی اول اسفند این مداخله آشتیجویانه و موثر ماموستا شیخعزالدین را پخش واز آن ستایش کرد. درهمین زمینه روزنامه اطلاعات روز ششم اسفند ۱۳۵۷ صفحه ۲ چنین نوشت:
«آیتالله عزالدین حسینی در یک مصاحبه تلفنی با اشاره به سفر هیات اعزامی از تهران گفت:« به محض وقوع شورش در پادگان من و آیتالله نوری در پادگان حضور یافتیم و برای سربازان، درجهداران و افسران انقلابی صحبت کردیم و اکنون هیچ نگرانی وجودندارد. مسالهٔ پادگان یک مسالهٔ داخلی و نظامیاست و ربطی به مذاکرات هیأت و سفر آنها ندارد.»
درمورد نقش ماموستا و اهمیتی که ازجانب دولت نیز برای ایشان قائل بودند، خبر روزنامه اطلاعات ۲۶ اسفندماه ۱۳۵۷صفحه ۸ بقدر کافی گویاست:
« نماینده دولت در منطقه غرب با شیخعزالدین حسینی که از وی بعنوان رهبر جنبش خودمختاری کردستان نام برده شده است، به وی اطلاع داد که یک نفر را برای احراز سمت فرمانداری مهاباد معرفی کند تا نسبت به صدور حکم ابلاغ برای وی ازسوی دولت اقدام شود. این نخستین ژست دولت بازرگان درمقابل خواستهای هشتگانه کردهای ایران برای خودمختاری کردستان است.»
(کتاب پیدایش نظام جدید، بحرانهای داخلی، مرکزمطالعات و تحقیقات جنگ، جلد اول، صفحه ۳۶۴)
دراینجا یک نکته بسیار درخور توجهاست و آنهم برخورد به زنده یاد دکتر قاسملو میباشد. همه مصاحبه شوندگان [البته بویژه آقایانی که اهل کردستان هستند] درحالیکه تمام تلاش خود را میکنند که حزب دموکرات را بسار کم اهمیت جلوه دهند، همگی اما با لحنی محترمانه و حتی گاهی مبالغه آمیز درمورد دکتر قاسملو صحبت میکنند. نکتهای که در این مصاحبهها غایب است اینست که راستی این دکتر قاسملو که اینهمه در وصفش سخن گفته میشود، چرا هیچگاه جدی گرفته نشد؟ چرا به آنهمه تمایل ایشان به مذاکره و رسیدن به توافق با جمهوریاسلامی اهمیتی داد نشد؟ چرا تلاشهای آشتی خواهانه وی به نتیجه نرسید؟ راستی دکتر قاسملو الان کجاست؟ چه بلایی بسرش آمد؟ نکند دراین میان کسانی فکر میکنند که دکتر قاسملو در روز ۲۲ تیرماه ۱۳۶۸ (۱۳ ژوئیه ۱۹۸۹) در آپارتمانی در وین پایتخت اطریش بهمراه دستیاران نزدیکش و یک دوست از کردستان عراق دسته جمعی «خودکشی» کردند! و بصورتی کاملا اتفاقی در آن نزدیکیها یک موتور سوار زخمی پیدا شد که مسیر خون ایشان به همان آپارتمان منتهی میشد و آثار انگشت و نوار صحبتهای تعدادی دیگر در آن آپارتمان بدست پلیس اطریش افتاد که بازهم بطور تصادفی مربوط به چند «دیپلمات» بود که در سفارت جمهوری اسلامی اقامت داشتند؟! و همه سرنخها به وزارت اطلاعات در تهران ختم میشد!
مصاحبه شوندگان که صد البته از این اتفاقات «بکلی بیخبر» هستند، برای اثبات نظراتشان به بحثهای کشاف متوسل میشوند و انواع مصاحبههای قدیم و جدید از رهبری حزب دموکرات را به مدد میگیرند تا به نتیجه گیریهای ازپیش تعیین شده شان برسند.
دکتر قاسملو خوب بود، حزب دموکرات بداست، شیخعزالدین بداست، کومهله که کافر و مهدورالدماست، تمام جنبش کردستان براساس جاسوسی برای بیگانه بنا شده است، حرکتهای حقطلبانه کردها همیشه اسیر دستگاههای جاسوسی بیگانه بوده است! و جمهوری اسلامی مهد آزادی و حقوقبشر و نمونه پیشرفت بشریت است! خلاصه اینکه باید در مورد کسیکه قربانی توطئههای حکومت شده است، با لحنی ملایم و بسیار مودبانه سخن گفت و هرآنکس که دستی در کار دارد، به مردم و خواستهای برحق آنان پشت نکردهاست و به مبارزه ادامه میدهد، باید مورد حملات شدید قرارگیرد.
ماموستا شیخعزالدین و رفراندوم جمهوری اسلامی
درمورد رفراندوم، چگونگی برخورد به آن و چگونگی برگزاری آن در کردستان آقایان مصاحبه شونده در ‘چشمانداز ایران – ویژه کردستان’ مطالبی نوشتهاند که بیشتر مبتنی بر تمایل و برداشت مقامات دولت و مأمورانی است که خواستهاند تصویری دلبخواه به رهبران جمهوریاسلامی ارائه دهند و نه آنچه که بطور واقع درجریان بود. درحالیکه فضای سیاسی در کردستان در روزها و هفتههای قبل از رفراندوم بسیار متشنج و داغ بود، درحالیکه نوروز خونین سنندج را پشت سر گذاشته بودیم، درحالیکه کنترل شهرها بطورکلی دردست شوراهای شهر و زیر نظارت احزاب و سازمانهای سیاسی بود، درحالیکه بیاعتمادی و بدبینی نسبت به نیات رهبران جمهوری اسلامی در اوج خود بود، درحالیکه ماموستا شیخعزالدین، کومهله و حزب دموکرات آنهم درست پس از ملاقات دکتر قاسملو و هیأت حزب دموکرات با خمینی درقم همه با صدور اطلاعیههایی اعلام کرده بودند که در رفراندوم شرکت نمیکنند، و درحالیکه شهرهای کردستان شاهد تظاهرات و تجمعهای چند ده هزار نفری درحمایت از جنبش کردستان بود، آری درچنین اوضاع و احوالی کدام منطق و کدام تحلیل معقول میتواند اینرا بقبولاند که آنچنانکه آقایان ادعا کردهاند «اکثریت قاطع مردم کردستان» در رفراندوم شرکت کردند و به جمهوری اسلامی آری گفتند! کدام «جمهوری اسلامی» با کدام محتوی و به استناد کدام نوشته، مصاحبه ویا اطلاعیه سازمانهای سیاسی کردستان؟
اطلاعیههای ماموستا، حزب دموکرات و کومهله را روزنامههای آنروزها بطرز برجستهای منعکس کردهاند. بعلاوه روزنامه کیهان مورخ ۷ فروردین ۱۳۵۸ زیر عنوان «۷ جمعیت و سازمان سیاسی در رفراندوم شرکت نمیکنند» نوشت:
«جمعیت دفاع از آزادیو انقلاب (سنندج)، اتحادیه خواستاران حقوق خلقکرد ایران (مریوان)، جمعیت طرفدار زحمتکشان و دفاع ازحقوق ملی خلقکرد (سقز)، جمعیت دفاع از زحمتکشان وحقوق ملیخلقکرد (بوکان)، ستاد مشترک نیروهای دموکراتیک (مهاباد)، جمعیت راه رهایی زحمتکشان (مهاباد)، جمعیت مبارزین راه آزادی و مدافع حقوق ملی و دموکراتیک خلقکرد (بانه) در جلسه مشترکی که دیروز درسنندج داشتند، تصمیم گرفتند که از شرکت در رفراندوم خودداری کنند.»
و باوجود همه اینها آقای ابراهیم یونسی که گویا ایشان هم نیازی به مراجعه به روزنامههای رسمی آنزمان جمهوری اسلامی ندارند، میگویند:
«مردم کردستان برغم شرکت نکردن شیخ عزالدین در رفراندوم به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و اتفاقی هم نیفتاد. ۹۵ درصد اعتنایی به شرکت نکردن شیخ عزالدین در رفراندوم نکردند»
یعنی بزعم ایشان اولا تنها شیخعزالدین شرکت نکردند و ثانیا ادعا میکنند که ۹۵درصد مردم کردستان به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند! البته در رژیمهایی مانند جمهوری اسلامی وبا توجه به نبودن شفافیت، دادن ارقام دلبخواهی از فرمانداریها و استانداریها به مرکز وهمچنین ارائه ارقام آنچنانی در وزارتخانه مربوطه امری کاملا معمول است!
آقای شاهاویسی در بخشی از صحبتهایشان در شماره دوم ‘چشمانداز ایران’ مینویسند:
« تا آنجا که به من اطلاع داده بودند ابتدا درمورد رفراندوم عرض کردم پس از ملاقات آقایان دکتر قاسملو و شیخ عزالدین حسینی با امام و مهندس بازرگان آن دو با رضایت و شادمانی به کردستان بازگشتند و قراربود اطلاعیه نیز با امضای دکتر قاسملو و عزالدین حسینی در تایید رفراندوم و شرکت در آن بدهند. ولی درعمل اطلاعیه در مخالفت با رفراندم جمهوری اسلامی منتشرمیشود.»
(چشمانداز ایران ویژه کردستان شماره۲ صفحه ۲۸)
معلوم است که اطلاعات داده شده به آقای شاهاویسی تا چه اندازه نادقیق است! جا داشت ایشان قبل از نوشتن این مطلب لااقل کیهان و اطلاعات مربوط به سال ۱۳۵۸را که اینروزها رجوع به آن کار مشکلی نیست، ورق میزدند. ماموستا شیخ عزالدین اواخر اردیبهشت به تهران و قم سفرکردند یعنی حدود یکماه و نیم بعداز رفراندوم!
روزنامه کیهان ۲۷اسفند ۱۳۵۷ در صفحه ۴ خبر میدهد:
«مهدی عباسی استاندار آذربایجان غربی . . به دیدار شیخعزالدین حسینی رفت و درجمع کثیری از امام جمعه مهاباد خواست که نظرخودرا راجع به جمهوری اسلامی اعلام دارد. . . که اینطور بیانکرد: اگر جمهوری اسلامی مطابق صدراولیه اسلام و قرآن باشد که به معنای واقعی حقوق تمام خلقها را در نظر بگیرد، من به جمهوری اسلامی رأی خواهم داد. قدرت نباید دردست روحانیون باشد.»
ماموستا شیخعزالدین در بیانیهای که در کیهان ۸ فروردین ۱۳۵۸ صفحه ۷ چاپ شده است ازجمله نوشتند که:
«چون محتوای جمهوری اسلامی مبهم ونامعلوماست، بویژه ازنظر حقتعیین سرنوشت و مسأله خودمختاری کردستان درچارچوب ایران آزاد . . از شرکت در رفراندم خودداری میکنم.»
صحبت آقای شاهاویسی تنها به حزب دموکرات مربوط میشود. هیأت حزب دموکرات به رهبری دکتر قاسملو پس از بازگشت از سفر قم و ملاقات با خمینی، روز قبل از برگزاری رفراندوم طی اطلاعیهای عدم شرکت در رفراندوم را اعلام کردند.
درمورد شرکت مردم کردستان در رفراندوم مصاحبه شوندگان طوری سخن میگویند که گویا مردم کردستان وسیعا در این رفراندوم شرکت کرده و به جمهوری اسلامی رأی آری دادهاند. مراجعه به روزنامههای کیهان و اطلاعات روزهای دهم و یازدهم فروردین ۵۸ نشانمیدهد که باهیچ معیاری نمیشود شرکت مردم را «وسیع» توصیف کرد.
شرکت مردم کردستان در رفراندوم بعدی نیز یعنی رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی در پاییز سال ۵۸ بسیار ناچیز بود. وانگهی باتوجه به نوروز خونین سنندج و برخورد نیروهای مسلح با مردم کردستان و و برخورد حکومت جمهوری اسلامی به مسئله ملی درکردستان ونیز با درنظرگرفتن این واقعیت که هیچکدام از نیروهای سیاسی کردستان مردم را دعوت به شرکت در رفراندوم نکردند، آیا جایی برای باصطلاح شرکت وسیع مردم و رأی آری دادن باقیمیماند؟
حمایت مردم ازماموستا شیخعزالدین
آقایانی که در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ با آنها گفتگو شدە است، اصرار عجیبی دارند که نشان دهند گویا مردم کردستان از ماموستا شیخ عزالدین و دموکرات و کومهله پشتیبانی نکردهاند و طرفدار جمهوری اسلامی بودهاند و حتی عکسی هم چاپ کردهاند تا به قول خودشان ثابت کنند که مردم از ورود ارتش یعنی سرکوب کنندگان اهالی بیدفاع و غیرنظامی شهرها و روستاهای کردستان «استقبال کردهاند»!
روزنامههای خارجی و از جمله هرالدتریبون مورخ ۳ نوامبر ۱۹۷۹ (آبانماه ۱۳۵۸) ازقول خبرنگار خود در کردستان مینویسد:
«سه هزارنفر ازمردم در مهاباد گردهم آمده و ضمن شعاردادن از نمایندگان دولت ازجمله آقایان فروهر و صباغیان میخواستند که با رهبران آنها دکتر قاسملو و شیخعزالدین حسینی مذاکرهکنند.»
فراموش نکنیم که این تظاهرات درحالی صورت میگیرد که شهر زیر کنترل شدید امنیتی قراردارد و افراد فعال و شناخته شده همگی یا همراه پیشمرگان در خارج از شهرها بسرمیبرند و یا اینکه در مناطق دوردست و خارج از کنترل مستقیم جمهوری اسلامی هستند. بهعبارت دیگر این تظاهرات توسط مردم عادی کوچه و بازار صورت گرفته است و این خود گویای حمایت گسترده مردمی است.
ابتکاری که میتوان از آن بعنوان مراجعه به افکارعمومی و گرفتن آمار برای نشاندادن میزان محبوبیت و طرفداری از ماموستا شیخعزالدین یاد کرد دعوت ایشان ازمردم برای شرکت در یک تظاهرات همزمان و مسالمتآمیز سراسری بمناسبت عید قربان در همه شهرهای کردستان بود. روز پنجشنبه ۱۰ آبانماه ۱۳۵۸ بدنبال این دعوت ماموستا از مردم کردستان برای انجام تظاهرات، صدها هزارنفر از مردم در تمامی شهرها، شهرکها و روستاهای بزرگ کردستان در تظاهرات و گردهماییهای شکوهمندی شرکت کردند که تصاویر بخشهایی از این تظاهرات و اجتماعات بر روی کاست ویدیویی موجود است. در این اجتماعات مردم باردیگر حمایت خود را از جنبش حق طلبانه کردستان، ماموستا شیخ عزالدین و سازمانهای سیاسی فعال در حنبش اعلام کردند. بمبارانها، توپ و خمپاره بارانهای شهرها و روستاهای کردستان و اعدامهای خلخالی جلاد، نتوانسته بود مردم را از شرکت درچنین حرکاتی بازدارد.
آقای عبدالحامد فرازی در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ شماره دو کاملا حقدارد که مینویسد:
« هرگونه تلاشی برای جداکردن حساب گروههای سیاسی از مردم کردستان به صورتی که تا بهحال مرسوم بوده به معنای پاک کردن صورت مسئله و تلاشی ناموفق است.»
یکی ازعناوین روزنامه کیهان شنبه ۱۲آبان ۱۳۵۸ صفحه ۲ اینست:
«داریوش فروهر دراجتماع مردم مهاباد: رهبران مذهبی وملی کرد که مورد اعتماد شما هستند، مورد اعتماد ما نیز هستند.»
این اظهار نظر در واقع منعکس کننده فضای سیاسی آنزمان و میزان محبوبیت این رهبران وبویژه ماموستا شیخ عزالدین در میان مردم است. مراجعه به روزنامههای مختلف در ایران و اروپا و نیز آرشیو رادیوهای خارجی ازجمله رادیو بیبیسی و رادیو مونت کارلو بزبان عربی، میزان گسترده بودن این حمایت مردمی از ماموستا را بخوبی نشان میدهد.
بعلاوه پس از صدور قطعنامه ۸ مادهای مهاباد، طی تظاهرات و گردهمائیهای بسیار گسترده درسراسر کردستان – و نیز در گردهمائیهای جمعیت کردهای مقیم مرکز(تهران) – بویژه حمایت از ماده هفتم این قطعنامه که دادن رأی اعتمادی آشکار به شیخعزالدین و اینکه ایشان در رأس هرهیأتی قرارگیرند که طرف مذاکره دولت باشد، بسیار برجسته بوده است.
این اظهار جانبداری حتی در اجتماعاتی که نمایندگان رسمی دولت نیز حضور داشتهاند، برجسته شدهاست. روزنامه کیهان پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۳۵۸ صفحه ۹ ازجمله مینویسد:
«اعضای هیات حسننیت متشکل از آقایان فروهر، صباغیان و سحابی دیروز چهارشنبه وارد بانهشدند و درتظاهرات علیه آمریکا شرکت کردند. پس از سخنرانی داریوش فروهر دراجتماع و تظاهرات هزاران نفر، قطعنامهای ازسوی مردم بانه در سه ماده خوانده شد و تسلیم هیأت حسننیت گردید؛
۱- . . . پشتیبانی قاطع از قطعنامه ۸ مادهای مهاباد، . . .
۲- . . . تنها نمایندگان خلق کرد وگروههای سیاسی میتوانند درمورد مسایل منطقه مذاکره کنند،
۳- حل مسایل کردستان در گرو شناسایی حق تعیین سرنوشت . . . واین تنها راه حل مشکل کردستان و ایران است. . .»
«استقبال» مردم از ارتش
چند تن از مصاحبهشوندگان صحبت از باصطلاح استقبال مردم از ارتش جمهوری اسلامی کردهاند و عکسی هم در این زمینه چاپ شدە است! از آنجائیکه بنده اهل سقزهستم تنها دو مورد را مثال میزنم که هردو مربوط به شهر سقز میشود بعنوان مشتی از خروار تا خواننده خود قضاوت کند که تا چه اندازه این مردم تمایلی برای «استقبال» از ارتش و سپاه داشتهاند.
۱- در یکی از روزهای پائیز سال ۱۳۶۰ و در روز عید قربان (۱۷مهرماه) جمهوری اسلامی تمامی اهالی شهر سقز را از شهر بیرون کرد. اشتباه نمیخوانید، همه اهالی شهر سقز توسط ارتش «مردمی» حکومت «رأفت و عطوفت» جمهوری اسلامی ایران، از شهر بیرون رانده شدند. پاسداران و افراد ارتش از جانب پادگان سقز درب خانههای مردم را میکوبیدند و از طریق بلندگو هم در شهر این فرمان مکررا اعلام شد که همه ساکنین شهر اعم از مرد و زن، بزرگ و کوچک، پیر و جوان باید ظرف چند ساعت شهر را تخلیه کنند. بهانهشان هم اینبود که روز قبل پیشمرگان حزب دموکرات بداخل شهر نفوذکرده و چند پایگاه نیروهای مسلح را مورد حمله قرارداده بودند. دهها هزار نفر اهالی شهر که هیچ وسیلهای نیز نداشتند پای پیاده راهی روستاهای نزدیک شدند. علاوه برآن تعداد بسیار زیادی را نیز دستگیر و روانه زندان پادگان سقز کردند.
راستی آیا چنین ارتشی وچنین پادگانی جز با ارتشی اشغالگر در یک سرزمین اشغال شده شباهتی دارد؟ راستی آیا مردمی را میتوان سراغ گرفت که چنین ارتشی را روی دوش بگیرند و از آن استقبال کنند؟ این ارتش واین حکومت با مردم بیگانه بودە است وهم از اینروست که برای انتقام جویی از یک حزب سیاسی که نیروی مسلح دارد و اتفاقا شهر سقز جزو مناطق اصلی تحت نفوذ آنان نبود تا ادعا شود که مرکز هواداران این حزب تنبیه شده است، دست به چنین اقدام وحشیانهای میزنند. مگر ادعا نمیشد که ۹۵ درصد این مردم به جمهوری اسلامی رأی داده باشند، مگر ادعا نمیکردند/ادعا نمیکنند که احزاب سیاسی پشتوانه مردمی نداشتند؟ پس چنین برخوردی را با چه معیاری میتوان سنجید جز اینکه این رژیم و این مردم نسبت بهم کاملا بیگانه بودهاند و هنوز هم بیگانه هستند.
۲- بنده بعنوان نماینده شورای شهر سقز در روز هشتم فروردین ۱۳۵۸ بهمراه سرهنگ اسماعیل سهرابی فرمانده وقت پادگان سقز و زنده یاد ستوان احمد سعیدی نماینده ارتشیان کرد متحصن درمسجد جامع سقز، برای مذاکره درمورد خواستهای متحصنین به ستاد ارتش در تهران رفتیم. سرهنگ سهرابی بعدها رئیس ستاد ارتش شد و ستوان احمد سعیدی تنها به جرم این مسافرت و شرکت در آن تحصن توسط خلخالی در سقز اعدام شد.
قبل از اینکه ما را برای مذاکره بپذیرند، در اطاق انتظار موضوع جالب توجهی پیشآمد. کسی با لباس شخصی، که او را جناب تیمسار خطاب میکردند از مراجعه کنندگانی که در اطاق نشسته بودند سئوال میکرد که به چه منظوری به ستاد ارتش آمدهاند. این شخص با ابهت خاصی در اطاق میگشت و با صدایی آمرانه صحبت میکرد. قبل از رسیدن به ما با چند نفری که در کنار ما نشسته بودند شروع به صحبت کرد. نماینده آنان که از یکی از شهرهای استان مرکزی آمده بود میگفت:«تیمسار بچههای شهر جلو درب پادگان جمع میشوند و درخواست اسلحه میکنند هرچه میگوییم ما به شما اسلحه نمیدهیم به خرجشان نمیرود. ما هم نمیدانیم چگونه با آنها برخورد کنیم.» تیمسار خیلی با خونسردی جواب داد:«چطور نمیدانید چکارکنید، بر روی آنها شلیک کنید!» شخص سئوال کننده با شگفتی فراوان گفت: « تیمسار اینها بچههای خودمان هستند، چطور بر روی آنها شلیک کنیم؟»، تیمسار که هنوز خبر نداشت ما از کردستان آمدهایم جواب داد: «پس چرا در سنندج اینکار شد و بر روی مردمی که بطرف پادگان آمده بودند شلیک شد؟» بعد از اینکه نوبت سئوال از ما شد تیمسار آشکارا از اینکه ما کرد هستیم و مکالمه ویرا با آن چند نفر شنیده بودیم، دستپاچه شده بود.
طرف مذاکره ما سرهنگ فروزان رئیس ژاندارمری کل کشور بود. به ستوان احمد سعیدی بدلیل ارتشی بودن اجازه صحبت داده نشد و من تنها طرف صحبت بودم. من ضمن صحبتهایم ازجمله از سرهنگ فروزان پرسیدم که اگر این ارتش مردمی و حامی مردم است چگونه است که هواپیماهای فانتوم تنها یکماه بعد از سقوط رژیم پهلوی بر روی شهر و روستاهای سقز، بانه، بوکان، دیواندره، مریوان و سنندج دیوار صوتی میشکنند؟ پاسخ ایشان دقیقا این بود که گفت: برای ترساندن کمونیستها! گفتم جناب سرهنگ بستگی دارد که شما چه کسی را کمونیست میدانید. با صدایی توأم با عصبانیت گفت من صدیق کمانگر را میگویم آقا! گفتم جناب سرهنگ راستی این چه منطقیاست که برای ترساندن چند صدنفر کمونیست شما بدینشیوه نزدیک به یک ملیون نفر را شکنجه میکنید؟
چنین منطق و استدلال و برخوردی را با مردم کردستان چگونه میتوان توضیح داد؟ آیا برای مردم کردستان بعد از اینهمه رویداد و آنهمه دشمنی از جانب ارتش و سپاه پاسداران و بعداز اعدامهای دسته جمعی که بویژه عکس اعدامهای پاوه و سنندج در روزنامههای رسمی با افتخار ازجانب جمهوری اسلامی منتشرشد، بازهم جایی برای «استقبال از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی» باقی میماند. بدیهی است در تمام حکومتهای دیکتاتوری دنیا عکس و فیلمهایی را میتوان یافت که درآن «مردم» از حکومت استقبال کرده و یا بطرفداری ازآن «کف میزنند». عکس و فیلم حضور صدام حسین «در میان هلهله و شادی تودههایمردم عراق» تنها چند هفته قبل از سقوط حکومت بعث درعراق یادتان هست!؟
جمهوری اسلامی علاوه برهمه فشارهایی که بر اهالی بیدفاع کردستان واردآورد، دست به اقدام دیگری نیز زد وآن تبعید کردن تعداد زیادی خانوادهها عمدتا از شهرهای سقز و مهاباد بود که زنان و مردان مسن زیادی درمیان آنان بودند. این خانوادهها را به شهرهای مرکزی ایران و عمدتا استان اصفهان تبعید کردند. «جرم» این خانوادهها اینبود که پدر، مادر، برادر و یا خواهر کسانی بودند که یا به صفوف پیشمرگان پیوسته بودند و یا اینکه کادر بیمارستان و درمانگاهی بودند که به مجروحین کمک رسانده بودند.
سفر ماموستا به تهران و قم
درمورد سفر ماموستا شیخعزالدین به قم و دیدار با خمینی مصاحبه شوندگان ‘چشمانداز ایران’ مطالب متناقضی نوشتهاند. ماموستا شیخ عزالدین در روزهای ۲۳ تا ۳۰ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ به تهران و قم مسافرت کردند. در این سفر با خمینی، بازرگان نخستوزیر، آیتاللهطالقانی، آیتالله شریعتمداری، وزیر کشور و تعداد دیگری از مقامات کشوری و لشکری ملاقات و دیدارکردند.
این سفر بنا به دعوت رسمی وزیر کشور آقای حاجسیدجوادی صورت گرفت. آقای حاج سیدجوادی نامهای نوشتند مبنی براینکه: «. . . حضرتآیتالله خمینی تمایل دارند که با جنابعالی ملاقات نمایند و بنده نیز بعنوان وزیرکشور جنابعالی را برای انجام این مسافرت دعوت مینایم.» با وجودیکه نامه شخصا و تنها برای مسافرت ایشان نوشتهشده بود، ماموستا تصمیم گرفتند که همراه یک هیأت از روحانیون کردستان به این مسافرت بروند.
سفرایشان درمیان بدرقه پرشور مردم مهاباد که آنروز را بهمین مناسبت و برای انجام مراسم بدرقه تعطیل کرده بودند، روز ۲۲ اردیبهشت ماه آغاز شد. فیلم مراسم این بدرقه باشکوه موجود است. هلیکوپتر حامل ایشان و همراهانشان سپس در پادگان سقز فرود آمد و آقای ملا عبدالە محمدی امام جمعه سقز را نیز با خود به همراه برده رهسپار سنندج شدند. از سنندج با هواپیما به تهران رفتند و در فرودگاه مهرآباد ازطرف آقای حاج سیدجوادی وزیرکشور، آقای فروهر، آقایان یحی خان و صارمالدین صادق وزیری و تعداد زیادی از کردهای مقیم تهران و بویژه مسئولین جمعیت کردهای مقیم مرکز به گرمی مورد استقبال قرارگرفتند.
روز۲۳ اردیبهشت ماموستا شیخعزالدین وهمراهانشان به گورستان شهدا در بهشت زهرا رفته تاج گلی نثار مزار شهدای انقلاب ایران نمودند. بعدازظهر آنروز در یک مصاحبه مطبوعاتی با شرکت خبرنگاران داخلی و خارجی شرکت کردند. رادیو فارسی بیبیسی گزارش این مصاحبه را پخشکرد.
عصر روز ۲۴ اردیبهشت بنا به دعوت آیتالله طالقانی به منزل ایشان رفتند که مورد استقبالی گرم قرار گرفتند. در این میهمنانی آقای هانیالحسن نماینده فلسطین در ایران نیز حضور داشت.
روز بعد تعدادی از خانواده شهدای مجاهدین خلق و فدائیان خلق، با ماموستا شیخعزالدین دیدارکردند و ازجمله یکی از خانوادههای شهدای فدائیان خلق از ماموستا خواستند که دردیدار با مهندس بازرگان توصیه کنند که آقای حماد شیبانی را که بازداشت شده بود، آزاد نمایند که بعدا ایشان موضوع را در دیدار با بازرگان نخستوزیر مطرح نمودند.
روز ۲۷ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح بنابه دعوت جمعیت کردهای مقیم مرکز و دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بمناسبت یادبود جانباختن انقلابی نامدار کردستان اسماعیل شریفزاده (که درسال ۱۳۴۷در منطقه بانه دردرگیری با ارتش شاه جانباخت) در آنجا حضورپیدا کردند که چندین هزارنفر درآن شرکت داشتند. ایشان درحالی به این دانشگاه رسیدند که بعلت تراکم جمعیت حتی محافظین خود ماموستا نیز نتوانستند جلو بروند و عدهای از دانشجویان مجاهد و پیشگام بدور ایشان حلقهزده و راهی به سوی تریبون برایشان بازکردند. هلهله و تشویق دانشجویان بسیار جلب توجه میکرد. ابراز احساسات و کف زدن دانشجویان چندین دقیقه بطول انجامید. در این جلسه که ادارهٔ آن برعهده آقای صارمالدین صادق وزیری بود، ماموستا سخنرانی بسیار پرشوری انجام دادند.
روز ۲۸ اردیبهشت ماموستا و هیأت همراهشان عازم دانشکده افسری شدند تا از آنجا با هلیکوپتر به قم سفرکنند که گفتند هوا برای پرواز هلیکوپتر مساعد نیست و ایشان با اتومبیل راهی قم شدند. بهنگام ملاقات با خمینی همراهانشان عبارت بودند از آقایان قاضی علی خضری از اشنویه، ملا عبداله محمدی از سقز، ملاصالح رحیمی از نقده، ملاکریم شاریکندی ازمهاباد، و دو تن دیگر از روحانیون از شمال کردستان بودند. ضمنا آقای حاج سیدجوادی نیز دراین ملاقات حضور داشتند. هنگام ورود به منزل محل اقامت خمینی، آیتالله خلخالی پیشاپیش از ماموستا و همراهان استقبال کرد و از ایشان پرسید چرا برادرشان جناب شیخ جلال حسینی از شهر بانه نیامده است؟ (توضیح اینکه خلخالی در سالهای آخر رژیم شاه در بانه تبعید بود و مردم بانه با آغوش باز از وی استقبال کرده بودند؛ پاسخ اینهمه مهربانی و میهمان نوازی از جانب آقای خلخالی اعدام و تیرباران مردم آزادیخواه بود. بعلاوه اشخاص دیگری همچون آیتالله منتظری در سقز، آیتالله مکارم شیرازی و آیتاللە طاهری از اصفهان در مهاباد تبعید بودند. اینها بخشی از رهبران آینده جمهوری اسلامی بودند که ساواک آنها را به کردستان و مناطق سنی نشین تبعید کرده بود.)
در مورد دیداربا خمینی، ماموستا شیخ عزالدین خودشان اینطور نقلمیکنند:
«خمینی خیلی کلیگویی میکرد و میگفت به همه ستم شده، انشاالله همه چیز خوب میشود. چند نفر از آقایان روحانی همراه من درمورد قانون اساسی آینده اظهارنظر کردند و خواستار آن بودند که براساس دین اسلام باشد و نه یک مذهب معین (شیعه). منهم درمورد مسئله ملی در کردستان و خواستهای مردم صحبت کردم. هنگام خداحافظی خمینی یقه عبای مرا گرفت و گفت من آرامش کردستان را از شما میخواهم، در جواب گفتم منهم خودمختاری کردستان را از شما میخواهم.»
خمینی ازآنها میخواهد شب را بمانند که ماموستا تشکرکردند وگفتند دعوت آقای شریعتمداری هستیم.
همانروز ۲۸ اردیبهشت تظاهرات و گردهماییهای گستردهای درکردستان برگزارگردید که طی آن به رادیو و تلویزیون دولتی اعتراضشد که چرا درمورد سفر ماموستا شیخعزالدین به تهران سکوت کردهاند.
(به نقل از روزنامه اطلاعات ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحه ۳)
روزبعد مصاحبه مطبوعاتی مفصلی ترتیبداده شد که درآن خبرنگاران داخلی و خارجی شرکتداشتند.
عصر روز ۲۹ اردیبهشت به مناسبت سفر ایشان به تهران در منزل آقای حاج سیدجوادی یک میهمانی ترتیب داده شد که ازجمله آیتالله طالقانی و تعدادی از مقامات دولتی و افسران ارتش نیز دعوت بودند.
روز ۳۰ اردیبهشت بطور رسمی جلسهای با آقای بازرگان نخستوزیر برگزارگردید. علاوه بر ملاقاتهای رسمی فضای دیدارها آنچنان بود که آیتالله طالقانی پیشنهادکرد ماموستا سفری هم به مشهد بروند!
عصرهمانروز ایشان وهمراهانشان با هواپیما به سنندج بازگشتند.
پس از این مسافرت و در مسیر بازگشت ماموستا از سنندج تا مهاباد و در شهرهای دیواندره، سقز، بوکان و مهاباد استقبال بسیار باشکوهی از ایشان و هیأت همراهشان بعمل آمد.
روزنامه اطلاعات روز پنجشنبه سوم خرداد ۱۳۵۸ درمورد بازگشت ماموستا و استقبال مردم شهرهای مختلف ازجمله مینویسد:
«شیخعزاالدین در سرراه خود به مهاباد وارد سنندج شد و درمیدان آزادی آن شهر برای طبقات مختلف مردم سخنرانیکرد.
عزالدینحسینی درمیان استقبال مردم سقز وارد این شهر شد و پساز عبور از ۱۰ کیلومتر جاده ورودی شهر که توسط مردم گلباران شدهبود و استراحت درمنزل امامجمعه سقز عازم استادیوم ورزشی این شهر شد و برای مردم سخنرانی کرد.
بوکان- متجاوز از پنجاه هزار نفر از اهالی بوکان و حومه بمناسبت بازگشت آیتالله عزالدین حسینی مراسمی برپاکردند. کیلومترها مسیر راه تا بوکان گلباران شده بود.
وی پس از رسیدن به مهاباد درمیان استقبال گرم مردم، طی یک پیام رادیو تلویزیونی رهآورد مسافرت خود به تهران و قم را بهاطلاع مردم مهاباد رساند.»
این بود خلاصهای از مسافرت ماموستا شیخعزالدین به تهران و قم با استناد به نشریات رسمی؛ حال ببینیم که آقایان مصاحبهشونده چگونه داستانسرایی کردهاند.
آقای احمد صدرحاج سید جوادی که خود وزیرکشور بود و قاعدتا میبایست لااقل دعوتنامهای را که خود نوشته بود، ولاجرم در آرشیو وزارتخانهشان موجود است، یادشان مانده باشد مینویسد:
«آقای یونسی به من خبرداد که شیخ عزالدین میاید خوبست که شما به استقبال وی بروید.»
جای تأسف است که آقای ابراهیم یونسی حافظهشان آنچنان ضعیف شده است که در پاسخ سئوال چشمانداز ایران میگویند:
«سئوال: شما همراه با شیخ عزالدین به دیدار آیتالله خمینی رفتید؟
پاسخ: من او را بردم خدمت حضرت امام. آقای شیخ عزالدین برای استقبال از حضرت امام به تهران نیامده بود. از طرفی خیلی علاقمند بود که خدمت حضرت امام مشرف بشود. . . گویا استاندار آذربایجان غربی خواسته بود او را بیاورد، منتها دست برقضا آن روز موعود هوا آشفته شده و هلیکوپتر برنخاسته بود . . . بنده خدمت جناب صدر حاج سیدجوادی عرض کردم بدنیست اگر با واسطه من به حضور حضرت امام مشرف بشود . . . ما شیخ را با چند روحانی دیگر . . . به تهران بردیم و خدمت حضرت امام رسیدیم.»
(چشمانداز ایران – ویژه کردستان شماره یک صفحه ۸۱)
در رابطه با این سخنان چند نکته قابل توجه است:
۱- آقای یونسی حتی مطلب خود وزیر کشور رانیز نمیخواهد نقلکند که به آقای حاج سید جوادی خبر دادهاست شیخعزالدین میاید خوبست شما به استقبال بروید! چون استقبال وزیرکشور و همراهانش و دیگر مستقبلین علیالقاعده نشانه اهمیت دادن بهکسیاست که از وی استقبال میشود!
۲- سئوال کننده که خود شیعه و ای بسا از مقلدین خمینی هم باشد در طرح سئوال میگوید «به دیدار آیتالله خمینی» رفتید. آقای یونسی در پاسخ پنج بار از «حضرت امام» نام میبرد و بجای دیدار میگوید «مشرف شود»!
۳- ماموستا شیخعزالدین هیچگاه قرار نبود «برای استقبال از حضرت امام» به تهران برود و معلوم نیست این «خیلی علاقمند بود که خدمت حضرت امام مشرف شود» از کجا آمده است.
۴- میگویند «ما شیخ را به تهران بردیم و خدمت حضرت امام رسیدیم» این متأسفانه صحت ندارد! آقای یونسی نه به قم رفتند و نه به دیدار ماموستا و همراهانشان با خمینی. عکس دستهجمعی هیأت همراه ماموستا شیخعزالدین در دیدار با خمینی موجوداست.
۵- ماموستا شخصا و به تنهایی به این مسافرت دعوت شده بودند و ایشان خود تصمیم گرفتند با یک هیأت ازروحانیون از شهرهای مختلف کردستان – به پیشنهاد خودشان – به تهران و قم سفر کنند. بنابراین جایی برای این گفته نمیماند که «ما شیخ را با چند روحانی دیگر . . به تهران بردیم.»
ببینیم آقای شاهاویسی چگونه این مسافرت را بیان میکند و چقدر از وقایع دوراست و تا چه اندازه رویدادها را با بی احتیاطی کامل پسو پیش میکند!
«پس از درگیری ارتش و دستور امام در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸ (که علت آنرا قبلا عرض کردم در اثر اطلاعات نادرست بود) جوانان کم سن و سال کومله با هیاهو و جنجال و تحریک مردم به مقاومت . . کردند. دراین هنگام شایع میشد که در چند روز آینده شیخ عزالدین حسینی عازم تهران خواهدشد تا حقوق همه کردها را از امام بگیرد و اتفاقا چند روز بعد هلیکوپتری به مهاباد آمده و شیخ را باخود به تهران میبرد.»
(چشمانداز ایران ویژه کردستان شمارهدو صفحه ۱۷)
۱- آقای شاهاویسی متوجه نیست که نه بدنبال «درگیری ارتش و دستور امام در ۲۸ مرداد» بلکه سه ماه قبل از آن یعنی اردیهشت ماه ماموستا به تهران و قم سفرکردند.
۲- « شایع نشد که درچند روز آینده . .» بلکه نامه رسمی وزارت کشور رسیده بود و منتظر ترتیب عملی مسافرت بودند. این مسئله هلیکوپتر هم ظاهراذهن برخی از آقایان را خیلی بخود مشغول کرده است. «هوا طوفانی بود»، «نمیدانستند موضوع اینست»، «اتفاقا چند روز بعد هلیکوپتری بهمهاباد آمده» وغیره. خوب حکومتی که دعوت رسمی میکند وسایل مسافرت را هم فراهم میکند. بنظر نمیرسد در آنروزها ارتش آنچنان به آقای شاهاویسی و دیگرآقایان مصاحبه شونده نزدیک بوده باشد که از برنامه نشستن و برخاستن هلیکوپترهایشان اطلاع داشته باشند.
۳- آقای شاهاویسی متاسفانه آنچنان از سیر وقایع آنزمان بیاطلاع هستند که متوجه نیستند که بقول ایشان « پساز درگیری ارتش و دستور امام در ۲۸ مرداد ۱۳۵۸» که البته منظورشان فرمان جهاد و حمله ارتش به کردستان است، دیگر خمینی طی یک سخنرانی شیخعزالدین را با چنان کلمات و القابی خطاب کرد که درواقع اگر مأموران جمهوری اسلامی میتوانستند ایشان را دستگیر و ای بسا ازبین میبردند! البته در یکی از مصاحبهها به صراحت دراین زمینههم مطلب جالبی هست که بعدا به آن خواهم پرداخت.
مذاکرات در روستای بیوران سردشت
روز ۱۹ آبانماه سال ۱۳۵۸ جلسه مذاکرهای میان هیأتی برهبری ماموستا شیخ عزالدین و هیأتی ازسوی دولت در روستای بیوران درمناطقمرزی سردشت صورت گرفت.
آقای شاهاویسی در بارهمذاکرات در روستای بیوران مطلب جالبی نوشتهاند:
«شیخ عزالدین . . . آشنایی من با ایشان . . . به چند دیدار درمهاباد و دهکده بیوران که غیر از ایشان تعدادی از رهبران گروههای دیگر هم حضور داشتند. در نشست بیوران . . . فرمانده سپاه غرب، ارتش و از طرف مقابل آقای عزالدین حسینی، احمد قاضی، صلاحالدین مهتدی و تعداد دیگری که اسامیشان درخاطرم نیست تشکیل شد»
(چشمانداز ایران، ویژهنامه شماره۲ صفحه ۲۴ )
یکی از کسانیکه در آن مذاکرات شرکت داشت و ایشان اسمش درخاطرش نیست، بنده بودم!
۱- در نشست بیوران در حومه سردشت ازجانب دولت، آقایان فروهر، سحابی، صباغیان، رضا ناجیان (فرمانده سپاه غرب؟) و آقای احمدقاضی شرکت داشتند.(برخلاف نظر آقای شاهاویسی آقای احمد قاضی از تهران وهمراه هیأت آمدهبودند وایشان «درطرف مقابل» نبودند!). طرف مقابل یعنی ما عبارتبودیم از ماموستا شیخعزالدین و چندنفر ازاعضای دفترشان، نماینده کومهله، نماینده چریکهای فدایی و آقای صلاح مهتدی که همگی باهم شب قبل از «درهاحزاب» واقع در «ناوزهنگ» که منطقهای کوهستانی و صعبالعبور در منطقە مرزی سردشت است وارد شدهبودیم.
۲- متنی شامل چند ماده مشخص بعنوان نظرات وخواستهای هیأت تهیه و تایپ شده بود که قراربود تسلیم هیأت دولت بشود. صبح که وارد شدیم من شروع کردم به مرورکردن آن متن. از دیدن بند اول آن تعجب کردم وموضوع را با ماموستا درمیان گذاشتم و گفتم بنظرمن این بند برای مذاکره کردن مناسب نیست و بهتراست مطلب را به شیوه دیگری بیان کنیم. ایشان پس از مطالعهٔ مجدد آن گفتند موافقم که انشای این بند تغییرداده شود. موضوع با دیگر دوستان درمیان گذاشته شد و هرچند کاک صلاح مهتدی مخالف بودند، ولی سرانجام اکثریت موافقت کردند که متن عوض شود. من متنی پیشنهاد کردم که بعداز تایید ماموستا و توضیح دوستان دیگر پس از توافق جمع آنرا بصورت زیر نوشتیم:
«ماده اول- ازآنجاییکه نمایندگان شهرهای کردستان در مجلسخبرگان حضورندارند، درمواردی که مصوبات این مجلس به کردستان مربوط میشود، مردم کردستان خود را موظف به پیروی ازاین مصوبات نمیدانند.»
مشکل تایپ داشتیم که خوشبختانه معلوم شد دستگاه تایپی بهمراه آورده بودیم و من خودم متن جدید را که شامل مهمترین خواستهایمان میشد تایپ کردم.
اندکی پایینتر آقای شاهاویسی ادامه میدهند:
«در دهکده بیوران در سردشت بگومگویی بین آقای صلاح مهتدی و آقای صباغیان درگرفت که شادروان فروهر وارد بحث شد و به آقای مهتدی پرخاشکرد که شما باسابقه روشنی که دارید، حق چنین سخن گفتن ندارید و آقای مهتدی اطاق را ترک کرد. دراین فاصله آقای عزالدین خواهش میکرد که کاک داریوش اجازه بدهید کاک صلاح برگردند به اتاق که فروهر میگفت که هرکس به اندازه مبارزهای که کرده شعار بدهد. ما همدیگر را میشناسیم که مام جلال را واسطه کردند با پادرمیانی ایشان و دیگران مشکل حل شد.»
متاسفانه دراینمورد هم حافظه آقای شاهاویسی زیاد به ایشان کمک نکردهاست. هنگامیکه بحث بر سر آتشبس درگرفت، نمایندگان دولت اصرارداشتند که نیروهای کرد اعلام آتشبس کنند. ازجانب ما استدلال اینبود طرفی که فرمان آتش داده است همان طرف هم میتواند آتشبس کند و جنگ متوقف میشود. ما نه آغازگر جنگ بودهایم و نه درصورت متوقف شدن هجوم ارتش و سپاه به کردستان با طرفی درگیر میشویم. ما در خانه خودمان مورد هجوم قرارگرفتهایم و تنها کاری که کردهایم، دفاع از خود بوده است. چه کسی فرمان جهاد داده است، همانکس هم میتواند فرمان آتشبس را بدهد و قضیه حل میشود. آقای فروهر اظهارکردند که آیتالله خمینی بطور اصولی با خودمختاری مخالف نیستند ولی مردمی هستند که مخالفند و من از جانب آنان حتی مورد تهاجم قرارگرفتهام. در اینهنگام بود که آقای صلاح مهتدی گفت خوب از آیتالله خمینی بخواهید که اینرا رسما بگوید در اینصورت کسی جرأت نمیکند چیزی بگوید و آنرا قبول نکند، با شما هم کسی برخورد تند نمیکند. اینجا بود که آقای فروهر با حالتی پرخاشگرانه برخورد کرد و آقای مهتدی بدون گفتن کلامی دیگر، به نشانه نارضایتی اطاق را ترک کرد.
سکوتی طولانی براطاق حکمفرما شد. (برخلاف نوشته ایشان «آقای عزالدین از کاک داریوش خواهش نکرد» مام جلال طالبانی هم واسطه نشد!) مام جلال دخالتی نکردند. آنزمان آنهم درآن جلسات مذاکرات رسمی هیچکس به آقای فروهر نمیگفت کاک داریوش! آقای صلاح مهتدی هیچوقت به جلسه برنگشت. بعد از مدتی سکوت من گفتم: آقای فروهر میبایست حرمت حضور ماموستا شیخعزالدین را نگاه میداشت و با آقای مهتدی اینچنین برخورد نمیکرد. بهرحال مذاکرات بیوران چند ساعت پس از آن پایان یافت و پس از بازگشت هیات ویژه به تهران و قم و برقراری آتش بس، پیام ۲۶ آبان خمینی مبنی بر شروع مذاکرات و آشتی صادر شد.
درهمین زمینه یعنی در مورد مذاکرات در روستای بیوران آقای سحابی هم چنین اظهارنظر کردهاند:
« یکشب در سردشت رفتیم در کوهستانها، چون جای مذاکره را آنها تعیین میکردند. جلال طالبانی هم واسط ما بود. . . کومهله، فدایی و . . . از دموکراتها هم یکی دوتا بودند. تا صبح حرف زدیم عزالدین حسینی زیربار نرفت. . . ما میگفتیم اسلحه را زمین بگذارید تا ما با شما مذاکره کنیم. شیخعزالدین میگفت شما مذاکره را شروع کنید ما کمکم اسلحه را زمین میگذاریم. . .»
نفس اینکه صحبتهای یک جلسه مذاکره به شیوههای گوناگون ازجانب اعضای هیات دولت نقل میشود خود جای تأمل است.
اولا، «یکشب . . . در کوهستانها» منظورشان یک عصر و شب آن در روستای بیوران سردشت بود که چندان هم از شهر سردشت دور نیست. (نیروهای مسلح همراه هیات دولتی میخواستند از نزدیک بودن شهر استفاده کرده و نقشههایی برای اقدام نظامی نسبت به هیات ما را درنظر داشتند. در یک مورد یکی از مسئولان نظامی اتحادیه میهنی کردستان با صورتی برافروخته و بسرعت خود را به آقای جلال طالبانی میرساند و مطلبی را به ایشان میگوید که آقای طالبانی با صدایی بلند جواب میدهند: اگر آنها دست به اسلحه بردند و خواستند کاری کنند که مغایر با قرار و توافق قبلیمان باشد، شما هم اختیار تام دارید و در نشاندادن عکسالعمل مناسب کوتاهی نکنید!)
ثانیا، صحبتی از زمین گذاشتن اسلحه نبود بلکه همانطوریکه فوقا اشاره شد بحث بر روی آتشبس بود.
ثالثا، شیخعزالدین نمیگفت که مذاکره را شروع کنید کمکم اسلحه را زمین میگذاریم. صحبت این بود که حملات را به کردستان متوقف کنید، اعلام آتشبس کنید، مذاکره را که شروع کنیم خود بخود درگیریها خاتمه مییابد.
رابعا، نمایندگانی ازجانب کومهله و فدایی بودند ولی از حزب دموکرات هیچکس در این مذاکرات شرکت نداشت.
جلسه بدینترتیب خاتمه یافت و صبح روز بعد هیأت دولت برگشتند و ما همگی در جلسهای با شرکت آقای جلال طالبانی و یکی دو تن از مشاورانشان به بررسی نتایج مذاکرات پرداختیم. نظر همه اینبود که برخورد ما و خواستهای پیشنهادیمان منطقی بود و طرف مقابل یعنی دولت درپی ایجاد تفرقه بوده و تمایلی به مذاکرات جدی نشان نمیدهد.
نقش ماموستا در هیئت نمایندگی خلق کرد
ماموستا شیخعزالدین از همان نخستین روزهایی که صحبت از مذاکرات شد از انجام آن استقبال کردند و بویژه بر وحدت عمل و تشکیل یک هیات متشکل از نیروهای درگیر در جنبش کردستان پشتیبانی کردند.
در ماده هفتم اولین قطعنامهای که درنخستین اجلاس نمایندگان شهرهای مختلف کردستان در بهمن ماه ۱۳۵۷درمهاباد تدوین شده و متن نهایی آن به خط زنده یاد دکتر قاسملو تسلیم هیات دولت ازجمله آقای داریوش فروهرشد، چنین آمده است:
«همه نمایندگان حاضر که نماینده شهرهای کردنشین هستند، اعلام میدارند که حضرت آیتالله سید عزالدین حسینی صلاحیت دارند تا در رأس هر هیاتی قراربگیرند که از طرف خلق کرد با دولت مرکزی مذاکره نمایند. . .»
(کتاب روزشمار جنگ ایران وعراق، پیدایش نظام جدید، جلداول صفحه ۱۵۸)
این قطعنامه که به قطعنامه هشت مادهای مهاباد شهرت یافت، مورد حمایت وسیع مردم در شهرهای مختلف قرارگرفت و بویژه در شعارها وسخنرانیها، در تظاهرات وگردهماییها بر روی این ماده هفت تأکید ویژه میشد. باوجود این ماموستا شیخعزالدین، علیرغم اینکه بطور خصوصی از جهات مختلفی انواع پیشنهادات به ایشان ارائه میشد، هیچگاه تمایلی برای مذاکرات یکجانبه با نمایندگان جمهوری اسلامی نشان ندادند و همواره خواهان حضور سازمانهای سیاسی کردستان درمذاکرات بودند.
ما که همراه ماموستا در جلسات متعددی در محل دفتر ایشان در «دره احزاب» و همچنین در محل دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان در مناطق مرزی سردشت شرکت داشتیم، در جریان تلاشها و تبادل نظرهایی بودیم که درحول و حوش چگونگی پیشبردن مذاکرات با دولت انجام میگرفت. تعدادی از خبرنگاران برجسته اروپایی ازجمله کریس کوچرا از فرانسه، دیوید هرست از انگلستان و فردیناند هنربیشلر از اطریش ازجمله گزارشگرانی بودند که درآنروزها بویژه با ماموستا شیخعزالدین، دکتر قاسملو ورهبران کومهله بطور مفصل درباره تحولات آنزمان مصاحبه کرده و گزارشات مشروحی در نشریات اروپایی منتشرکردهاند که گوشههای مختلفی از رویدادها را منعکس نمودهاند.
درجریان شکلگیری هیأت نمایندگی خلق کرد کومهله و حتی سازمان چریکهای فدایی هم نمیخواستند نقش رهبری حزب دموکرات کردستان را قبول کنند. تا آخرین لحظات هم حاضر نبودند با شرایطی کمتر از عضو هیات با حقوق کامل، شرکت کنند. آنچه که همگان برآن توافق کردند – آنهم بعد از تلاش زیاد بویژه ازجانب ماموستا شیخعزالدین و اعضای دفتر ایشان – چگونگی و ترکیب نهایی هیات بود. یعنی اینکه ماموستا رئیس هیأت، دکتر قاسملو دبیرکل حزب دموکرات سخنگو و کومهله و شاخه کردستان سازمان چریکهای فدایی، اعضای آن باشند. در مورد چگونگی معرفی اعضای هیات هیچوقت توافقی بعمل نیامد و آنچه را که حزب دموکرات کردستان همواره بعنوان توافق تکرار میکند، تنها موضع خود آنان بود و هیچگاه هیچ متنی دراین زمینه به امضای اعضای هیأت نمایندگی خلق کرد نرسید. این کاملا درست است که با سخنگو شدن دکتر قاسملو همگی اتفاقنظر داشتند. اینکه حزب دموکرات میگویند که قرارنبود اسمی از تشکیلاتی بیاید نه بخاطر گویا بهم نخوردن مذاکرات، بلکه بدین منظور بود که حزب دموکرات کردستان طرف برجسته در مذاکرات باشد [از کانال دبیرکل] و بهمین جهت هنوز هم از این موضوع دفاع میکنند. وانگهی گفتههای همه دست اندرکاران جمهوری اسلامی و از جمله همه اعضای هیات باصطلاح حسننیت بخوبی ثابت میکند و آنها اذعان میکنند که هدفشان مذاکره نبود. بیش از همه باید سپاسگزار آیتالله حسین کرمانی باشیم که دراین زمینه کاملا صراحت دارد!
من خوب یادم هست که درجلسات مربوط به تشکیل هیأت نمایندگی خلقکرد بخصوص نمایندگان کومهله (و تا حدودی فدائیان نیز) میگفتند که اگر ما حق حرفزدن نداشته باشیم و نتوانیم نام سازمانمان را هم ببریم، چرا درمذاکرات شرکت کنیم. ما به اعتبار مبارزه تشکیلاتیمان و به نمایندگی اعضا و کادرها و پیشمرگەهایمان در هیات نمایندگی خلقکرد حضور پیدا کردهایم حال چگونه از همه این خصوصیات دست برداریم؟
بخشهایی از اطلاعیه اعلام موجودیت هیأت نمایندگی خلقکرد میتواند کاملا گویا باشد:
تشکیل هیات نمایندگی خلقکرد
توافقنامه (۲۸- ۸- ۱۳۵۸)
” دراین شرایط حساس تاریخی که مردم کردستان یکپارچه پشتیبانی و حمایت خود را از مبارزات برحق احزاب و سازمانها و شخصیتهای سیاسی و مذهبی ابرازداشتهاند و درنتیجه مقاومت قهرمانانه خلق کرد و پیشمرگان کردستان، دولت به راه حل مسالمت آمیز تمایل نشان میدهد، ما احزاب و گروههای سیاسی و سید عزالدین حسینی، که پرچم مبارزه برای کسب خودمختاری در چهارچوب تمامیت ارضی ایران را به اهتزاز درآوردهایم، برای حل مشکلات اساسی کردستان و بویژه حصول خودمختاری و شرکت در مذاکره با هیت ویژه دولت پیشنهاد میشود هیاتی . . . بشرح زیر تشکیل تا به ترتیب زیر درتمام مراحل مذاکرات شرکت نمایند.
۱- سید عزالدین حسینی – رئیس هیات نمایندگی
۲- حزب دموکرات کردستان ایران – سخنگوی هیات
۳- سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران، کومهله – عضو هیات
۴- سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، شاخه کردستان – عضو هیات
مسلما پیش از آغاز مذاکرات هیئت مزبور، چهارچوب خواستهای خلقکرد و خطوط اصلی مذاکرات را تعیین میکند. در جریان مذاکرات هریک از اعضا مذکور حقدارند درچهارچوب تعیین شده مطالبی را که ضروری میدانند طی یادداشت به سخنگو تسلیم نمایند تا آنرا مطرح کند. درهریک از جلسات مذاکره درموارد مقتضی سخنگو میتواند رشته سخن را به هریک از اعضای هیئت نمایندگی تفویض نماید.”
بدنبال پخش پیام خمینی در روز ۲۶ آبان، شهرهای کردستان شاهد تظاهرات دهها هزارنفری بودند. روزنامههای کیهان و اطلاعات روزهای ۲۸ و ۲۹ آبان حاوی خبر و نیز متن قطعنامههای صادره از جانب تظاهرکنندگان است که حاکی از دفاع از مذاکره و راه حل سیاسی مسئله کردستان، و بیان خواستهها و «تحقق یافتن حقوق حقه خلق کرد» میباشد. این مربوط میشود به قبل از اعلام رسمی تشکیل هیات نمایندگی خلق کرد. بدنبال پخش اطلاعیه اعلام موجودیت، هیأت نمایندگی روز ۴ آذرماه ۱۳۵۸ طی اطلاعیهای ضمن بیان خواستهای مردم کردستان در هشت ماده از مردم کردستان درخواست پشتیبانی کرد. بخشهایی از اطلاعیه را میخوانید:
« ازعموم مردم کردستان دعوت میشود روز سهشنبه ششمآذرماه ۱۳۵۸ ساعت ۲ بعدازظهر در سراسر کردستان باشرکت در تظاهرات سراسری پشتیبانی خودر ازخواستهای زیر ونیز از هیأت نمایندگی خلق کرد که از نمایندگان سازمانهای سیاسی کردستان به ریاست سیدعزالدین حسینی تشکیل شدهاست، اعلام دارند. . :
۱- خودمختاری کردستان بهرسمیتشناختهشده و درقانون اساسی درجگردد.
۲- مناطق کردنشین که در بین چهار استان ایلام، کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی تقسیم شده است بعنوان یک واحد خودمختار شناخته شود.
۳- مجلس ملی کردستان از طریق انتخابات آزاد، مستقیم، مخفی وهمگانی ساکنین کردستان تشکیل شود. این مجلس حکومت خودمختار کردستان و نمایندگانی برای اداره امور اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انتظامی منطقه خودمختار برخواهد گزید.
۴- زبان کردی زبان رسمی تدریس و مکالمه در ادارات و موسسات در کردستان شناخته شود و پس از سال
چهارم ابتدایی زبان فارسی درکنار زبان کردی تدریس شود و زبان رسمی (فارسی) زبان ادارات درسراسر ایران منجمله کردستان باشد.
۵- اختصاص سهم عمومی بودجه کشور به کردستان به نحوی باشد که عقب ماندگی اقتصادی ناشی از ستم ملی را جبران نماید.
۶- نمایندگان خلق کرد در اداره امور حکومت مرکزی شرکت داده شوند.
۷- کلیه امور مربوط به سیاست خارجی، دفاع ملی (ارتش)، سیاست کلی و ارضی، بازرگانی خارجی و برنامههای درازمدت اقتصادی در صلاحیت حکومت مرکزی است و بقیه امور داخلی بوسیله ارگانهای خودمختار کردستان اداره شود.
۸- آزادیهای دموکراتیک ازقبیل آزادی بیان، قلم، مطبوعات، اجتماعات، احزاب و آزادی مذهب و عقیده در سراسر ایران تأمین گردد.»
درحالیکه درآن زمان آنهمه قطعنامه در روزنامههای رسمی در تهران چاپ و از رادیوها پخش میشد، درحالیکه پیدرپی قطعنامههای گردهماییها و نشستهای سیاسی با حمایتهای گسترده مردمی خواستههای مردم کردستان را مطرح و گاهی وارد جزئیات نیز میشدند، آری درچنین وضعیتی کم نیستند روشنفکران و نویسندگانی که میگویند معلوم نبود مردم کرد چه میخواهند. همینجا اشاره به نکتهای در رابطه با سخنان آقای ابراهیم یونسی لازمست که در پاسخ به سئوالی اینچنین میگوید:
«سئوال: خواست احزاب آن زمان چه بود، چه میخواستند؟
پاسخ: نمیدانم عدهای را صدام غلغلک میداد، عدهای را غرب، عدهای را شرق . . . خوب دیگر مثل همه احزاب ممالک نیمه مستعمره.»
(چشمانداز ایران ویژه کردستان شماره یک صفحه ۸۲)
تنها جلسه رسمی هیأت نمایندگی خلق کرد و نمایندگان دولت
هیأت مذاکرهکننده دولت روز دوشنبه ۱۹ آذرماه ١٣٥٨ وارد مهاباد شدند.
ساعت سه و نیم روز سهشنبه ۲۰ آذرماه ۱۳۵۸ جلسه رسمی هیأت دولت با هیأت نمایندگی خلق کرد در محل فرمانداری مهاباد تشکیل گردید. در این جلسه ابتدا آقای فروهر ضمناظهار خوشوقتی از این نشست، درمورد نتیجه مذاکرات اظهار خوشبینی کردند. سپس ماموستا شیخ عزالدین یک بیانیه افتتاحیه قرائت کردند که در آن ضمن خوشآمد گویی به نمایندگان دولت، گفتند که ملت کرد همواره آرزو داشتهاند که در نشست و گفتگو با نمایندگان رسمی دولت شرکت نموده و مسئله ملی خود را از راه تفاهم و گفتگو حل و فصل نمایند. مردم کردستان درعین حالیکه با مردم ایران مبارزات مشترکی را پیش برده است، همواره برای کسب حقوق حقه خود نیز مبارزه کرده است.
ماموستا شیخعزالدین پس از این بیانات ، هیأت نمایندگی خلق کرد را با تعلق سازمانیشان معرفی کردند. بدنبال آن آقای صباغیان به ترکیب هیأت و حضور رسمی نمایندگان کومهله و چریکهای فدایی اعتراض کردند.
بنا به گفته زنده یاد بهروز سلیمانی نماینده شاخه کردستان سازمان چریکهای فدایی خلق، بدنبال این سخنان صباغیان، دکتر قاسملو اظهارمیدارد که ترکیب هیأت به خود هیأت مربوط است؛ مردم کردستان طی تظاهرات گسترده و سراسری دردو هفته پیش (ششم آذرماه) از ترکیب فعلی هیأت نمایندگی خلق کرد بطور وسیعی حمایت کردهاند.
بعلاوه درهمین گردهماییها مردم حمایت کامل خود را از خواستهای هشتمادهای هیأت نمایندگی نیز اعلام داشتهاند.
در مورد حسننیت دولت و ارتش و اینکه تاچه اندازه زمینه برای پیشرفت در مذاکرات آماده شده است، سخنان نمایندگان چهارگانه هیأت نمایندگی خلقکرد که تنها دو روز پس از نشست اولین و تنها دور مذاکرات رسمی بطور علنی در تلویزیون مهاباد بیان شدهاست، گویای نقشههای واقعی رهبران جمهوری اسلامی است که به یمن صراحت برخی از مصاحبه شوندگان در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ اینک صحت آن بخوبی ثابت میشود. اینجاست که میبینیم تا چه اندازه پای استدلال آقایان کرد مصاحبه شونده چوبین است. در پاسخ سئوالی درمورد حسننیت هیأت اعزامی از طرف دولت، زندە یاد دکتر جعفر شفیعی میگوید:
«ما حسننیت خود را نشاندادهایم. بە لحاظ نظامی ما مدتهاست آتشبس اعلام کردهایم، میبایست دولت نیز همزمان آتشبس را اعلام کند، میبایست سپاه پاسداران از کردستان خارج شوند، که نه فقط خارج نشدهاند، بلکه برخلاف توافق با یک نیروی سیاسی [ینظر میرسد منظورشان توافق با حزب دموکرات است] در سردشت بر تعدادشان اضافه شده است، نیروی کلاه سبز به سنندج وارد شدهاند و پادگان مریوان نیز تقویت شده است.
بە لحاظ سیاسی اطلاعیه آیتالله خلخالی مورخ سوم آذرماه درست همانند دفعه قبل زمینه را برای جنگ آماده میکند، آیتالله منتظری در گرماگرم مذاکرات در دانشگاه تهران سخنان ناشایستی بیان کردهاست، نوار سخنان چمران موجود است که چگونه جنگ افروزانه است، خود هیأت ویژه مذاکرات نیز سخنانی میگویند که با روح حسننیت خوانایی ندارد؛ آنان هنوز هم از پالیزبان و عمال امپریالیسم صحبت میکنند، خود فروهر درکیهان میگوید که کردها پیشنهاداتشان را با گلوله و تفنگ مطرح میکنند، زندانیان سیاسی را آزاد نکردهاند و حکم خانوادههای تبعید شده نیزهنوز لغو نشده است.»
(ترجمە از متن کردی مصاحبە تلویزیون مهاباد)
آیا با دردست داشتن همه کانالهای اطلاع رسانی مسئولان جمهوری اسلامی و آنهایی که بقول آقایان کرد قلمزن در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ گویا طرفدار آرامش و حل سیاسی مسئله بودند، نمیتوانستند مطالب فوق را درصورتیکه صحت نداشتند، رد کرده و خلاف آنرا نشاندهند؟
درهمان مصاحبه با تلویزیون مهاباد آقای عزیز ماملی درمورد طرح ارائه شده از طرف هیأت دولت معروف به طرح خودگردانی چنین میگوید:
«هنگامیکه صحبت از این طرح میشد ازآنان میخواستیم که آنرا نشاندهند، مرتبا طفره میرفتند. آنروزیکه به تهران برمیگشتند به شیوهای غیراصولی و غیررسمی فتوکپی آنرا برای سخنگوی هیأت ما فرستاده بودند آنهم بدون امضاء!»
(ترجمه از کردی به نقل از مصاحبه تلویزیون مهاباد در روز پنجشنبه ۲۲ آذرماه ۱۳۵۸ با آقایان عزیزماملی نماینده حزب دموکرات کردستان، دکتر جعفرشفیعی نماینده کومهله، بهروز سلیمانی نماینده سازمان چریکهای فدایی شاخه کردستان و فاتح شیخالاسلامی نماینده دفتر شیخ عزالدین حسینی)
دراین قسمت جا دارد آن بخش از سخنان آقای سحابی را نقل کنم که درواقع از زاویهای دیگر هدف از انجام مذاکرات با ماموستا شیخعزالدین را بیان میکند.
چشمانداز ایران ویژهنامه کردستان صفحه۶۴:
«شخص امام خمینی آقای فروهر را به عنوان مامور ویژه خود به کردستان فرستاد. . . بعدها فروهر به ما گفت که مامور بوده تا عزالدین حسینی را راضی کند و به قم بیاورد تا امام با او صحبت کند . .
سئوال: که دستگیرش کنند؟
پاسخ: نه، تحت نظر باشد. در واقع محاصره باشد. شاید از لحاظ تاکتیکی درست بود.»
اینهم «تاکتیکشان» که میخواستند از طریق تظاهر به مذاکره و «حسننیت» و دادن پیامهای آنچنانی در واقع توطئههایشان را جامهٔ عمل بپوشانند. «عزالدین حسینی را راضیکنند»، «به قم ببرند» تا امام با وی «صحبت کند»! خوشبختانه اینکار عملی نشد ولی متاسفانه ده سال بعد توطئه آنان عملیشد و اگر نه در قم بلکه در وین پایتخت اطریش توانستند دامی بگسترند و دکترقاسملو و همراهانش را که دعوت به «صحبت کردن» شده بودند به آن طرزی که همه میدانند و در سطح بینالمللیهم جزئیات آن افشا شده است، ترورکردند.
چه کسی جنگافروز بود؟
دربررسی چگونگی شروع درگیریها و نبردهای مسلحانه درکردستان مطالب گوناگونی گفته شده و میشود که همگی یک فصل مشترک دارند و آنهم اینکه کردها گویا مادرزاد عاشق اسلحه هستند و همواره دنبال بهانهای میگردند تا از این اسلحه استفاده کنند!
برخی آگاهانه و البته کسانیهم ناآگاهانه میخواهند اینطور وانمود کنند که گویا بعداز سقوط رژیم شاه شرایط در کردستان طوری بودهاست که امکان انتخاب بین دو آلترناتیو – جنگ مسلخانه و مبارزه سیاسی – وجود داشتهاست و کردها آگاهانه راه خشونت و درگیری را برگزیدهاند!
این یک عوامفریبی آشکار است. گویندگان و نویسندگان چنین ادعاهایی کافیست نگاهی به مصاحبه نشریه «چشمانداز ایران – ویژە کردستان» با دست اندرکاران و رهبران مذهبی و سیاسی آنزمان جمهوری اسلامی بنمایند که در آن بخوبی نشانداده میشود چگونه آنان همه راهها را برحل سیاسی بستند و دست خشونت آفرینان را باز گذاشتند. درس اخلاق دادن بعد از ۲۵ سال و انشا نوشتن دراینباره که صلح و آشتی خوب است جنگ بد است، کار آسانی است.
گفتگوی سرلشکر ناصر فربد در چشمانداز ایران ویژه کردستان شماره ۲ صفحه ۴۲ بسیار جالب است که میگوید:
«سئوالکننده: یعنی معتقدید شروع کننده جنگ علیه کردستان دراوایل انقلاب تهران بودهاست؟ به عبارتی آیا تجاوز از تهران آغازشد یعنی ازطرف دولت موقت؟
پاسخ: ستاد رسما نوشته که راسا اینکار را انجام دادهاست.
چرا با هواپیما آمدند روی سنندج؟
پاسخ: چون مغایر با اهداف دولت عمل کردند.»
مدرک ازاین بهتر؟ اینرا که کومهله و دموکرات نمیگویند. آخر کدام منطق قبول میکند احزابی که در قطعنامەهای پیشنهادی بە نمایندگان دولت خواستهای روشن و دموکراتیك خود را ارائە میدهند، و کاملا متوجە موازنە قوای خود با حکومت هستند، خود را درگیر چنین جنگی کنند؟
نقل یک گفتگو میان حزب دموکرات و کومهله در حضور ماموستا شیخ عزالدین شاید گوشهای از این وضع را توضیح دهد. در یکی از روزهای شهریور ۱۳۵۸ دکتر قاسملو در چادر محل سکونت ماموستا شیخعزالدین میهمان ایشان بودند. پس از مدتی یکی از مسئولان کومهله هم به آنجا آمد. درمورد وضعیت نیروهای پیشمرگ در مناطق سردشت و پیرانشهر و مشکلات نیرو در مقابله با حملات ارتش و سپاه پاسداران بحث شد. دکتر قاسملو گفت اگر دوستان کومهله بتوانند دویست پیشمرگ زبده و آموزشدیده را در جبهه پیرانشهر مستقر کنند هم کارما سبکتر میشود و هم نیروهای رژیم توانایی پیشروی نخواهند داشت. مسئول کومهله با خونسردی جواب داد: اگر تمام پیشمرگان زبده و آموزش دیده کومهله درسراسر کردستان تعدادشان به سیصد نفر هم میرسید، چه غمی داشتیم؟! این جواب با تبسم معنیدار دکتر قاسملو و تعجب ما حاضرین در جلسه روبروشد! در طی هفتههای بعد این دو جمله رد و بدل شده بین دکتر قاسملو و آن مسئول کومهله موضوع بحث محافل مختلف بود!
کومهله ازاین اظهارنظر مسئول خود درآن مجلس ناخرسند بود ولی درعین حال یک واقعیت برملا شده بود وآن اینکه علیرغم پشتیبانی وسیع مردمی، تعداد پیشمرگان آموزش دیده و آماده به جنگ اندک بودند. نه کومهله و نه حزب دموکرات آمادگی برای پیشبردن جنگ با نیروهای جمهوری اسلامی را نداشتند. کومهله مطابق تحلیل سیاسی دقیقی که مدتی قبل از یورش جمهوری اسلامی به کردستان توسط رهبر دوراندیش و چهره برجسته خود زنده یاد فواد مصطفی سلطانی نوشتە شده بود، پیشبینی کرده بود که جمهوری اسلامی کردستان را مورد هجوم قرار خواهد داد. ولی این تحلیل کجا و آمادگی نظامی تشکیلاتی به منظور مقابله با چنین وضعیتی کجا؟ و این در حالی بود که ستاد ارتش و تحلیلگران جنگ افروزشان اینچنین زمینه را برای صدور فرمان جهاد و حمله به کردستان فراهم کردند.
از آنطرف اما کاک فواد با دوراندیشی خود و به منظور اجتناب از درگیری و نیز بخاطر برهم زدن نقشه جنگ افروزان دولتی، کوچ تاریخی مردم مریوان را ترتیب داد که طی آن مردم شهر مریوان برای جلوگیری از توطئههای نیروهای جمهوری اسلامی برای ایجاد جنگ و درگیری، شهر را ترک و درخارج از شهر اسکان گزیدند. هزاران نفر از مردم سنندج، سقز، بانه و بوکان برای حمایت از این خواست مردم مریوان پای پیاده مسافت بین شهرهای خود تا مریوان را راهپیمایی کردند. عکسهای بسیار زیادی از این راهپیمائیها و نیز فیلم تلویزیون فرانسه که هنگام ورود راهپیمایان سقز، بانه و بوکان به مریوان گزارش تهیه کرده است، تصاویر زندهای از این صلح خواهی و آشتیطلبی مردم کردستان را به نمایش میگذارند.
اما ازجانب جمهوری اسلامی، ارتش نه فقط «با هواپیما آمد روی سنندج»، آنچنانکه سئوال کننده ‘چشم انداز ایران – ویژە کردستان’ مطرح میکنند، بلکه برفراز شهرهای کردستان دیوار صوتی را شکستند و ازهمان اسفند ماه ۱۳۵۷ درپی زهرچشم گرفتن ازمردم کردستان بودند.
درهمین زمینه تأملی بر این اظهار نظر آقای جمشید حقگو استاندار پیشین آذربایجان غربی بسیار حائز اهمیت است:
« روزی من در اداره دوم ارتش در تهران به مناسبتی حضورداشتم و در آنجا مسئله کردستان مطرح شد. همه افسران خبره اطلاعاتی رکن ۲ ارتش و آگاه به منطقه کردستان و مسائل مربوطه بودند. یادم میاید ضمن تایید نظرات من . . . اعلام کردند ما هم بررسی کردیم و حدود ۱۴ راه حل برای کردستان مناسب دیدیم که آخرین آن راه حل نظامی است.»
(چشمانداز ایران ویژه کردستان شماره دو صفحه ۵۶)
کسانیکه امروزە به راحتی از تریبونی درتهران اینچنین بیپروا همه مبارزینی را که دستی در جنبش حقطلبانه مردم کردستان داشتهاند و در برابر یورشی وحشیانه مقاومت کردهاند، مورد هجوم قرار میدهند، از خود نمیپرسند که راستی آن ۱۳ راه حلی را که «افسران خبره اطلاعاتی رکن ۲ ارتش» در بررسیهای خود به آن رسیده بودند، چرا نادیدە گرفته شد؟ چرا مسئولان و دست اندرکاران جمهوری اسلامی در برخورد با کردستان و خواستهای مردم کرد زبانی جز گلوله و توپ بکار نبردند؟
درهمان نشریه شیخ حسین کرمانی مطالب جالبی را مطرح میکنند و ازجمله میگویند:
« خوبست یکروز درآمد نفت را به کردستان اختصاصدهیم. . . احمدآقا (خمینی) از این جمله خیلی خوشش نیامده بود. . . . تماس گرفتم احمدآقا گوشی را برداشت. گفتم آقای خلخالی آمده همدان وفردا میخواهد بیاید سنندج. سنندج هیچ خبری نیست. آرام آرام است. محضرضای خدا نگذارید ایشان بیاید.» (چشمانداز ایران ویژه کردستان شماره ۲ پاییز ١٣٨٤ صفحه ۸)
سند از این واضح تر؟ این را که نشریات کومهله و دموکرات ننوشتهاند. این آقا مستقیما با قم در تماس بودهاست. قبلا دیدیم که ارتش چگونه آغازگر حملە به کردستان بود و اینهم قم که خلخالی را مستقیم برای قتلعام به کردستان فرستاده بودند. سپاه و بسیج و بقیه نیز که همه درراه بودند تا آن جهنم را برای مردم ستمدیده کردستان بیافرینند. آیا مصاحبه شوندگان و تحلیلگران نشریه ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ میتوانند این اظهارات مستند را انکارکنند؟
درمورد نقش دستگاههای تبلیغاتی رژیم نیز تنها به گفتههای آقای شاهاویسی درهمان شماره دو ‘چشم انداز ایران – ویژە کردستان’ بسنده میکنم:
« صدا و سیما هم به پخش مارش نظامی اقدام میکرد و به این ترتیب احساسات دیگر هم میهنان را علیه هم میهنان کرد تهییج میکرد. هرچه گفته میشد در کردستان شرایط قابل کنترل است و چنان نیست که به اینجا حمله شود و اوضاع روبه آرامش است، گوش شنوایی نبود و نیز اطلاعات غلط از کانالهای غیررسمی داده میشد.»
از این گفته هم بخوبی آشکاراست همه کسانیکه از نزدیک با مراکز قدرت در تهران وقم در ارتباط بودهاند اذعان میکنند که همه چیز براساس یک برنامه ازپیش طرحریزی شده انجام گرفته است و آنوقت تحلیلگران کرد در نشریه چشمانداز ایران گناه یورش به کردستان را به گردن مردم کردستان و احزاب و سازمانهای فعال آن میاندازند آنهم تحت نام «جاسوسان بیگانه و عوامل رژیم بعث». این حرفها در زمان معینی درمیان کسانیکه خیال میکردند جمهوری اسلامی آنها را راحت میگذارد خریدار داشت ولی دیگر آنزمان بسرآمدهاست. آقایان که آنهمه در کتابهای تاریخ و در روزنامههای خارجی دنبال «مدرک» میگردند تا بقول خودشان آن وابستگیها را ثابت کنند، جا داشت لااقل در همان نشریه ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ تأملی بر دیگر مصاحبههای برخی از دست اندرکاران جمهوری اسلامی میکردند.
ببینیم آقای صباغیان چگونه در مورد آغاز درگیریها صحبت میکند. ایشان میگویند:
« نهضت آزادی ایران هیچ برنامه یا تحلیلی نسبت به منطقه کردنشین نداشت. اولین کسیکه به کردستان رفت دکتر چمران بود. حدودا در اسفند و فروردین به کردستان رفت و مطالعه کرد و تشخیص داد باید برخورد چریکی شود. چون حرکت کردها هم چریکی بود و تنها کسی که در آن موقع دوره چریکی دیده بود دکتر چمران بود.
سئوال: پس در واقع گروه فشار برای عمل نظامی ارتش بود؟
پاسخ: بله، مرحوم قرنی میگفت که هنوز رشد نکردهاند باید با آنها مبارزه کنید و ازبین ببریمشان. مرحوم چمران هم خیلی معتقد به مذاکره نبود و میگفت من رفتهام مطالعه کردهام و میدانم.»
جالب است آقای صباغیان و کسانیکه هیچ برنامه یا تحلیلی نسبت به کردستان نداشتهاند، درواقع تبدیل به کارگزاران سیاست جنگ افروزان درون ارتش و سپاه شدهاند.
توجه به یک نکته بسیار ضروریاست و آن اینکه رهبران و سردمداران آنزمان جمهوری اسلامی در حالیکه بعضا از فعالین جنبشهای مسلحانه در منطقه خاورمیانه بوده و در جنبش فلسطین آموزش دیده و یا لااقل از نزدیک تحولات آن منطقه را دنبال کرده بودند، اطلاعی از منطقه کردستان نداشتند!
عجبا، تشکیل سازمان مخفی ولی بسیار فعال کومهله ژ.ک (سازمان تجدیدحیات کرد) درسال ۱۳۲۱، رابطه با جمهوری آذربایجان شوروی در ماههای پایانی جنگ جهانی دوم، تشکیل حزب دموکرات کردستان ایران و سپس برپایی جمهوری کردستان درمهاباد درسال ۲۵- ۱۳۲۴، شورشهای دهقانی سال ۱۳۳۲ و فعال بودن کردستان در جریان ملیشدن نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، فعالیتهای بسیار گسترده سیاسی و برپایی جنبشی وسیع و تودهای در دهه چهلشمسی(دهه ۶۰ میلادی) در کردستان عراق و نیز حوادث سالهای بعد و تعداد بسیار زیاد زندانیان سیاسی کرد در زندانهای مناطق مختلف ایران ، جنبش مسلحانه کردستان ایران در سال ۴۶ و ۴۷، جنگ وسیع و بدنبال آن مسئله مذاکرات مهم و بسیار خبرساز ملا مصطفی بارزانی با رژیم عراق، قرارداد مهم ۱۱ مارس سال ۱۹۷۰ میان ملامصطفی بارزانی و صدام حسین که انعکاسی بینالمللی داشت، ازسرگیری جنگ کردها و رژیم عراق درسال ۱۹۷۴، قرارداد الجزایر و پیامدهای آن و شکست جنبش کردستان به رهبری بارزانی در سال ۱۹۷۵، از سرگیری جنگ مسلحانه در سال ۱۹۷۶ توسط اتحادیە میهنی کردستان و فعالیت بسیار گسترده دانشجویان کرد در اروپا و آمریکا در طی تمام دهه هفتاد میلادی و . . و . . همه اینها هیچکدام توجه اینان را بهخود جلب نکرده بود؟
آیا این تصادفی است که هیچکدام ازاین رویدادهای مهم باعث نشده بود که جریانات سیاسی ایران لااقل یک نفر را مسئول تعقیب جریانات و تحولات سیاسی در کردستان و مأمور تهیه گزارش دراینباره کنند؟
این «انتقاد» تنها شامل آقایان فعال در نهضت آزادی نمیشود بلکه بسیاری از روشنفکران و فعالین سیاسی لائیک و چپ ایران را نیز شامل میشود.
بنده در اواخر زمستان سال ۶۱ و اوایل بهار ۱۳۶۲ بعنوان نماینده ماموستا شیخ عزالدین سفری به اروپا و خاورمیانه کردم و ازجمله در فرانسه، انگلستان و ایتالیا طی جلساتی با ایرانیان مقیم این شهرها درمورد آخرین تحولات کردستان و منطقه بطور مفصل صحبتکردم. دراین جلسات معمولا تعداد زیادی از هواداران و فعالین سازمانهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی شرکت میکردند. در چندین مورد از جانب دوستانی که درمیانشان چهرههای شناختهشدهای هم بودند، ازمن میپرسیدند «راستی فلانی این قطعنامهها و خواستهایی را که مردم کردستان داشتهاند و شما راجع به آن صحبت میکردید، جاییهست که بتوان آنرا مطالعه کرد؟» من تعجبم از این بود که آنان مطمئنا زمانیکه در ایران بودند و هنوز ناچار ازترک وطن نشده بودند، روزنامههای کیهان و اطلاعات، آیندگان و بقیه نشریات را میخواندند. پس چگونه است که اینهمه خبر و گزارش و مطلب درمورد کردستان توجه آنها را جلب نکرده است!
نوشتن این نکته موضوع دیگری را به یادم انداخت. درهمان مسافرت به پاریس سه ملاقات طولانی با آقای مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق داشتم. برای سازمان مجاهدین خلق که توانسته بودند حزب دموکرات را به عضویت در شورای ملی مقاومت درآورند بسیار مهم بود شخصیتی مانند ماموستا شیخ عزالدین را نیز جلب شورا کنند. ترتیب دادن سه ملاقات طولانی با من نیز در واقع بخشی از این نقشه بود.
تلاشهای زیادیکردند و مرتبا مصاحبهای از دکتر قاسملو را با یکی از روزنامههای پاریس به من یادآور میشد که در آن ایشان میگوید از آنجائیکه برنامه شورای ملی مقاومت دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان را متحقق میسازد، بنابراین حزب دموکرات کردستان به آن ملحق میشود. من درجواب میگفتم متأسفم بنظر ماموستا برنامه شورای ملی مقاومت در واقع برنامه سازمان مجاهدین است با اندکی تغییرات و هدف از آن ایجاد نوع دیگری از حکومت مذهبیاست که نه دموکراسی برای ایران و نه حقوق ملی مردم کردستان را به ارمغان نمیآورد. بهرحال بحثهای مفصلی کردیم و من در یکی ازموارد راجع به جنبش کردستان عراق صحبتی کردم و اسمی از اتحادیه میهنی کردستان و آقای جلال طالبانی به میان آوردم. آقای رجوی با لحنی کاملا متفاوت سئوال کرد که اتحادیه میهنی کردستان کداماست؟ و حتی وانمود میکرد که اسم جلال طالبانی هم چندان بگوشش آشنا نیست!
و این درحالی بود که آقای طالبانی بعنوان رهبر اتحادیه میهنی کردستان علاوه برمصاحبه باهمه روزنامههای رسمی و نیمه رسمی تهران، با همه مقامات بالای جمهوری اسلامی ایران و رئیس جمهور و نخستوزیر و . . . ملاقات کرده و ازجمله چندین بار با «رهبر عقیدتی و پدر مجاهدین» یعنی آیتالله طالقانی دیدار و گفتگو کرده بود. بهرحال صحبتهایمان با آقای رجوی به نتیجهای نرسید و آنها هم علیرغم تلاشهای جدیدی در تمام طول سال ۱۳۶۲نتوانستند ماموستا شیخعزالدین را به شورای ملی مقاومت نزدیک کنند.
صحبتهای آقای صباغیان درادامه بازهم گوشههای دیگری را مطرح میکنند که بسیار به ضرر تحلیلگرانی است که همه کاسه کوزهها را برسر مردم کردستان و نمایندگان آنان میشکنند. به ‘چشمانداز ایران – ویژه کردستان’ شماره یک صفحه ۵۵ و صحبتهای آقای صباغیان برگردیم:
«سئوال: ماجرای پاوه که پیشآمد، آیتالله خمینی دستوردادند درگیریهای پاوه تا ۲۴ ساعت باید تمام بشود و فردای جریان پاوه، حکمی دادند که نیروی نظامی حرکت به سمت سنندج را شروع کند. در حالیکه استاندار انتخابی شما در مصاحبهای با روزنامههای خارجی و داخلی از این موضوع ابراز حیرت کرد. گفت درسنندج خبری نیست. دعوایی نیست. این اعلان جنگ برای چه بود؟
پاسخ: گفتم که اخبار را اشتباه میدادند. مرحوم خمینی تصمیمی گرفته بودند که چندان مناسب نبود، بعد وقتی گفتند سنندج خبری نیست، دیر شدە بود.»
آقای صباغیان رسما میگوید که «تصمیم خمینی مناسب نبود» و اخبار را اشتباه داده بودند در حالیکه «خبرگان» کرد ما در همان شماره ‘چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ انواع اتهامات را بار رهبران جنبش کردستان میکنند تا ثابت کنند که آغازگر جنگ و مسبب حوادثی که منجر به کشتار و خونریزی شد، کردها بودهاند!
حال ببینیم آقای صدرحاجسیدجوادی دراین زمینه چه میگویند.
«البته مرحوم مفتیزاده و شیخعزالدین با طرفداران مسلح خود به هیچ وجه نخواستند که با ما بجنگند.
سئوال: آیا بین جناحها هماهنگی بود که وقتی عملیات مسلحانه شروع شد. همه راضی به برخورد نظامی باشند؟
جواب: آنچه که مسلماست قدرت عملی آقای خمینی مطرح بود و اقدامی که شد ازطرف دولت نبود. ما مجموعا (هیئت دولت) با عملیات نظامی موافق نبودیم. مهندس بازرگان هم موافق نبود. دستور، دستور امام بود.
در مورد سنندج . . . به تحقیق ما آنجا برخورد کردیم که اشتباهاتی از طرف ارتش هم شده.»
(چشمانداز ایران، ویژه کردستان شماره یک صفحه ۴۶)
آیا با اینهمه سند و مدرک از برخورد و تحلیل اقای چمران در اسفندماه ۵۷ گرفته تا این اظهارات آقایان صباغیان و حاج سیدجوادی که وزیر کشور جمهوری اسلامی بودند، هنوز هم میتوان مردم کردستان را متهم کرد که علاقمند به مبارزه مسلحانه هستند و آنها باعث شدند که جنگ و خونریزی درکردستان جای توافق و راه حل سیاسی و دیالوگ را بگیرد؟ آیا خندهآور و رقتانگیز نیست صحبت آقایانی که مرتبا «بعث عراق و عوامل امپریالیسم آمریکا» را دوستان مردم کردستان میدانند که با «تحریک» و «غلغلک» آنان جنگ شروع شد و ادامه پیداکرد؟
ببینیم آقای سحابی در مورد دور دوم جنگ در کردستان چه میگویند و چقدر مضحک است سخنان آقایانی که حتی این بیانات را نخواندهاند و بیمهابا در مورد ازسرگرفته شدن دور دوم جنگ درکردستان از آمدن ستون ارتش و رفتن به جنگ با عراق سخن میگویند!
«یکروز در تلویزیون مصاحبهای در تلویزیون ترتیب داده شد که من صحبت کردم و گفتم:«من اگر بخواهم با خودمختاری کردستان موافقت کنم مثل اینست که بگویند دستهایت را باید قطع کنی. میگذارم دستهایم قطع شود، اما امضایش نمیکنم». درتلویزیون پخششد. اما درارومیه درسفرمان بعداز ملاقات با امام خمینی و درمهاباد، بسیاری ازکسانیکه حسننیت داشتند و ملی بودند، خیلی از این صحبتها استقبال کردند.
آخرین شبهای اسفند ماه نزدیک عید [نوروز ۱۳۵۹] سعید آمد و گفت فردا میخواهند حمله کنند. قرار شده که سپاه از طرف کامیاران حمله کرده به طرف پاوه پیشروی میکند و این پیشمرگها [مسلمان] هم دنبالشان باشند.»
(چشمانداز ایران، ویژه کردستان شماره یک صفحات ۶۷-۶۶)
آیا کسانیکه در کردستان بودند، باصطلاح مسئولیت حزبی داشتند و بیصبرانه برای انجام تظاهرات مشترک با ارتشیان و پاسداران مستقر در پادگان علیه امپریالیسم آمریکا و حکومت بعث دقیقه شماری میکردند، بصیرتشان تا آنجا نمیرسید که ببینند چگونه مردم مشغول راهپیمایی و استقبال از شیخعزالدین و طرح مسائل سیاسی بودند، درحالیکه بروایت خود مسئولانشان در ‘نشریه چشمانداز ایران – ویژە کردستان’ حکومت «مردمی» جمهوری اسلامی درتدارک حمله به مردم و ویران کردن کردستان بود؟
در جایی دیگر آقای صباغیان در ‘چشمانداز ایران ویژه کردستان’ شماره یک میگویند:
“پیش از شروع کار ما اعدامهای ناروای آیتالله خلخالی جو را ملتهب کرده بود. به حساب خودش خواسته بود زهرچشم بگیرد. مثلا برادری جای برادرش اعدام شده بود. . . این فرد فلج بود و او را با برانکارد آورده و اعدام کرده بودند.”
جالب است، این مسئله که برخلاف تمام موازین انسانی، اخلاقی، حقوق بشری و عرف بینالمللی برادر جای برادر اعدام میشود، فرد فلج را با برانکارد به میدان اعدام میبرند را صباغیان هرچند بعنوان «اعدامهای ناروا» میگوید (دقت کنید به بکاربردن واژه ناروا درمورد اعدام. بعلاوه یعنی که بقیه اعدامها روا بودند!) ولی آقایان تحلیگر کرد حتی نیازی به یادآوری یکی ازین موارد را نیز درخود نمیبینند. اینان آنچنان در بحر محکوم کردن رهبران و احزاب کردستان غرق هستند که مصاحبهها و اطلاعیههای قدیم و جدید را به مدد میگیرند ولی از اینهمه نقض حقوق انسان و جنایات حکومت «عدل اسلامی» یا بسیار کلیگویی کرده و مواردی را که در مطبوعات ایران نیز بدان اشاره شده بیان میکنند، یا سکوت کرده و یا بسیار ساده ازکنار آن میگذرند.
در مطالعه مطالب چشمانداز ایران انسان از فرط وفور مدرک و سند برای افشای سیاستهای جمهوری اسلامی به مضیقه میافتد.
بازهم نظری به صحبتهای افشاگرانه یکی دیگر از مسئولان نظام و نمایندگان هیأت ویژه دولت بیندازیم. آقای عزتالله سحابی در شمارهاول ویژنامه کردستان چشمانداز ایران از جمله میگویند:
«. . . ارتشیها (مثلا مرحوم قرنی) همیشه طالب سرکوب بودند.
حتی طرفداران انقلاب، طرفدار سرکوب نیز بودند. . . با ظهیرنژاد (فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه) اختلاف داشتیم. ما میخواستیم مذاکره کنیم. ظهیرنژاد میگفت باید جنگ کنیم.»
(چشمانداز ایران، ویژه کردستان شماره یک صفحه ۶۲)
متهم کردن احزاب کردستان به عامل بعث کار ساده ایست اما معلوم نیست حکومت عدل الهی جمهوری اسلامی چرا بجای پاسخگویی به مطالبات حقطلبانه مردم کردستان در سال ۱۳۵۸و ۵۹ به اعدام تعدادی پسران ودختران جوان بین ۱۵ تا ۱۷ ساله در شهرهای کردستان ازجمله در پاوه، سقز، مریوان، سنندج، مهاباد و . . پرداختند. آنهم نه به اتهام پیشمرگ بودن و یا عضویت در فلان سازمان بلکه صرفا بخاطر هواداری، مظنون به هوادار بودن و یا بهمراه داشتن اعلامیهای مربوط به یک سازمان معین آنها را به جوخه اعدام می سپردند.
چهکسی مسئول شکست مذاکرات بود؟
دیوید مک داول نویسندە و ژورنالیست آمریکایی در کتاب خود «تاریخ مدرن کردها» صفحه ۲۶۳ (متن انگلیسی) زیر عنوان «چرا توافقی از راه مذاکره به نتیجه نرسید»، خود پاسخ میدهد: «دلایل شکست؛ اختلافات در درون جمهوری اسلامی!»
این بخش ازکتاب در فصلی تحت عنوان «اتباع جمهوری شیعه» که به برخورد جمهوری اسلامی به مردم کردستان اختصاص دارد، آمدهاست.
مترجم فارسی کتاب آقای ابراهیم یونسی با کمال تأسف این بخش از کتاب را قلم گرفته است که البته با توجه به نقش سانسور در ایران قابل درک است؛ آنچه مایه تأسف است اینست که آقای یونسی که بقول آقای ناصرعلیار(خادمالعلما) در ‘چشمانداز ایران – ویژه کردستان’ شماره دو صفحه۱۹۰ « در لکهدار کردن و تخریب چهره شخصیتهای کرد سنگ تمام نهاده است»، بجای توضیح اینکه بنا به ملاحظاتی تنها فصلهایی از کتاب را ترجمه کردهاست و بدینترتیب لااقل این ذهنیت را به خواننده کنجکاو و دقیق بدهد که بخشهایی از کتاب غایب است، درعوض با نوشتن «یادداشت مترجم» در واقع موضع سانسورچیان را ابراز میدارد و آنهم خدشهدار کردن نه تنها رهبران کردستان بلکه مردم کردستان نیز هست. ازجمله در صفحه ۱۱ یادداشت مترجم میخوانیم:
«آقای طالبانی ویارانش خیلی چیزهارا نمیبینند ویا اگر میبینند طبق معمول به شیوه کردی توجه نمیکنند، یا که فراموش میکنند»!
بهرحال آقایان تمام تلاش خود را بخرج میدهند تا ثابت کنند که جمهوری اسلامی یک حکومت صلح طلب و آشتیخواه است و جنگ افروزان کردستان راه را بر یک توافق آشتی جویانه سد کردند. واین در حالی است که اظهارنظرهای نمایندگان جمهوری اسلامی در نشریە چشمانداز ایران بخوبی نشان میدهد که آنان بهیچوجه به منظور مذاکره و رسیدن به توافق به کردستان نیامدند و صراحتا نیات واقعی خود و مقامات بالاتر از خود را بیان میکنند.
دیوید مک داول چنین مینویسد:
«در ایران عملا دو رژیم وجود داشتند: دولت در تهران با مسئولیت کامل اما قدرت آن شدیدا محدود شده؛ و رژیم مذهبی در قم که در شخصیت آیتالله خمینی تبلور یافتهاست.»
در ادامه مطلب دیوید مک داول وارد جزئیات جناحهای مختلف درون حاکمیت و مراکز متعدد قدرت در جمهوری اسلامی میشود. من این فصل از کتاب را بطور کامل ترجمە کردە و آنرا منتشر نمودەام تا گوشههای مختلف نظرات دیوید مک داول و ازجمله اشاره وی به اختلافات درون کردها درهمین رابطه به اطلاع همگان برسد.
اما جدا از تحلیل کسانی همانند دیوید مک داول، ببینیم خود کارگزاران و نمایندگان رسمی جمهوری اسلامی دراین زمینه چه میگویند.
قبلا اشاره شد که آقای حقگو استاندار سابق آذربایجانغربی میگوید که افسران خبره رکن دو ارتش از ۱۴ راه حل درمورد کردستان صحبت کردهاند که بنظر آنان آخرین آن راه حل نظامی بود. وهمه میدانیم که چه کسی فرمان جهاد صادر کرد و چگونه حتی آقای بنیصدر هم به ارتش دستورداد بند پوتینهایشان را باز نکنند تا سرکوب کامل جنبش کردستان و آنها هم دربمباران و خمپاره باران و حمله به اهداف غیرنظامی و شهرها و روستاهای بیدفاع سنگ تمام گذاشتند.
آیتالله کرمانی بسیار صراحت دارد و سخنان ایشان آقایانی را که اتهام به شکست کشاندن مذاکرات را به رهبران کرد وارد میکنند، بطور جدی دچار مشکل میکند. شیخ حسین کرمانی در ‘چشمانداز ایران ویژه کردستان’ شماره دو صفحه ۹ میگوید:
«گفتند که یک هیات حسننیت دارد برای کردستان میآید شما بروید با آنها باشید اما جزوهیات نباشید. ناظر باشید که چه میکنند.»
تا اینجا برایمان معلوم میشود که هیأت اعزامی علاوه برتمام صلاحیتهای خودشان و وفاداریشان به جمهوری اسلامی از طرف نمایندهای از قم تحت کنترل بودهاند. ایشان در ادامه میگویند:
«به آقای صباغیان گفتم من با شماکاری خصوصی دارم. خلوت کردند. بنده بودم، مهندس صباغیان، مهندس سحابی و ظاهرا یک نفر دیگر هم بود. شروع کردم گفتم از آنجا که شما میخواهید با آنها صحبت کنید آیا آنها را به رسمیت میشناسید؟ کومهله و دموکرات را به رسمیت میشناسید؟ میخواهید چکارکنید؟ گفتند الان وضع ما خوب نیست ما امکانات این چنینی نداریم. خودتان را سرگرم کنید که دست به عمل حادی نزنند تا ما کمکم بتوانیم مرزهایمان را بگیریم. ارتشمان را جمع و جور کنیم و اینها را آرام کنیم.»
پس معلوم میشود که هیأت اولا «حسننیت» نداشت، ثانیا نیامده بود برای یافتن راه حل بلکه آمده بود کردها را سرگرم کند تا ارتش خودش را جمع وجور کند و «اینها» را آرام کند.
ملاحظه کنید، دیگر با اینهمه صراحت و نقشه آیا غمانگیز و رقتانگیز نیست آقایانی که به همه چیز متوسل میشوند تا تقصیر را به گردن شیخعزالدین بگذارند که اگر درآن جلسه از نمایندگان کومهله و چریک فدایی اسم نمیبرد، مذاکرات پیشرفت میکرد؟! متأسفانه برخی از مسئولان سابق و کنونی حزب دموکرات نیز این مسئله را مدام تکرار میکنند که قرار نبود ماموستا شیخعزالدین اسامی را با تعلق سازمانی آنان بگوید، درحالیکه این نمایندگان جمهوری اسلامی بودند که برای ایجاد کمترین تعهدات در صدد «سرگرم کردن» بودند.
نگاهی به مذاکرات نمایندگان جمهوری اسلامی با هیأتهای کردستان نشانمیدهد که:
– تمام تلاش خودرا بکاربردند تا جداگانه با حزب دموکرات ویا در بهترین حالت تنها با حزب دموکرات و با حضور ماموستا شیخعزالدین گفتگو کنند،
– از طرفی بسیار طول کشید تا با هیأتی مشترک پای میز مذاکره حاضرشدند،
– برروی میز گفتگو نازلترین سطح پایبندی به اصول گفتگو و مذاکره برای رسیدن به توافق را ازخود نشان دادند،
– و به کمترین بهانه مذاکرات را تعطیل و برای مدتی تماسهای یکطرفه با حزب دموکرات را دنبال کردند.
نمایندگان دولت که خود قبل از جلسه عمومی بطور جدی، جداگانه و رودررو با نمایندگان حزب دموکرات، کومهله و فدائیان به صحبت نشسته بودند، این تبلیغات را میپراکندند تا درواقع به اهدافی برسند که ۲۶ سال بعد توسط نماینده رسمی آیتالله خمینی در کردستان افشا میشود. جای تأسف اینکه در درون جنبش کردستان کسانی باورشان میشد که اینطوراست و کسانی نیز هنوز هم آن ادعاها را تکرار میکنند.
آقای عبدالله حسنزاده در مصاحبهای که ترجمه آن در ‘چشمانداز ایران – ویژه کردستان’ شماره دو چاپ شده است ازجمله میگویند:
«هیئت ویژه دولت میگفت ما با چریک و کومهله مذاکره نمیکنیم لذا ما در جمع هیئت نمایندگی خلق کرد توافق نمودیم که از اعضای هیئت صحبت نکنیم و . . . فقط اسامی افراد را معرفی کنیم. اما ماموستا شیخ عزالدین که رئیس هیئت بود . . شروع به معرفی اعضا کرد . . . آقای صباغیان گفت ما با کومهله و چریک مذاکره نمیکنیم و مذاکره تمام شد.»
این درست است که هیئت ویژه به حزب دموکرات گفته است که حاضر نیست با کومهله و چریک مذاکره کنند ولی متأسفانه این گفته صحت ندارد که دراین زمینه درخود هیأت نمایندگی خلق کرد توافقی شده باشد. «ما درجمع هیأت نمایندگی خلق کرد» توافق ننمودیم بلکه این خواست حزب دموکرات بود که مرتبا تکرار میکردند و معلوم میشود که از جانب هیات ویژه بخصوص آقای صباغیان به آنان گفته شده بود. لیکن هیچگاه در مورد آن در هیأت نمایندگی توافقی حاصلنشد. آقای صباغیان به آیتالله کرمانی چیز دیگری گفته است. ایکاش حزب دموکرات درعوض با بزرگ منشی برای هیأت ویژه استدلال میکرد که خوب اینها هم نیرویی هستند و طرفدارانی در کردستان دارند بگذارید آنها هم دلشان به این خوش باشد که تنها برای معرفیشان اسم سازمانشان ذکرشود!
چند صفحه قبل از زبان نماینده شاخه کردستان سازمان چریکهای فدایی خلق شرکت کننده در جلسه رسمی مذاکرات چگونگی برخورد دکتر قاسملو به این مطلب بحث شد.
باتوجه به گفتههای آقایان و بویژه سخنان آیتالله کرمانی حتی اگر این خواست آنان یعنی نیاوردن اسم سازمانها (که البته تنها منظور کومهله و سازمان فدائیان بود چون نام دکتر قاسملو سخنگوی هیأت نمایندگی در واقع مترادف حزب دموکرات بود) نیز برآورده میشد، بدون شک چند دقیقه بعد از معرفی افراد هیأت به بهانهای دیگر همان آقای صباغیان مذاکره را به تعطیل میکشانید چون هدف آنها مذاکرە نبود.
آیتالله کرمانی در ادامه موضوع دیگری را افشا میکند که از اینهم جالب تر است. در اینجا اشاره وی به شش ماده حزب دموکرات است که بعدها مستقلا و جدا از هیأت نمایندگی خلق کرد به جمهوری اسلامی ارائه دادند و دراین مورد صف خود را جدا کردند بدین امید که دولت با آن موافقت کند:
« شش ماده بود که از جمهوری اسلامی خواسته بودند. قاسملو گفت که سه تایش را قلم بزنید. گندم مشهد مال ماست ما ایرانی هستیم. پس این سه مورد اول را رها کنید و آنرا قلم بزنید. از این سه تا یکیاش را الان بدهید دو تا هم وعده بدهید اما ندهید. . . . روز بعد هم بنیصدر در سخنرانیاش گفت بنا بود من راجع به کردستان صحبت کنم. نماینده ما از کردستان خبرداده که به توافقهایی رسیدهاند، مسئله حاد نیست.»
ملاحظه کنید، با توجه به اینکه دکتر قاسملو را خودشان سربه نیست کردهاند، نقل قول کردن از وی بدون هزینه و آسان است؛ باید امیدوار باشیم که در آرشیو حزب دموکرات گزارشهایی از این ملاقاتها موجود باشد و غیرواقعی بودن این اظهارات را نشاندهد. ولی حتی اگر مذاکرات برای این بهم خورد که هیأت نمایندگی خلق کرد یک طرح ۲۶مادهای پیشنهاد کرد ( که حتی مسعود رجوی هم برای اینکه مردم کردستان در انتخابات ریاست جمهوری به وی رأی بدهند اعلام کرد که این طرح مبنای مناسبی برای حل مسئله ملی در کردستان است)، این طرح از جانب حزب دموکرات به شش ماده تقلیل پیدا کرد. آن شش ماده هم اگر صحبت آیتالله کرمانی را باورکنیم به این شیوه به آن برخورد شدهاست. کومهله و چریک فدایی هم که نبودند. شیخعزالدین حسینی هم که مطابق نخستین قطعنامههای مصوبه در کردستان میبایست در رأس هر هیأتی باشد که با دولت مذاکره کند، حضور نداشت تا بامعرفی کومهله و فدایی باعث تعطیل شدن جلسه مذاکرات بشود، پس چرا مذاکرات به جایی نرسید؟
قاعدتا و به حکم عقل سلیم باید علت را جایی دیگر جستجوکرد و نه در اطاق مذاکرات نیم ساعته هیأت ویژه دولت با هیأت نمایندگی خلق کرد.
آقای سحابی در چشمانداز ایران شمارهیک میگویند:
« در سردشت . . مذاکره . . من یادم هست یکی از بچههای خودمان به رضا ناجیان گفت چرا شما با اینها مذاکره میکنید؟ گفت سیاست ما فعلا اینست ما میخواهیم مردم را از آنها جدا کنیم. آنها جو درست کردهاند و مردم را ترساندهاند. ما که بالاخره با آنها میجنگیم، اما باید مردم را از آنها جدا کنیم. آقای خمینی هم این سیاست ما را پذیرفت. لذا سرتاسر زمستان ۵۸، کجدارومریز، گاهی به کردستان میرفتیم، . . .»
(چشمانداز ایران، ویژه کردستان شماره یک صفحه ۶۶)
در رابطه با این سخنان آقای سحابی چند نکته قابل توجهاست:
۱- رسما اعلام میکنند که بسیار قبلاز جلسه رسمی با هیأت نمایندگی خلق کرد، هیات ویژه دولت در جلسهای حاضر شدهاند که نمایندگان کومهله و چریکهای فدایی حضور داشتهاند و تلاش برای انجام مذاکرات با حضور نمایندگان آنان نیز در جریان بوده است. بنابراین برهم زدن آن تنها جلسه مذاکره با هیأت نمایندگی خلقکرد به بهانه اینکه سازمانهای سیاسی شرکت داشتهاند مسخره مینماید.
۲- اینکه تا صبح حرف زدیم و عزالدین حسینی زیر بارنرفت نشان میدهد که طرف هیأت دولت چیزی برای عرضه کردن نداشته است و ماموستا شیخعزالدین حاضر نبود در چنین شرایطی تسلیم شود و در مقابل مردم کردستان چیزی نداشته باشد که بعنوان توافق با نمایندگان دولت اعلام کند. اینهم نشان میدهد که علیرغم تبلیغات علیه ماموستا نظر و جلب موافقت ایشان برای دولت اهمیت داشته است که البته میخواستند بدون صرف هزینه و قبول شرایطی که خواست مردم کردستان بود، انجامشود.
۳- آقای ناجیان هم به «یکی از بچهها» مطلبی گفتهاند که بازهم نشان از توطئهگری و نقشههای سرکوبگرانه دولت دارد. آنها نه برای پاسخگویی به مطالبات مردم کردستان بلکه برای جداکردن سازمانهای سیاسی کردستان از مردم آمده بودند. بهمین دلیل «سراسر زمستان ۵۸ کجدارومریز به کردستان می آمدند»! حالا بازهم بگویید که شیخعزالدین با گفتن نام سازمانی اعضای کومهله و فداییان مذاکرات را برهم زد، بگویید کومهله مشکل تراشی کرد و برای افشاگری به مذاکرات آمده بود.
۴- چرا هیچکس درمورد طرح نوشته شده و چند ماده پیشنهادی که رسما در جلسه مذاکرات بیوران سردشت با هیأت ویژه دولت تسلیم آنان شد چیزی نمیگوید؟ آیا تصادفا همگی فراموش کردهاند؟
اگر کسی نخواهد خود را فریب دهد تنها به استناد این مطالب میتواند نتیجهگیری کند که اساسا هدفی بعنوان مذاکره کردن با کردها در دستور کار نبود. بنظرمن اصولا جمهوری اسلامی ایران هیچگاه و حتی در طول سالهای بعد نیز که هرازگاهی دریک نشریه خارجی خبر مذاکرات نمایندگان جمهوری اسلامی با یکی از احزاب کردستان منتشرمیشد، بطور جدی و رسمی تمایلی به مذاکره نداشته است. رفتن به مذاکرات درشرایط غیرعلنی و بدون اعلام رسمی در نشریات و رسانههای عمومی، اشتیاهی است که متاسفانه چندین بار تکرار شده است.
در واقع مذاکرات وسیلهای بوده است در دست رهبران جمهوری اسلامی برای ادامه سرکوب جنبش کردستان به شیوهای دیگر. وانگهی مگر بعدها و پس از شکست مذاکرات خود خمینی در انتقاد از دولت بازرگان در آن سخنرانی مشهورش اظهارنداشت که « اول باید ارتش و پاسدارها و اینها احاطه کنند آنها را، محاط قرار بدهند»؟
جمهوری اسلامی، مذاکره برای ادامه سیاست سرکوب
حالا فرض کنیم ماموستا شیخعزالدین حسینی و سپس کومهله و همه چپهای کردستان در مذاکرات کارشکنی کردند. عوامل بعث و امپریالیسم و غیرو که همه قابل غلغلک شدن بودند کارشکنی کردند و جنگ براه انداختند. حزب دموکرات که ۲۶ ماده را شش ماده کردند، دکتر قاسملە بنا به ادعای آیتاله کرمانی آنرا به آن ترتیب هم تفسیر کرد. پس چرا سرنوشتش چنین شد؟ چرا یکبار – تنها یکبار – یکی از رهبران جمهوری اسلامی قبل از ترورکردنش نکته مثبتی درمورد وی نگفت. حزب دموکرات که شعارش همواره دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان بود، آماده بود خودمختاری را آنطور که در طرحهای مختلف تفسیر میکرد قبول کند. چرا هیچکدام از طرحهای ارائه شده از جانب این حزب مورد قبول واقع نشد؟
احمد صدر حاج سیدجوادی میگویند:
«در جلسهای در وزارت خارجه، ملاقاتی با وزیر خارجه ترکیه داشتم که گفت دولت ترکیه بههیچ وجه با مسئله خودمختاری کردها موافق نیست . . . گفتم: ما هم همین نظر را داریم و به هموطنان کرد هم گفتهایم.»
وقتیکه آقای سحابی میگویند:
«در تلویزیون گفتم:« من اگر بخواهم با خودمختاری کردستان موافقت کنم مثل اینست که بگویند دستهایترا باید قطعکنی. میگذارم دستهایم قطعشود، اما امضایش نمیکنم». . . بعداز ملاقات با امام خمینی و درمهاباد، بسیاری ازکسانیکه حسننیت داشتند و ملی بودند، خیلی از این صحبتها استقبال کردند.»
لازم نیست انسان تحلیلگر خبرهای باشد تا بفمهد معنی این گفته چیست و مابه ازای عملی این بینش چه بوده است.
همچنانکه میدانیم حزب توده نه فقط اسلحه برنداشت بلکه گفته میشود رهبرانشان شبها اگر هم به منزل خودشان برنمیگشتند محل اقامتشان را به اطلاع سپاه پاسداران میرساندند. اینان برسرشان چه آمد؟ لااقل به تعبیر آقایان مصاحبە شوندە در ‘چشمانداز ایران – ویژە کردسان’ اینان که دیگر عوامل بعث عراق و نوکران امپریالیسم آمریکا نبودند.
یکی ازدوستان قدیمی که متاسفانه بدلایل امنیتی نمیتوانم اسمش را فاش کنم و چند سالی در یکی از وزارتخانهها در تهران کار مهمی داشته است طی مسافرتی به اروپا تعریف میکرد که خود عین دستخط آقایان کنگره چهارمی را که گزارشات درونی حرب دموکرات کردستان ایران را برای تهران می فرستادهاند، دیده و خوانده است. البته اضافه میکرد که ای بسا آنها این گزارشها را برای رهبری حزب توده میفرستادهاند و حزب توده نیز آنرا عینا به مقامات مربوطه تحویل میدادهاند.
آقای کیخسروی در دومین شماره چشمانداز ویژه کردستان مینویسند:
«درشرایطی که میتوانستیم همانند دیگر استانها و مناطق کشور درسایه امنیت و اطمینان خاطرمردم به فعالیتهای وسیع عمرانی و سازندگی . . . بپردازیم . . . ، دست بهاسلحه بردیم . . .»
آیا آنطوریکه آقایان میگویند اگر شیخعزالدین و کومهله و دموکرات اقدام به مقاومت نمیکردند یا به تعبیر آنان جنگ افروزی نمیکردند، الان کردستان در آرامش و آزادی کامل و نزدیک به بهشت برین بود، لطفا پاسخ این سئوال را بدهند که چرا در استانهای محروم و در شهرهای عقب افتاده خراسان و کرمان و سیستان و بلوچستان، خوزستان، لرستان ودیگر مناطق «درسایه امنیت و اطمینان خاطر مردم به فعالیتهای وسیع عمرانی و سازندگی» نمیپردازند! در این استانهای محروم که از شیخعزالدین و کومهله و دموکرات اثری نبوده است و دهها هزار نفرشان قربانی سیاستهای جنگ طلبانه جمهوری اسلامی شدند، چرا این بهشت ایجاد نشده است؟ کشتار کولبران و مردم زحمتکش و ستمدیدەای کە برای پیدا کردن لقمەای نان برای خود و خانوادەشان دست بە این کار شاق و پر مخاطرە میزنند، گویای عمق ستم ملی – اقتصادیای است کە حل آن تنها با احترام بە حقوق مردم و قبول درخواستهای دموکراتیک آنان میسر میشود.
برای دیدن فقر و بدبختی، بیکاری، اعتیاد جوانان، فحشا و پدیده جدید کارتون خوابها و گور خوابی لازم نیست به استانهای دوردست برویم، بلکه درخیابانهای تهران به اندازه کافی مدرک وجود دارد! قتلهای زنجیرهای و دستگیریها و زندانی کردن وشکنجه دگراندیشان را چگونه پاسخ میدهند.
حمله به کردستان، ایجاد ترور و وحشت درمیان اهالی کردستان، قتلعام روستاهای قارنا و قهلاتان، اعدامهای دستهجمعی، ترورهای مخالفین در خارج کشور، کشتار و قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، سرکوب جنبشهای زنان، کارگران و دانشجویان، زندانی کردن فعالین حکایت از سیر یک سیاست ضد مردمی کرده و حلقههای بهم پیوسته یک زنجیر را بخوبی نشان میدهند. ندیدن این واقعیات یا نشان از نبودن بصیرت نزد این «تحلیلگران» دارد و یا تصمیم آنان به دفاع از جمهوری اسلامی بهر قیمت و تخطئه مخالفین و اپوزیسیون آن را بە نمایش میگذارد.
احمد اسکندری
متن بازبینی شدە مرداد ماە ١٣٩٧ (اوت ٢٠١٨)
*******************************************