توضیحی درباره این ترجمه:
یکبار با ماموستا شیخ عزالدین درمورد کتاب دیوید مکداول صحبتمیکردم. ایشان گفتند یکی از نوههایم که چندروز قبل متن انگلیسی کتاب را خوانده بود میگوید که دراین کتاب بدفعات درمورد شما صحبت شدهاست. ایشان هم میگویند که من ترجمهٔ فارسی را خواندهام و یکبار بیشتر اسممن دراین کتاب نیامدهاست! منهم صحبت نوه ایشان را تایید کردم و گفتم دراین کتاب درمورد شما و شخصیتها و احزاب جنبش کردستان ایران مفصلا صحبت شدهاست. باتوجه به این مطلب چون کتابرا مدتها قبل بزبان انگلیسی خواندهبودم درمورد ترجمهٔ آن کنجکاو شده، نسخهای از ترجمهٔ فارسی کتابرا با عنوان «تاریخ معاصر کرد» ترجمهٔ آقای ابراهیم یونسی بدستآورده و فصلهای آنرا بامتن اصلی مقایسهکردم. متوجه شدم که یک فصلکامل از کتاب (فصل سیزدهم صفحات ۲۸۳-۲۶۱ متن انگلیسی) درمورد کردستان ایران تحتعنوان «اتباع جمهوری شیعه» در این ترجمه نیامدهاست.
کتاب دیوید مکداول شامل پنج بخشاست بنامهای کتاب اول، کتاب دوم، کتابسوم، کتاب چهارم و کتاب پنجم و هرکدام ازاین بخشها هم شامل چندفصل است.
عنوان و فصول بخش سوم در متن اصلی از صفحه ۲۳۱تا ۲۸۳ چنین است:
کتاب سوم – ناسیونالیسم قومی در ایران
– عشایر یا قومیت؟ جمهوری مهاباد صفحه ۲۳۱
– ایران: ایجاد یک جنبش ملی صفحه ۲۴۹
– اتباع جمهوری شیعه صفحه ۲۶۱
درترجمه فارسی آقای ابراهیم یونسی، چاپ پانیذ – تهران ۱۳۸۰ بدینترتیب آمدهاست:
کتاب سوم – ناسیونالیسم مبتنی بر قومیت در ایران
– قبیله یاقوم؟ جمهوری مهاباد صفحه ۳۹۵
– ایران: ایجاد یک جنبش ملی صفحه۴۲۵
همچنانکه ملاحظه میکنید، فصل سوم یعنی «اتباع جمهوری شیعه» بطور کامل غایب است!
اینکه در جمهوری اسلامی سانسور هست و کتاب باید ازجانب ممیزی تایید شود قابل درکاست و این امر بهیچوجه راز پنهانی نیست. مشکل اما دراینست خواننده با این تصور رهامیشود که گویا این ترجمه متن کامل کتاب آقای مکداول را دربرمیگیرد. آقای یونسی درعوض مقدمه مفصلی گنجاندهاست که در آن نظرات شخصی خودشان را درمورد جنبش کردستان و برخی شخصیتهای آن ابرازمیدارد که باتوجه به حذف فصل مورد اشاره بسیار جای شگفتیاست. جاداشت که درمورد خود کتاب و نویسنده آن یعنی آقای دیوید مکداول در این مقدمه مطالبی نوشته میشد.
و اتفاقا درغیاب این فصل هم میدانی برای «تایید» اظهار نظرهایشان در نشریهٔ چشمانداز ایران (شماره ۱ ویژهنامه کردستان فروردین ۱۳۸۲) بدست میدهد. اگر ترجمه کتاب بدون مقدمه آنچنانی چاپ میشد آنوقت برای خوانندگان آن مشکل نبود تا متوجهشوند که درجمهوری اسلامی (که مصاحبه شوندگان در نشریه چشمانداز ایران فوقالذکر آنهمه در وصف آن سخنمیگویند) تنها آندسته کتابهای تاریخی میتوانند ترجمهشوند که هیچگونه انتقادی متوجه خودشان نکند. بهرحال تاکنون خوانندگان از دیدن این فصل از کتاب – که بویژه مسائل مهم مربوط به کردستان ایران و سیاستها و عملکردهای جمهوری اسلامی درقبال آنرا تحلیلمیکند – محروم ماندهاند.
اینک چاپ سوم بازبینیشده انگلیسی کتاب «تاریخ مدرن کردها» منتشر شدهاست. ازآنجاییکه احتمال میرفت که نوسینده دراین بخش از کتاب نیز تغییراتی دادهباشد، با آقای دیوید مکداول تماس گرفتم و خواستم در صورتیکه چنین است، من بتوانم آن تغییرات را در ترجمه این فصل بگنجانم. آقای مکداول که در جریان ترجمه کتابش به فارسی قرارنگرفته است، ضمن تشکر گفت که تغییرات اولا در اصل مطالب نوشتهشده تغییر چندانی داده نشدهاست و ثانیا اینکه در بخش مربوط به کردستان ایران متن همان است که در چاپ اول آمدهاست.
آقای مکداول اظهارداشتند که تغییراتی جزیی در بخش مربوط به کردستان عراق و اندکی اضافات در بخش مربوط به کردستان ترکیه انجام گرفتهاست. درضمن گفتند امیدواراست که ملت کرد علیرغم دردها و رنجهای فراوانی که از جانب رژیمهای حاکم برآنان وارد آمدهاست، بتوانند در آرامش و همزیستی صلحآمیز و احترام متقابل با همسایگان خود بسربرند. . .
یادآوری چند نکته درباره این ترجمه:
۱- شماره یادداشتها به عدد لاتین نوشتهشدهاست مثلا ( 25 ) و توضیحات درپایان آمدهاست.
۲- دراین ترجمه هرجا که توضیحاتی را برای درک بهتر مطلب ویا تبدیل تاریخ میلادی به شمسی بنظرم ضروری آمدهاست، آنرا در این علامت [ ] آوردهام.
۳- پرانتزها همه از اصل متن و از نویسنده کتاب است.
۴- در پاراگراف دوم مقدمه، آقای مکداول چنین میگوید: « ظرف سههفته از ورود پیروزمند خمینی از تبعید، جنگ بزرگی بین کردهای محلی و نیروهای وفادار به رژیم جمهوی اسلامی تازهاعلامشده در نزدیکی بانه بوقوع پیوست که طی آن بیشاز یکصدنفر کشته شدند.» توضیحی در این مورد ضروری مینماید. سه هفته بعداز آمدن خمینی میشود هفته اول اسفندماه ۱۳۵۷. مراجعه به آرشیو نشریات و نیز منابع آنزمان این درگیری را نهدرمنطقه بانه ونه در هیچکدام از شهرهای دیگر کردستان تایید نمیکند و معلوم نیست آقای دیوید مکداول این مطلب را بهاستناد به کدام منبع نوشتهاست. درعین حال یک درگیری شدید در نزدیکی شهر بانه حدود یکسال بعد، یعنی در آبانماە ١٣٥٨ اتفاق افتاد که در آن تعداد زیادی از نیروهای ویژه و آموزشدیده جمهوری اسلامی در کمین نیروهای پیشمرگ افتادند و شماری کشته، مجروح و یا اسیر شده و مقدار معتنابهی مهمات و تجیهزات نظامی بهغنیمت گرفتهشد.
احمد اسکندری
ـــــــــــــــــــــــــــ
«اتباع جمهوری شیعه»
مقدمه
کردستان نیز همانند باقی نقاط ایران از سقوط رژیم پهلوی استقبال و ازآن بهرهبرداری کرد. ناآرامیهای پاییز سال ۱۹۷۸ مغایرتزیادی با آنچیزی داشت که هویدا نخستوزیر تنها یکسال قبل گفتهبود مبنی براینکه هیچمشکلی [درکردستان] وجود ندارد و اینکه «جامعهٔ کرد نسبت به میهن احساس وفاداری عظیم میکنند.»1 انزجار کردها از شاه که ازقبل بسیارشدید بود، با قرارداد الجزایر درسال ۱۹۷۵ که طیآن کردهای عراق را رهاکرد، افزایش یافتهبود. هنگامیکه پادگانهای ارتشی درمناطق کردنشین درپاییز ۱۹۷۸ محرمیت خود راازدستدادند، کردها تاآنجاییکه توانستند تسلیحات مصادرهکردند و نزدیک به پایان سال بهیک نیروی موثر در صحنه تبدیلشدند. :[کردها] هرچند بدوا ورود خمینی به تهرانرا خوشآمد گفتند، اما آنان برای سرنگونی رژیم سابق تلاش کردهبودند و نه بخاطر ایجاد یک جمهوری اسلامی. هرچند احتمالا اکثریت آنان با خوشحالی موافق شعار حزبدموکرات کردستان ایران [حدکا] مبنی بر «دموکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان» بودند، معلومنبود که بجای آن خواهان چه[رژیمی] بودند.
ظرف سههفته از ورود پیروزمند خمینی از تبعید، جنگبزرگی بین کردهای محلی و نیروهای وفادار به رژیم جمهوی اسلامی تازهاعلامشده درنزدیکی بانه بوقوع پیوست که طی آن بیشاز یکصدنفر کشته شدند.[به توضیحی دراین مورد درمقدمه مراجعهکنید.م] این درگیری دراصل با تبوتاب و درگیری میان شییعیان محلیو نیروهای کرد برانگیختهشدهبود. باوجوداین در ورای حوادثی که در صحنهٔعمل رویمیداد، کشمکش بنیادین میان رژیم جدید و کردها برخورد انتظارات ناسازگار بود. برای جمهوری اسلامی جدید آرمان سیاسی برای ایران الزاما همهٔ مسلمانان درون جمهوری را شاملمیشد. قرارگرفتن در خارج ازآن باعثمیشود که بر وفاداری به ایمان شککرد. درهمانحال رژیم جدید، نامطمئن از خود و از رایدهندگانی که آنرا مستقرکردهبودند از تجزیهٔ ملی وحشتزده شدهبود. هیچ نوع پارچه پارچه شدنی را در مرزها را تابنمیآورد، و این درست همان چیزی بود که آنانرا از کردها بههراس میانداخت.
ازسوی دیگر انتظارات کردها پساز ۳۵سال تمرکز قدرت تدریجی درمرکز اینبود که میتوان درنتیجه خلأ قدرتی که پیش آمدهبود سیاست عدمتمرکز را جامهعمل پوشاند. درنظر اکثریت قاطع کردها ادارهٔ امور محلی درچارچوب خطوط دموکراتیک و سکولار جایمیگرفت.
این حالت فکری «حدکا»ی چپگرابود که ناچار به درافتادن با دیدگاه اسلامی در تهران بود. درطول حدود یکسال بعد کردستان درمعرض درگیریهای مکرر و آرایش رزمی میان جنگاوران کرد و گاردهای انقلابی داوطلب که تازه بنام پاسداران تشکیلشده بودند قرارگرفت. این پاسداران بهشیوهای تهاجمی بر ارزشهای شیعهگری در رژیم جدید تاکیدمیکردند.
بطور کلی، بیشترین بخشهای روستایی تا سالهای ۱۹۸۲-۱۹۸۳ دردست کردها باقیماند درحالیکه بشتر شهرها هرچند درمعرض طغیان متناوب بودند، اما در تسلط ضعیف رژیم قرارداشتند. مهاباد مکررا و گاهی بمدت چند ماه بهدست شورشیان میافتاد. بوکان بمدت بیش از دوسال پایگاه مستحکم کردها باقیماند. شهر مرزی سردشت، همینکه مجددا بدست دولت افتاد، تنها از طریق آذوقهرسانی هوایی حفظ شدهبود زیراکه تا اواخر سال ۱۹۸۲ جاده منتهی به شهر دردست شورشیان باقیماند.
درگیریها دردآورتر شد زیرا که رژیم بجای ارتش منظم، از پاسداران استفادهمیکرد و قساوتی که در جریان آرامسازی انجامگرفت موجبشد که حدود دههزار از کردها در دوسال اول کشتهشدند؛ برخی در درگیریها و عدهای در اعدامهای وسیع و سرسری که توسط آیتالله صادقخلخالی، « قاضی اعدام کننده» اجرامیشد که برای مرعوبساختن و وادارکردن مردم بهتسلیم[به کردستان] فرستاده شدهبود.2
باوجوداین در هردو طرف تلاشهایی درگیربود تا به درگیریها خاتمهدادهشده و به یک سازش موقت دستیابند. ازجانب کردها انگیزهٔ اینکار آرزوی کسب خودمختاری و پایان بخشیدن به صدمات گستردهای بود که درنتیجه درگیریها پیشآمدهبود. از طرف رژیم، انگیزهٔ اصلی کمکردن چالشهایی بود که هم در داخل و هم درخارج با آن روبروبود، حتی در صورتلزوم با دادن امیتازاتی که تمامیت ارضی کشور را بهخطر نمیانداخت.
درطول نخستین سال مبادرت به سه دور گفتگو کردند. دراوایل مارس ۱۹۷۹ [اسفند ۱۳۵۷] کردها اولین مجموعه خواستهای هشتگانهشانه خودرا عرضهکردند که درآن درعین برسمیت شناختن جمهوری اسلامی، برای تمامی کردستان بعنوان یک واحد اداری درچارچوب ایران فدرال خواستار خودمختاری شدند. 3مطالبات آنان بسیار فراتراز استان کردستان بود و میبایست آذربایجان غربی، که درواقع اکثریت آنرا آذریها تشکیلمیدادند، کرمانشاه و ایلام که اکثریت آنرا شیعیان تشکیلمیدادند و درمورد ایلام که جایبحثاست لر بودند تا کرد، را شامل شود. غیر محتمل بود که بتوان به هرگونه توافقی دستیافت. رژیم چنین تعریف وسیعی از کردستان را رد کرد و درعوض با پیشنهاد حقوق کامل فرهنگی و زبان و نیز مقامات بالای کرد که بتوانند اداره امور محلی را در دست داشتهباشند و همچنین با تضمینهای مشخص برای اقلیتها در قانون اساسی جدید پاسخداد. کردها مجددا بر دیدگاههای خویش تاکید ورزیدند.
مردم ما برای دو هدف اساسی مبارزه کردهاند؛ سرنگونی دیکتاتوری و جایگزینی آن با یک رژیم انسانی که به حقوقو آزادیهای سیاسی در سراسر ایران احترام میگذارد، و کسب حقوق ملی همه ملتها را در شکل خودمختاری ویا فدرالیسم در یک ایران آزاد میپذیرد. 4
درقم خمینی قبلا پیشنهاد دولت را وتو کردهبود. در کردستان اندک توجهی به این مبادلات میشد، زیرا که آتش جنگ ابتدا در اطراف سنندج و سپس بطرف شمال و درنقده شعلهور شدهبود.
در اوایل ماه اوت بنابدرخواست یکرهبر روحانی کرد، شیخعزالدین حسینی بدنبال آنکه یکصد نفر کشته و هزاران نفر درنتیجه درگیریهای تابستان درمناطق مرکزی و شمالی کردستان آوارهشدهبودند، تلاشی برای یک آتشبس انجام گرفت. این آرامش بزحمت دوهفته طول کشید پیشاز آنکه یک جنگ وسیع در پاوه درگیرشود که سببشد تا آیتالله خمینی هم قاسملو و هم شیخ عزالدین را تکفیرکرد. بیشترین چیزی که وی حاضربود بدهد اینبود که برای همه کسانیکه خودرا تسلیم میکردند یک عفو عمومی صادرکند و یکروز درآمد نفت را (۷۵میلیون دلار) بهمنظور توسعهٔ فوری اختصاصدهد. قاسملو براساس توافق دولت درموارد زیر درخواست آتشبسکرد: ۱- توقف ارسال نیروی کمکی به منطقه، ۲- آزادی همه زندانیان سیاسی، ۳- آزادکردن همه گروگانهای کرد، و ۴- متوقف کردن اعدام کردهای دستگیر شده؛ اما این تقاضا گوش شنوایی نیافت.
طی پاییز ۱۹۷۹ [۱۳۵۸] موقعیت رژیم بهوخامتگرایید و آشکارشد که شورشیان ارتباطات پاسدازان را مخفیانه گوشمیکردند و درنتیجه کمینهای موثری را درمسیر تحرک نیروهایشان برقرار میکردند. درماه اکتبر پاسداران کنترل مهاباد، سمبل اصلی جنبش ملی کردها را ازدست دادند.
در اواخر ماه دولت موافقت خمینی را که ازروی بیمیلیبود، کسبکرده و مجددا مذاکره را با شورشیان ازسرگرفتند. بهکردها کنترل امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی استان پیشنهاد شد. روز دوم دسامبر [۱۱ آذرماه] کردها با یک طرح هشتمادهای دیگر پاسخدادند با ارجاع به همان جغرافیای گستردهٔ قبلی اما اینبار با این درخواست که خودمختاری کردستان میبایست در پیشنویس قانون اساسی نوشتهمیشد.5
کردها اما چندروز بعد رفراندوم برای قانون اساسی جدید را تحریم کردند هنگامیکه برایشان معلومشد که درمتن بازبینیشده هرنوع اشارهای به کردها حتی بعنوان یکی از حلقهای ایران حذف شدهاست. در مخالفت با قانون اساسی پیشنهادی کردها تنها نبودند؛ بیش از هشتاد درصد رأی دهندگان آذربایجانی نیز رفراندوم را بایکوت کردند. دراواسط ماه دولت طرحی مبنی بر ادارهٔ محلی درشوراهای دو استان در مهابادو سنندج ونیز خودمختاری فرهنگی را به کردها پیشنهادکرد.6 درماه ژانویه خمینی طرح دولترا بسط داد با این پیشنهاد که قانون اساسی اسلامی اصلاح و انجام مراسم مذهبی تسنن در مناطقی که اکثریت آنرا سنیها تشکیل میدادند، تضمینمیشود؛ اما این پیشنهاد هرچندهم که ناکافیبود، جامهٔ عمل نپوشید.
جنگ باردیگر بین کردهای محلی و پاسداران در اوایل سال جدید ابتدا درسنندج شروع شد و سپس به پاوه، نوسود، جوانرود، پیرانشهر و اشنویه در ماه مارس و آوریل [اسفند – فروردین] گسترش پیداکرد. این بهیک تهاجم نظامی عمدهٔ دیگر به کردستان دامنزد. هرچند بیشتر شهرها دوباره تسخیر شدند، مناطق روستایی دردست کردها باقیماند. باشروع جنگ ایران و عراق در ماه سپتامبر ۱۹۸۰ [شهریور ۱۳۵۹]، روابط بطور جبرانناپذیری قطعشد.
چرا توافق از راه مذاکرات تحقق نیافت؟
دلایل شکست: وجود اختلاف در درون جمهوری اسلامی
درظاهر امر شکست نتیجهٔ شکافی بود بین حداقل خواستهای هرکدام از طرفین. اگر این تنها دلیل میبود درآنصورت یک سازش قابلتحمل ممکنبود یافتشود؛ چیزی که کمتراز خودمختاری کامل بود اما اجازهٔ یک حکومت غیرمتمرکز بهدرجات بااهمیت بهکردها میداد. اما موانع عمدهٔ دیگری برسر راه مذاکرات موفقیتآمیز قرارداشتند. هیچکدام از طرفین از یک رهبری واحد و صاحب اختیار [از جانب] رأیدهندگانی که ادعای نمایندگی آنانرا میکردند، برخوردار نبودند. برعکس هردو طرف رهبری چندسر داشتند. درایران عملا دو رژیم وجودداشتند: دولت درتهران که دارای مسئولیت کامل ولی قدرت محدود بود و یک رژیم مذهبی درقم که در آیتالله خمینی تجسم یافتهبود. حتی چنین بیانی هم سادهگرایانه است، زیراکه ملاهای بزرگ بسیار جناحبندیشده بودند. بهرحال دولت درتهران که ابتدا ازجانب مهدی بازرگان نخستوزیر و سپس ابوالحسن بنیصدر رئیس جمهور ادارهمیشد، توسط فرامینی که از قم صادرمیشد ویا ترفندهایی که از سوی افرادی در بارگاه روحانیونی میآمد که دستخوش درگیریهای جناحی دردرون سلسله مراتب روحانیت بودند، مکررا تضعیف میشد. برای مثال در اواخر ماه اوت ۱۹۷۹ [اوایل شهریور ۱۳۵۸] وبدنبال یک جنگ و زورآزمایی بویژه زیانبار، رحیم سیفقاضی7 کهیک ملیگرای کهنهکار بود، بهمنظور شکلدادن به یکتوافق آتشبس با آیتالله طالقانی روحانی بسیار مورد احترام به تهران سفرکرد. بیستو چهار ساعت بعد خمینی آنرا وتوکرد. چند روزبعد مهدیبازرگان نخستوزیر بخاطر رفتار «لیبرالی» با اوضاع کردستان ازجانب سلسلهمراتب روحانیت بشدت مورد انتقاد قرارگرفت. برسر رئیس جمهور بنیصدر بدتر آمد. درپشتسر وی روحانیون تندرویی بودند که میخواستند مطمئن شوند که وی هیچ امتیاز اساسیای به کردها ندهد.
مقامات مدنی و روحانی جمهوری درپی آن بودند که اتوریته خودرا ازطریق نیروهای رقیب یکدیگر یعنی ارتش منظم و پاسداران اعمال کنند. اولی [ارتش] سایهٔ سابق خود بود. فرار از خدمت در سطح وسیع تا سطح ۶۰ درصد ارتش شاهنشاهی نیرومند ۱۷۱هزارنفری رسیده بود. تصفیه، برکناری و اعدامها چیزی درحدود ۱۲هزار نفردیگر را شامل میشد. تقریبا نصف افسران ردهٔ متوسط ارتش (فرماندهان گروهان و گردان) جابجا شدهبودند و درنیتجه آمادگی رزمی آنان نابود شدهبود. وفاداری آنان زیرسئوال رفت و تا ماه ژوئیه ۱۹۸۰ چندین اقدام به کودتا صورتگرفت که یکی از جدیترین آنها در منطقهٔ مرزی کردستان درشهر پیرانشهر و در ماه ژوئن ۱۹۸۰ [خردادماه ۱۳۵۹] انجامگرفت8. بهشیوهای قابلدرک عدمتمایل شدیدی برای اینکه نیروهای ارتش در کردستان مستقرشوند وجودداشت. حتی پساز آنکه درپاسخ به شورش روزافزون در آوریل ۱۹۸۰انجام اینکار ضرورت پیداکرد، دولت خودرا در شرایطی یافت که از ارتشی استفادهمیکند که خود میبایست علیه «بیانضباطی»، یعنی درحقیقت نپذیرفتن بمباندازی ویا حمله به روستاهای کردستان، اخطار بگیرد. در غیاب ایمان یقین، ارتش از جنگداخلی نفرتی طبیعی پیدامیکرد.
ازاینجهت رویکردن به پاسداران که بلحاظ ایدئولوژیک داوطلبانی دارای انگیزه بودند که برای امنیت داخلی پرورش یافتهبودند، امری طبیعیبود. پاسداران اما، مطمئنا درآغاز بزحمت تحت کنترل مقامات قرارداشتند. آنان درمقابل کمیتههای امام، کمیتههایی شیعه که در سراسر کشور بمنظور تامین ادارهٔ محلیموقت ایجاد شدهبودند و دربرابر خودشان پاسخگو بودند. وجه تمایز هردوی این نیروها بیشتر غرور تعصبآمیز شیعهگری بود تا مهارتهای مدنی یا نظامی چهرسد به دیسیپلین. مشکلاست تصورکرد که نیروهایی بیشتر از اینها متمایل به ایجاد برخورد با کردستان سنیمذهب و ارتش منظم بودهباشند. بیشتر درگیریها ناشیاز حضور سرکوبگرانهٔ پاسداران بود. تهران خودرا در وضعیتی مییافت که نه کنترل پاسداران راداشت و نه کنترل کمیتههای امام را. باوجوداین تمایلی برای جابجاکردن آنان نداشت.
دلایل شکست: وجود اختلاف در میان کردها
با این همه کردها نیز از ضعف چنددستگی رنج میبردند. بزرگترین حزب، حدکا ادعامیکرد که مردم کردستان را نمایندگی میکند اما در زمان انقلاب هیچ پایگاه تودهای نداشت. قاسملو که در ماه نوامبر ۱۹۷۸ به کشور بازگشتهبود، با عجله در تهران و مهاباد شروع به ارتباط گرفتن با یاوران و دیگر تبعیدیهای بازگشته از خارج کرد. برخی از آنهایی که ازقبل درایران بودند، تلاش کردهبودند که شبکههای حدکا را زنده نگاهدارند.اما بسیج یک جنبش تودهای برای مطالبه خودمختاری از رژیم جدیدی که اکنون درحال شکلگیری بود، موضوعی کاملا متفاوتبود.
حدکا میبایست اقتدار خودرا در توفان حوادث انقلابی برقرارکرده و تلاش میکرد که اینکار را از طریق ایجاد شوراهای روستایی انجامدهد. باوجوداین در کنترل ویا مهارکردن طغیان خشم تودهای برعلیه پاسداران ناتوانبود. آنچنانکه یک تاجر نگونبخت بدنبال زورآزمایی جنگی عمده در سنندج که نزدیک به یکصد کشته بجایگذاشت خاطرنشانکرد، «هنگامیکه همهٔ این اوضاع پایانمیگیرد، آنچهکه به ما ضربه میزند نبودن رهبری است. بهدوروبر نگاهکنید. ما هیچ رهبری نداریم؛ حتی ازاینهم بدتر، هر آدمی فکرمیکند یک رهبر است.»9 مبارزهٔ کردها درطی آن ۱۸ماه سرنوشتساز توام با عدم اتحاد بود.
اگر بیانضباطی یکی از مشکلاتبود،اذعانکردن به رهبری حدکا یکی دیگر بود. حدکا میتوانست بر روی حمایت یکپارچه – هرچند بینظم – در سرزمین مرکزی و سنتی خود دراطراف مهاباد و ارومیه حسابکند، اما کمتر بطرف شمال و جنوب.10 درشمال با رقابت ح.د.ک عراق برهبری برادران بارزانی روبروبود که اینک درجستجوی تجدیدسازماندادن عشایر کرمانجیزبان برای حمایتاز جمهوری و برعلیه خودمختاری کردها بودند. ازطرف جنوب حدکا توسط کومهله (سازمان انقلابی کردستان ایران) بهچالش طلبیدهمیشد که همانند فدائیان خلق که آنان نیز در کردستان فعالیتنظامی داشتند، درزمینههای ایدئولوژیک با آنها مخالفت میکردند، و ازاین فرض حدکا که خودرا نماینده مردم کردستان میدانست، آزردهبودند.
کومهله، آنچنانکه اعضایش ادعا میکردند، توسط یکگروه دانشجویی در سال ۱۹۶۹ در تهران بسبب دلسردی از شکست آسان کمیتهٔ انقلابی حدکا و درنتیجه انفعال آشکار اینحزب ایجاد شدهبود. اما در واقع آنان [کومهله] خودرا در اواخر سال ۱۹۷۸ علنیکردند. کومهله از انقلاب چین الهام گرفتهبود باین امید که بهابتکار کادرهایی که بمنظور آموزش تودهها و گشترش باورهای آنان به مراکز صنعتی و کشاورزی کردستان برمیگشتند، آنرا [انقلاب چینرا] سرمشق خود قراردهند.
اگرچه آنان ازروی مسخره رهبران حدکا را «ناسیونالیستهای بورژوا» میخواندند، بسیاری از بنیانگذاران کومهله خود فرزندان خانوادههای سرشناس بوکان، سقز و سنندج بودند11 باین دلیل ساده که هیچکدام از طبقات پایین آن امکانات کسب آموزش دانشگاهی را نداشتند.
کومهله بسیج تودهای را ازطریق آموزش، خدمات و نیز از راه کلینیکهای بهداشت روستایی که متعاقبا ایجاد کردهبودند هدف خود قراردادهبود. آنان باحرارتتمام «رویزیونیسم روسی» حزب توده را محکوم کرده و ناسیونالیسم کرد را بعنوان جاهطلبی کوتهنظرانه مردود میشمردند. آنان خواستار بازگشت قدرت به تمام جوامع ایران و شکست دولت مرکزی بودند.هدف راهنمای آنان عدم تمرکز بود تا ناسیونالیسم. کردها دراین پروسه صرفا جامعهای بودند که تنها میتوانستند درهماهنگی بادیگران امید به پیروزی داشته باشند.
هیچجای دیگری کومهله به اندازه منطقهٔ سنندج- مریوان قوی نبود. بلحاظ تاریخی این امر تاحدودی بدین علت بود که بخش بزرگی از اعضای ارشد کومهله ازاین منطقهبودند و همچنین احتمالا ازآنجهت که سنندج از جنبشهای پیشین کرد برای نمونه شورش سمیتقو [اسماعیل آقای سمکو] و جمهوری مهاباد که مرکز آنها درمناطق شمالیتر قرار داشتند، دور بودهاست. بنابراین یک عنصر وفاداری منطقهای وجود داشتهاست.
درهرحال سنندج همیشه بیشتر خودرا با امور استانهای فارسهای همجوار گنجانده بود و درنتیجه بیشتر درمعرض ایدئولوژیهای طبقاتی که نقش مهمی در درون گروههای اپوزیسیون بخشهای مرکزی ایران ایفاکردهبود، قرارگرفتهبود. آنها [کومهله] همچنین تاریخی از همبستگی طبقاتی باخود داشتند. برای مثال درسالهای ۱۹۱۷-۱۸ یکگروه از بازرگانان طبقهٔ پایین تحت تاثیر دموکراتهای مناطق دیگر ایران حزبسوسیال دموکرات را تشکیل دادهبودند. هنگامیکه قحطی درکردستان به اوج خود رسید، آنان کنترل شهرها را بدستگرفته و غلات احتکارشده را از انبارهای متنفذین بویژه فرجالله آصف خارج و بین مردم توزیعکردند. اینان بسرعت توسط مالکین و ملاهای محلی که ازجانب تهران عملمیکردند، بیرون راندهشدند.
بهرحال بذر کاشتهشدهبود. دراوایل سالهای ۱۹۲۰ حزب سوسیالیست شاخهٔ سنندج خود را سازمان داد تا اینکه حزب درسال ۱۹۲۶ بزور وادار به انحلالشد. طرفداری آن از یک جامعه برابر درعمل متضمن ازسرگرفتن مبارزه علیه مالکین و زمینداران بود. نتیجتا حزب توده در سنندج بیشاز سایر نقاط کردستان ازنزدیک خودرا درگیرکردهبود. ازاینرو هنگامیکه حدکا نتوانست حمایت آنانیرا که دربهار سال ۱۹۷۹ در سنندج و مریوان با پاسداران میجنگیدند کسبکند، کومهله و فدائیان بسرعت به افشای آن پرداخته و کومهله خودرا بعنوان نیروی فایق منطقهای تثبیتکرد.
سرانجام کومهله برای مردم زیادی در منطقه جذابیتداشت چراکه دموکراتیکتر بنظرمیرسید. کمیتهٔ مرکزی آن سلولهای نیمه خودمختاری داشت، اما به تصمیمگیریهای محلی اجازهٔ بیشتری دادهمیشد. درمورد حدکا علیرغم شبکههای محلیاش، همگان این احساسرا نداشتند.12 حدکا درسنندج پایگاهی اندک اما فعالداشت ولی بافرستادن مردی از مهاباد بعنوان نمایندهٔ خود در سنندج، بجای انتخاب شخصی محلی، برداشت یک انفصال غرورآمیز را تقویت کرد. 13
کومهله کمتر از حدکا تمایل به سازش با تهران ازخود نشانمیداد و در ادامهٔ جنگ از حدکا مصممتر بود. این بطور اجتناب ناپذیری موقعیت کردها در مذاکرات را تضعیفمیکرد. هنگامیکه حدکا در نوامبر ۱۹۷۹ [آذرماه ۱۳۵۸] بعنوان مقدمهٔ مذاکرات با آتشبس با دولت موافقتکرد، دریافت که تلاشهایش با حملات مکرر کومهله به نیروهای دولتی تضعیفشدهاست. کومهله همچنان مردد باقیماند و یکماه طول کشید تا با بیمیلی متقاعدشد تا نرمش نشاندهد. هنگامیکه گفتگوها در دسامیر شکستخورد، دوباره به میدان جنگ بازگشت. [کومهله] حاضرنشد در تلاش برای آتشبس بعدی در ماه ژوئن ۱۹۸۰ [خرداد ۱۳۵۹] شرکتکند و بهحساب حدکا درمیان تودههای مردد ازحمایت بیشتری برخوردار گردید.
آنگاه یک دستهمردمان «محافظهکار» مرکباز مالکین، شیخها و زمینداران بودند که هنوز بر طرفدارانی ساده اما ناهمخوان فرمان میراندند. یکی دو مالک و برجستهترین آنان پسر سمکو یعنی طاهرخان تلاش کردهبود تا در اواخر سال ۱۹۷۸از آشوب در کردستان استفادهکرده و مجددا به صحنه بازگردد. دیگران هنگامیکه تلاشکردند تا باترفند زمینهایی راکه در سالهای ۱۹۶۰ ازدست دادهبودند بازپسبگیرند، براین آشوب افزودند. عدهای هم که از رفتن رژیم قبلی افسوس میخوردند امیدواربودند تا به استاندار سابق کرمانشاه ژنرال پالیزبان که کردبود و تهدید کردهبود که از طریق عراق بالشکری به ایران برگردد، ملحق شوند.
رژیم جدید درجستجوی کمک درمیان کردهایی بود که با شاه همکاریکردهبودند بااین پنداشت که اینان بدون درنظرگرفتن رژیم [حاکم] به مرکز وابسته بودند. همانند عراق بخشهای معینی از عشایر احتمالا بدلیل رقابتهای محلی، برای نمونه پیروان حاجی جوهر در درهٔ مرگور، بدوا مایل به طرفداری از دولتبودند. باوجوداین همیشه پیشبینی سیاستهای یک مالک کار آسانی نبود. مثلا طاهرخان در شمال بدوا با ارتش و ژاندارمری محل جنگیدهبود بدین امید که بتواند تسلط خویش را مجددا برقرارسازد؛ اما در ماه ژوئیه ۱۹۷۹ با بیمیلی ناچارشد از حدکا درخواست کمککند، کاریکه چندان به بهترکردن رهبری وی درمیان مردم عادی عشایر منجرنشد. آنگاه با بارزانیها که بهترین نیروی طرفدار عشایر در بخش شمالی کردستان ایران بودند، متحدشد یعنی با نیرویی که خانوادهٔ وی تاریخا با آنان در پیوند بودند14 و بدینترتیب خودرا در ارودگاه مخالف حدکا یافت. اما بسیاری از فامیلهای وی که «عبدویی شکاک» بودند، علیه تهران جنگیدند.
بعلاوه یکی دو [عشیره] دیگر بودند که بلحاظ اعتقادی از حدکا حمایت کردند. برای نمونه سنار رهبر شکاکهای مامدی دارای سابقه طولانی ملیگراییبود. وی بهیچوجه دوست بارزانی نبود زیرا هنگامیکه درسال ۱۹۶۷ در کمیتهٔ انقلابی حدکا مبارزهمیکرد، ملامصطفی ویرا دستگیر و به شاه تحویل دادهبود. وی شانس آورد که تنها بهزندان محکومشد. پساز سقوط شاه وی دوباره به جنبش ملحقشد و در ماه فوریه ۱۹۸۰ [بهمن ۱۳۵۸] به کمیته مرکزی حدکا انتخابشد. تابستان همانسال رودرروی بسیاری از افرادخانوادهٔ خودش ایستاده و تنها ریل خط آهن رابط [ایران] با ترکیه و اروپا را که از درهٔ قطور یعنی منطقه نفوذ وی عبورمیکرد، منهدمکرد.
یکی از سرشناسترین کسانیکه تهران ویرا بخود جلبکرد روحانی سنی ارشد سنندج احمد مفتیزاده بود. مفتیزاده در سالهای دهه ۱۹۷۰ مدارس قرآن را در شهر ایجادکرده و یکی از حامیان حقوق فرهنگی کردها بشمارمیرفت. درجریان نخستین دور درگیریها در سنندج در ماه مارس ۱۹۷۹ باوی تماس گرفتهشد بمنظور تضعیف ملای محبوب مهاباد عزالدین حسینی (که معمولا شیخ نامیده میشود) و تبدیل به کانون مقاومت کردها شدهبود. مفتیزاده هرچند با فعالین کرد مرتبط بود، وسیعا بعنوان یک مرتجع نگریستهمیشد.15 این امر درمیان مردم شهرها که درتبوتاب انقلابی بودند باعثشد که جایگاهی ضعیف داشتهباشد. شیخعزالدین هنگامیکه درتوصیف وی میگفت که « او طرفدار خودمختاری است ولی معنای آنرا اصلا نمیداند»16، درواقع احساسات مردمی را منعکس میکرد. مفتیزاده برای نجات خودش ناچار شد در موقع مقتضی از سنندج فرارکند.17
طبقه روحانی که در هیات احمدمفتیزاده نمودار شده بود، بسوی محافظهکاری گرایش داشت. اما همواره استثنائات موجود بودند. شیخ عزالدین نامدارترین روحانی چپگرا بود اما عدهای دیگر درمورد مسائل ناسیونالیستی و اجتماعی یک مشی لیبرالی ویا چپ اتخاذ کردند. یکی دوتن ازآنان بر اصلاحات ارضی سالهای دهه ۱۹۶۰ پیشدستیکرده تا روستاها را به ساکنین آن واگذارکنند، ویا زنان را تشویق به آموزش در مدارس دولتی میکردند. 18بدینترتیب موضع لیبرالی برخی از روحانیون کمککرد که مارکسیسم گوشخراش کومهله نزد مردم عادی کمتر تکاندهنده بنماید که درغیراینصورت ممکن بود آنچنان بنظر برسد.
روحانیون دیگر اقبال خود را در جایی دیگر جستجو میکردند. برادر شیخ عزالدین یعنی شیخ جلال با اسلحه صدام حسین اقدام به بسیج یک نیروی شبهنظامی شدیدا محافظهکار سنی یعنی «خهبات» (مبارزه)، نمود که هم با تهران و هم با کومهله و حدکا اختلافداشت. 19
برای بسیاری از طبقه زمینداران قدیمی سقوط رژیم شاه فرصتی بود تا زمینهایی را که بدنبال انقلاب سفید درمیان دهقانان توزیع شدهبود بازپس بگیرند؛ یا لااقل اجارههای معوقه آنچه را که تملک دوباره آن ناممکنبود، دریافتکنند. درجاهایی دیگر دهقانان قانون را دردست خود گرفته و اقدام به تملک زمینهایی کردند که معتقدبودند با فریب ازدستشان خارجکردهبودند. هیچ جایی بهاندازه مریوان این مسئله سختگیرانه نبود که درآن روابط دهقان – زمیندار بصورت بسیار شناختهشدهای بدبود. کومهله دهقانان را در مبارزه علیه طبقه زمیندار حمایت، و درحقیقت هدایتمیکرد. هنگامیکه در ماه ژوئیه سال ۱۹۷۹ [تیرماه ۱۳۵۸] دهقانان خشمگین بطرف کمیته امام مریوان راهپیمایی کرده خواستار «اخراج عناصر فئودال» شدند، برای زمینداران کار مشکلی نبود تا کمیته و پاسداران را متقاعدکنند که مشخصا فئودالیسم آنان بر کمونیسم کومهله ارجحیتداشت.
بنابراین حتی در شرایطی که در بسیاری از نقاط ایران نمایندگیهای محلی دولت از دهقانان حمایت میکردند، دراینجا اوضاع متفاوت بود؛ یک مشاجره طبقاتی درمورد زمین تبدیل به یک دعوای ملیگرایانه میشد و درمراحل اولیه روابط با تهران را بطور جدی دچار لطمهمیکرد. بعدها بالاخره رژیم پس از آنکه در سراسر ایران با مدیریت بدی با آن برخورد کردهبود، با تفاهم بیشتری با مسئله زمین رفتارکرد.
کومهله درمورد تصرف زمین بویژه در اطراف مریوان و سنندج موضعی بسیار پر سروصدا بطرفداری از دهقانان درپیشگرفت. [این موضعگیری] در اطراف بوکان که [طایفه]«دهبکری» یعنی خویشاوندان رهبران کومهله در آن میزیستند بطرزی بسیار خموش عملمیکرد. حدکا نیز با اصلاحات اجتماعی- اقتصادی سوسیالیستی موافقبود. هنگامیکه مالکین اطراف ارومیه و مهاباد تلاش کردند تا پرداخت مالیات مرسوم را وضعکنند حدکا آنانرا ناچارکرد که پسبکشند. باوجود این [حدکا] مایلبود از این نوع رودرروییها که کومهله درپی آن بود، اجتناب کند. آنان [حدکا] میخواستند با نقطهنظراتشان دل عشایر را بدست بیآورند و نه بهخاطر این [نقطهنظرات] آنانرا درهم بشکنند. معهذا یک پروسه طبیعی قطببندیشدن درجریان بود که مالکین از مقامات دولتی تقاضای کمکمیکردند و دهقانان هم بطرف کومهله و حدکا روی میآوردند.
سرانجام رژیم در نواحی کرمانجیزبان شمالی کردستان و بمنظور پاککردن حدکا از مواضعی که درجوار مرز داشت و نیز براساس همبستگی زبانی و برای اینکه مالکین کرمانجیزبان را از مناطق عمدتا سورانیزبان طرفدار حدکا دورکند، همکاری با نیروهای بارزانی را برگزید. 20بارزانیها با همان رغبتی که با پهلویها داشتند با جمهوری اسلامی همکاری کردند. اما بیشترین این مالکین تلاشکردند که خارج از درگیریها بمانند و تمایل داشتند که حاکمیت تهران را برسمیتبشناسند و بهمین جهت کموبیش مستقل باقیبمانند، تا بطور عملی بدرون جنگ کردستان کشیدهنشوند.
رفتار جمهوری دربرابر کردها
رژیم جدید شور ملیگرایانه کردها را با تیزهوشی مینگریست. اقلیتهای غیر فارس ایران باهم تقریبا نیمی از جمعیت ایران را تشکیلمیدهند. در روزهای اولی که هنوز رژیم از وضع خودش نامطمئنبود، دریافتند هرامتیازی که به کردها دادهشود از طرفگروههای دیگر نیز خواسته شده ویا بزور بدست میآوردند. این اقلیتها هردو سوی مرزهای ایران را دربرمیگرفتند؛ کردها و عربها در مرز عراق، آذریها و ترکمنها در مرزهای ترکیه و شوروی و بلوچها در مرزهای افغانستان و پاکستان. در سه مورد (کردها، ترکمنها، بلوچها) احساس خویشاوندی فرامرزی با بودن یک اقلیت سنی در درون ایران به اوج میرسید.
بجای فرونشاندن کجاندیشی تشکیلدولت، برای کردها وسوسهانگیز بود که خطر خارجی را بعنوان مهمیزی برای امتیازات بکارگیرند. درماه مارس ۱۹۷۹ غنیبلوریان (که ماه دسامبر قبل بعداز ۲۵ سال از زندان آزادشدهبود) باشتابزدگی اظهارداشت «اگر دولت انقلابی با دادن حقوق ملی به مردم کردستان موافقتکند، دفاع از مرزهای ایران دربرابر تجاوز خارجی بسیار آسانتر خواهد بود. اما اگر اینکار را نکند، برخی نیروهای خارجی میتوانند از احساسات مردم کردستان سوء استفادهکنند.»21 تهدید غیرقابل تردید بود. درهرحال مسئله کرد قبلا اعصاب حساسی را درتهران تحریککردهبود زیرا که ازآن بوی خاطرات سمیتقو، مهاباد و شیوهایرا که عراق به ناراضیان کرد اجازهدادهبود تا از خاک آن بعنوان سکوی پرش استفادهکنند، بهمشام میرسید.
بنابراین «خودمختاری» آنچنانکه در میان کردها برزبان میآمد، در تهران بعنوان «جداشدن» صدامیداد. مثلا هنگامیکه جنگ در مریوان و سنندج برسر مشاجره تصرف زمین در ماه ژوئیه و اوت ۱۹۷۹درگیرشد، بازرگان نخستوزیر نتیجهگرفت که «آنها (کردها) صرفا خواستار خودمختاری نبودند، آنها میخواستند از ایران جدا باشند.» هرچند که رهبران کرد بسیار دقتمیکردند که نشاندهند توضیح آنان درمورد خود مختاری چنین پیامدی نداشتهباشد. درواقع، بنظر قاسملو «این مرتجعین بودند که درمورد جداییطلبی فریاد میکشیدند. چپ کرد خواهان یک خودمختاری سازندهبود.»22 اما دیدگاه تهران درباره کردها تغییر ناپذیر بود: آنان جدایی طلب بودند و جداییطلب باقیمیماندند.
کردها با یک مانع دیگر روبرو بودند، مانعی که هم جنبههای عملیداشت و هم ایدئولوژیک. و آن تقسیمبندی مذهبی بود که بیشتر کردها را بعنوان یک اقلیت سنی در سرزمین شیعه برجستهمیکرد. درسطح عملی روابط کردهای سنی با همسایههای شیعه غیرکرد بطور سنتی ضعیفبود و هرازگاهی منجر به انفجار خشونتمیشد.23 اکنون رژیم متعصبین شیعه را در هیات امام کمیتهها و پاسداران برای کنترل کردستان گسیلمیداشت با سلسله درگیرهای مسلحانه قابلپیشبینی تقریبا در همه شهرهای کردنشین؛ مریوان، سنندج، سقز، بانه، پاوه، و غیرو. پس از اولین دور درگیریها در سنندج، تهران با منصوبکردن یک شخص شیعه، آیتالله حجتالاسلام [!] صفدری بعنوان رهبر پادگان پاسداران هرچه بیشتر احساسات محلی را خشمگین کرد.
جدیترین درگیری اما در نقده شکلگرفت، شهری که جمعیتی مختلط داشت. در اواخر آوریل سال ۱۹۷۹ [اردیبهشت ۱۳۵۸] حدکا یک گردهمایی بزرگ را در استادیوم فوتبال که در قسمت آذرینشین شهر قرارداشت، ترتیبداد. کمیتهٔ آذری محل از حدکا خواست تا بخاطر اجتناب از تحریکات گردهمایی را در محلدیگری برگزارکند. حدکا نهتنها این درخواست را ردکرد بلکه برخی گروههای حزبدموکرات با اسلحه واردشدند. آذریها خودرا برای آنان آمادهکردهبودند. همینکه گردهمایی شروعشد چند گلوله شلیکگردید که بسرعت منجر به درگیریشد. یک باند آذری شروع به غارت روستاهای کردنشین کردند و حداقل ۲۰۰ نفر کشته و ۱۲هزار کرد بیخانمان شدند. 24
کردهای شیعهٔ جنوبتر از سنندج درباره انقلاب اسلامی احساسی متفاوت از برادران سنی خود داشتند. [کردهای] استان کرمانشاه خاطرنشان میکردند که هیچ دلبستگی به خودمختاری ندارند. آنان حداقل درآغاز میخواستند بخشی از جمهوری شیعه باقیبمانند و رژیم در استخدام کردن «پیشمرگان مسلمان» برای جنگیدن علیه ناسیونالیستها و چپها در مناطق شمالیتر تااندازهای دچار مشکلاتبود. درواقع سنیها و شیعیان در سال ۱۹۷۹ در روستاهای مختلط استان کردستان باهمدیگر گلاویزشدند.
باوجود این در سطح ایدئولوژیک بود که چشماندازهای کردها در مورد محدوده اداره امورخود بطور جدی دچارابهام گردید. خمینی قبلاز رسیدن به قدرت و علیرغم اینکه نوشتجات مفصلی در باره مسائل اجتماعی، الهیات، اقتصادی و سیاسی داشت، در مورد اقلیتهای قومی هیچگاه نظری ابراز نکردهبود. معهذا مشکلات ایران انقلابی بهاندازه کافی فرصت دراختیار وی قرارداد تا چنین کند. نگرانی اولیه خمینی استراتژیکبود. این از نخستین دیدار شیخ عزالدین باوی در ماهآوریل ۱۹۷۹ پیداست:«هنگامیکه ویرا ترکمیکردم، وی (خمینی) یقه عبای مرا گرفت و بهمن گفت: آنچه که من از شما میخواهم امنیت کردستان است. منهم یقه عبای ویرا گرفته گفتم: آنچه که من از شما میخواهم خودمختاری کردستان است.»25 در ماههای اول وی مایلبود که به دولت اجازهدهد تا با کردها درمورد خودمختاریشان گفتگو کنند. آنطوریکه بازرگان نخستوزیر گفت (هرچند نظرات خود وی درباره خودمختاری درشرایط دشواری قرارداشت):
ما خواهان رسیدن به توافق با کردها بودیم هرچند ما با آدمهای رادیکالیسروکارداشتیم که کمی بیشازحد تندرو بودند. ما گفتیم «بگذار آنها هر چه دلشان میخواهد انتخابکنند». و هنگامیکه آنان شروع به گفتگو درباره خودمختاری کردند ما حتی آنرا نیز قبول کردیم. 26
پیشنویس قانون اساسی اسلامی که در ماه ژوئن ۱۹۷۹ چاپشد در عین حالیکه خودمختاری را مطرحنمیکرد، وعدهمیداد که «فارسها، ترکها، کردها، عربها، بلوچها، ترکمنها و دیگران از حقوق برابر برخوردار خواهندشد.»27
این [قانوناساسی] حتی دکترینی را که بعدها تصویب شد، بعنی حکومت رهبر روحانی اعلا (ولایتفقیه) رانیز پیشنهاد نکردهبود. خمینی تمایل داشت که اجازهدهد پیش نویس مستقیما به رفراندوم مردمی گذاشتهشود. فاجعهآمیز اینکه این بازرگان و بنیصدر بودند که اصرار داشتند که پیشنویس باید بدوا به یک مجلس موسسان انتخابی تقدیم و اصلاح شود. آنان از پیشبینی این امر ناتوان بودند که اینکار سیلبند را دربرابر روحانیون رادیکال بازمیکند. برعکس این آیتالله علیاکبر رفسنجانی بود که به آنان اخطارکرد، «شما فکر میکنید چه کسانی برای این مجلس موسسان انتخاب خواهند شد؟ یکمشت بنیادگرای متعصب و نادان که آنچنان لطمهای بزنند که شما همواره از اینکه اصلا آنها را گردهمآوردهاید تاسفخواهید خورد.» 28و ثابت شد که همینطور همبود. یک مجلس خبرگان ۷۳ نفره در ماه اوت گردهم آمدند؛ ۵۵ نفرشان روحانی بودند.
برای این بنیادگرایان کمک به خمینی برای تغییر عقیده درمورد پیشنویس کار مشکلی نبود. در ماه نوامبر وی توضیح داد که چرا هرنوع اشارهای به اقلیتهای قومی حذفشدهبود:
گاهی کلمه اقلیتها بهمنظور اشاره به مردمانی چون کردها، لرها، ترکها، فارسها، بلوچها و ازاین قبیلهستند. این مردمان را نباید اقلیت نامید زیرا که این اصطلاح نشان میدهد که بین برادران اختلاف وجوددارد. چنین اختلافی هیچ جایی دراسلام ندارد. بین مسلمانانی که بهزبانهای مختلف مثلا فارسی ویا عربی تکلم میکنند هیچ اختلافی وجودندارد.بهاحتمال قوی چنین مشکلاتی توسط کسانی ایجادشدهاست که تمایلی ندارند که کشورهای مسلمان متحد شوند. . . آنها مسائل ناسیونالیسم، پان- ایرانیسم، پان- ترکیسم و ایسمهایی ازاین قبیل ایجادمیکنند که با تعالیم اسلام درتضاد هستند. نقشهٔ آنان نابودی اسلام و فلسفهٔ اسلامیاست. 29
بنابراین حتی صحبت درباره اقلیتهای قومی در قلمرو اسلامی تخلفی علیه مذهب واقعی بود.
اگر کردها را نمیشد بعنوان یک اقلیت قومی مشخصکرد، شاید اکثریت آنان میتوانستند دست به دامن موقعیتی بعنوان اقلیت سنی شوند. تردید نبود که اختلاف آنها و موقعیت فرودست آنها در حکومت شیعه، بازتاب وارونه موقعیت شیعیان در عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی بود. آنان مردم عام یعنی امه بودند، درمقایسه با شیعیان که مردمی مخصوص یعنی خاصه بودند. با اینحال اینجا هم در حالیکه پیشنویس قانون اساسی چهار مکتب شرعی سنیها را با اسم برسمیت میشناخت، متن نهایی آن این اسامی را حذفکرد درحالیکه بر ماهیت شیعهٔ حکومت تاکید میکرد از طریق این خواست که کارمندان ارشد دولت، رئیس جمهور و نخستوزیر بایستی شیعه باشند.
اگر آنان نهبعنوان کرد و نه سنی هویتی نداشتند، دراینصورت موجبی برای دادن رای به قانون اساسی وجودنداشت. بنابراین کردها تقریبا باتفاقآرا ازدادن رای خودداری کرده و هرجا که توانستند صندوقهای رای را سوزاندند. تنها کردهای شیعه کرمانشاه درآن شرکتکردند. 30در ماه ژانویه ۱۹۸۰ [بهمن ۱۳۵۸] خمینی بهاندازه کافی ملایمت نشانداده قولداد که اصلاحیهای در قانون اساسی انجام گیرد طوریکه انجام عادات مذهبی سنیها درمناطقی که آنان اکثریت دارند تضمینشود. باوجوداین هیچگونه اصلاحیهای ازاین نوع دردسترس نبود و کردها این وعدهرا بعنوان ترفندی برای راضیکردن آنان به شرکت در انتخابات ریاستجمهوری تفسیر کردند. 31
ازهمان ابتدا شیخعزالدین به ناسیونالیستهای کرد یک توجیه مذهبی دادهبود برای مخالفت با تاریکاندیشی رژیم جدید. وی بعنوان یک روحانی آزادمنش و یک چپگرا بیشتر با کومهله همخوانی داشت تا با حدکا و اینامر ازوی یک روحانی سنی نادر ساختهبود. با اینحال وی هراندازه هم که بحثانگیز بود، معیارهای پندآموز شخصیاش احترام وسیعی را برایش تضمین کردهبود.32 بنابراین باتوجه به مقام شخصی، روحانی و ملیگرایانهاش، وی یک کاندیدای طبیعی بود برای پرکردن خلاء رهبری در مهاباد هنگامیکه رژیم پهلوی سقوط کرد.
شیخعزالدین دکترین ولایتفقیه را و بدینترتیب عملا خود خمینی و شورای نگهبان را با کلمات زیر مردود شمرد:
آنچه که ماداریم نه یک دولتمذهبی بلکه یک دیکتاتوری بنام اسلام است . . . نقش روحانیت اینست که در شناخت خداوند مرشد باشندو شما حتی برخی از روحانیون شیعه رانیز پیدامیکنید که مخالف مفهوم ولایتفقیه هستند. این رژیم اسلامی نیست. . . هرگونه حکومت مذهبی منجر به دیکتاتوری میشود، و مذهب وسیلهای میشود برای زدن، اعدام و کشتن بنام خداوند. 33
باورنکردنی بود که خمینی چنین انتقادی را فراموش ویا ببخشد. باوجود این شیخ عزالدین فراتر رفت:
من معتقد به جدایی دین از دولت هستم. هرگاه که دولت دینی برقرار شده است، دوگماتیک، و ضد دموکراتیک بودهاست. دولت باید به دموکراسی و اختلافنظر سیاسی اجازه بروز بدهد. 34
چنین ایدههایی بنظرمیرسید که متعلق به اروپائیان باشد تا به افکار سیاسی اسلامی و مطمئنا در ایران شیعه هیچ جایی نداشت. ازاینجهت جای تعجب نبود که به شیخ از دیدگاه قم بعنوان یک تکفیری نگریسته شود.
برآورد اینکه کردهای پرهیزکار تا چه اندازه نظرات مذهبی شیخ عزالدین را قبولداشتند مشکل است، اما استدلال وی بهنفع یک خودمختاری ملی، بزرگواری و سبک زندگی خود وی حمایت گستردهای را برایش بهارمغان آوردهبود. وی خودرا از ادعای جهانشمولبودن اسلام که در قم پیشکشیدهمیشد و از این راه خودمختاری قومی را نفی میکردند، با استدلال زیر کنارمیکشید:
اسلام ملزم نمیکند که تمام مسلمانان باید توسط تنها یک گروه مردم اداره شوند. اسلام اینرا برسمیت میشناسد که مردم به گروهها و ملتها و قبایل مختلفی تقسیمشدهاند. در اسلام هیچ دلیلی مبنی براینکه این گروهها نباید امور خودرا اداره کنند، وجود ندارد.35
چنین نظراتی اما بکارگرفته میشد تا دیدگاه خمینی را درمورد دنیای کردها تایید کند. وی شیخ عزالدین و قاسملو را شخصا درمورد درگیریهایی که در مناطق تحتکنترل آنان درماههای ژوئیه – اوت سال ۱۹۷۹ [تیر – مرداد ۱۳۵۸] صورتگرفت مستقیما مسئول میدانست هرچند آشکاربود که آنان با موج حوادث کشیدهشدهبودند. مبلغین رژیم شروع کردند به اینکه به شیخ عزالدین (افتخار دین) بگویند ضدالدین (مخالف دین). قاسملو هم از کرسی ۷۳ نفره مجلس خبرگان کهوی برای آن انتخابشدهبود، محروم گردید. هردوی آنان بعنوان فتنهانگیز نگریستهشدند و حدکا منحله و «حزب شیطان، فاسد و عامل بیگانگان» اعلام شد. 36
تنها بعدها بود که زیر فشار جنگ باعراق رژیم یک دیدگاه سازگار با سنیها در پیش گرفت و تلاشهایی جدی بکار گرفت تا نظر روحانیون سنی کرد را برای پشتیبانی از دولت جلبکند.
اختلاف در درون و در بیرون
درپایان نخستین سال پرماجرا، چنین وضعیتی بطور قابلدرکی منجر به ازدسترفتن صبر از جانب رژیم و از دست دادن امید از جانب کردها شدهبود.
نابسامانیهای ماههای مارس – آوریل سال ۱۹۸۰ [فروردین ۱۳۵۹] دولت را درتهران برانگیخت تا به یک تهاجم بزرگ مبادرت کند. مقررشد که سلطه کامل بر سراسر کشور حاصل شود و این ترس وجود داشت که یک کردستان آزادشده نمونهای خطرناک برای دیگر نقاط ایران خواهدشد. بنیصدر که بشدت از وجود دشمنان روحانی خود در قم آگاهبود، بهصلاحش نبود که ضعیف ظاهرشود. اما جنگ درکردستان آنچنان نامحبوببود که وی ناچاربود بهارتش درمورد عواقب نافرمانی اخطاردهد. دراواخر ماه آوریل دولت کنترل بیشترین نقاط کردستان را به قیمت تقریبا یکهزار کشته در نبرد بدست آورد.
هنگامیکه موضوع یافتن یک راهحل مسالمتآمیز پیشآمد، تلاشهای بنیصدر توسط روحانیون تندرو همانند آیتالله محمد بهشتی که خواستار «پاکسازی» تمام منطقهبود، برباد دادهشد.37 غنی بلوریان که حاضرنشدهبود کرسی خود را بعنوان نماینده مهاباد اشغالنماید، خودرا در شرایطی یافت که در مطبوعات درحال دفاع از همکارانش بود درمقابل آیتالله خلخالی. این آخرین خدمت وی به حزببود.
در درون حدکا تنشی درمیان دو خواست ظاهرا ناهمساز بوجود آمدهبود؛ موقعیت را غنیمت شمرده خودمختاری را بدستآورد و [یااینکه] به استقبال انقلاب رفته، ازآن حمایتکرده و خودرا با آن منطبق ساخت. شکافی بوجود آمدهبود که پلزدن برروی آن بطرز روزافزونی ناممکن مینمود. کاملا جدا از مشکلات برخورد با تهران، تلاش برای مذاکرات مجدد بهسویی میرفت که با عزم کومهله مبنی بر ادامه جنگ تضعیفمیشد.
وانگهی کردستان تبدیل به میدان نبرد بسیاری از مخالفین رادیکال رژیم شدهبود و اینامر کنترل سیاسی کردها را بر مبارزه کاهشدادهبود. در سراسر تابستان حدکا، کومهله، فدائیان خلق و مجاهدین باگذاشتن کمین در مسیر ستونهای سپاهپاسداران مشغول یک پیکار چریکی شدید بودند. دولت بمدت سه ماه هیچ تلاشی برای بازپسگرفتن مهاباد، بوکان و سردشت انجامنداد.
تلاشهای متناوب حدکا برای مذاکره با رژیم هیچ نتیجهای نبخشید جزاینکه برخی از کردها را تشویق به ملحقشدن به کومهله بکند. حدکا در کنگره چهارم خود در ماه فوریه [بهمنماه] موافقت خود را برای پیگیری تلاش بمنظور یافتن یک راهحل مسالمتآمیز اعلامکردهبود. اما با توجه به سرخوردگی از مذاکرات و قانون اساسی پایان سال ۱۹۷۹، بطور بیامانی بسوی جنگ سوقدادهشد. به اعضای خود فرمانداد که بسوی کوهها عقبنشینی کنند. عدهای از شیوهای که بنظرمیرسید حزب تصمیمات کنگره چهارم را رهامیکرد و اینکه چگونه از تلاشهایی که حزبتوده از درون سیستم برای مذاکره انجاممیداد منحرفمیشدند، هرچه بیشتر نگران میشدند.
دراواخر ماه مه [اوایل خردادماه] غنی بلوریان و ششنفر دیگر از اعضای کمیتهمرکزی حزب در اعتراض به رهبری قاسملو و باصطلاح عدول وی از کنگره چهارم، عضویتخود از حزب را ترککردند.38 آنان همچنین قاسملو را بهاین دلیل محکومکردند که در شرایطی که خطر روزافزون برای ایران وجودداشت از بغداد کمک دریافتمیکرد و اینکه خودمختاری کردستان تنها بعداز تضمین انقلاب ضدامپریالیستی ایران میتوانست مطرحشود. آنان حدکا را متهم میکردند که با انجام مبارزه مسلحانه بازیچه دست امپریالیسم شدهبود. این استدلال کاملا منطبق با سیاست حزب توده مبنی بر حمایت از رژیم اسلامی بود. بلوریان متعاقبا برخی مکاتبات قاسملو با عراقیها را منتشرساخت اما درفراهم آوردن دلایل مستندی برعلیه وی ناکامماند. 39درحقیقت حدکا هیچگاه با نیروهای عراقی برعلیه ایران همکاری نکرد.
این طغیان امواج شوکدهندهای در درون حزب پخشکرد. هرچهباشد بلوریان با یک محکومیت زندان ۲۵ ساله میهنپرستی خودرا اثباتکردهبود. اما توازن وفاداری بهنفع قاسملو بود و به متمردین بزودی برچسپ «گروه جاشهای ششنفره»40 زدهشد، بدینترتیب آنان به گروه کردهای مزدور رژیم تنزل داده شدند. درهمین ایام انشعاب مشابهی در درون فداییان خلق بوقوع پیوست اما این اکثریت بود که تصمیمگرفت سیاستی مشابه حزب توده اتخاذنماید. تنها اقلیتی به انجام مبارزه مسلحانه متعهد باقیماندند.
ایران سرگرم تحریکات خودبود. آنان با تبلیغات شیعهگری و نکوهش صدامحسین، دشمنی عراق را برانگیختهبودند. آنان ازقبل به پارتدموکرات کردستان [عراق] البته عمدتا برای شکست دادن حدکا کمککردهبودند و اینک مشغول مذاکره با اتحادیهمیهنی کردستان عراق بودند. در اواسط تابستان سال ۱۹۸۰ درگیرشدن جنگ محتملبود، اما ایران باتجهیزات ضعیفی که داشت نمیتوانست با آن روبروشود. ارتش [ایران] بدلیل فرار ازخدمت و تصفیهها لتوپار شدهبود. سهلشکر از یازده لشکر باقیمانده ارتش ازقبل برای آرام نگاهداشتن کردستان در آنجا مستقرشدهبودند. هنگامیکه عراق در اواخر سپتامبر ۱۹۸۰ حملهکرد، انتظار میرفت که ایران بسرعت تسلیمشود.
بنظرمیرسید که حمله عراق یک فرصت طلایی باشد برای کردها تا از شرکنترل دولت کاملا راحت شده ویا اینکه بتوانند شرایط خود برای خودمختاری موردنظرشان را دیکتهکنند. یک گزینش میتوانست حمایت بیقیدوشرط حدکا از تمامیت ارضی ایران باشد باین امیدکه تهران پاداش چنین حرکتی را خواهدداد. اما قاسملو که انتظارات اندکی از یک روحیه متقابل در تهران داشت، خود را بهاندازه کافی قوی میدانست تا اصرار ورزد که تهران اصول خودمختاری کردها را بپذیرد و نیروهایش را ازکردستان خارج کند پیشاز آنکه حدکا اسلحههایش را بهسمت متجاوزین عراقی برگرداند. باتوجه به طرزفکری که در تهران وجود داشت، چنین اولتیماتومی تنها بعنوان خیانت محسوبمیشد.
شکست و اختلاف بازهم بیشتر عمر امیدهای کردها کوتاه بود زیرا که ارتش ایران با دفاع قاطعانهشان از خوزستان درماه اکتبر پیشبینیها را به چالش کشیدند. طی چند ماه آینده ارتش نگران هضم یورشهای عراقیها بود و کردها را عمدتا بحالخودشان گذاشتند. حدکا و کومهله در محل قادربودند که مدارس و شوراهای منتخب روستا و شهرداری را در مراکزی که در اختیارداشتند، برقرارکنند.
باوجوداین بهتعبیر سیاسی هردوی آنان متوجه زمان بوده و درانتظار تلاش ایرانیان برای بازپس گرفتن این مناطق بودند. در ماه اوت ۱۹۸۱ مسعود رجوی رهبر مجاهدین با رئیس جمهور سابقو فراری بنیصدر تشکیل شورای ملی مقاومت را اعلام کردهبودند. منشور شورای ملی مقاومت ازجمله آزادیهای مدنی، استحکام زمینهای کشاورزی بعنوان اشتراکی، احترام به مالکیت، برابری برای زنان و شوراهای انتخابی و مشورتی را وعده میدادند و همه چیز حسابشدهبود طوریکه مشخصا به اقشار پائینی طبقات متوسط که [شورای ملی] مقاومت بیشترین نیروی خودرا از آنان میگرفت توسل میجستند. حدکا بدنبال کنگره پنجم خود تصمیم گرفت که به شورای ملی مقاومت بپیوندد، اما عدهای احساس میکردند که تصمیم شتابزده و غیر عاقلانه بوده و حدکا بعنوان یک عضو بیآرام باقیماند.
در تابستان ۱۹۸۲ [۱۳۶۱] ایرانیها به حملهای که مدتها بود انتظارش میرفت دستزدند. ابتدا نیروهای دولتی نمیتوانستند که بسوی جنوب پیشبروند و به ارتشی که در امتداد جبهه جنوبی مستقر شدهبود بپیوندند. بالاخره در ماه نوامبر بود که آنها جاده بلحاظ تاکتیکی با اهمیت سردشت – پیرانشهر را که در مسیر آن حدکا قادر به نقلوانتقال نیروها و تدارکات خودبود، مجددا تسخیر نمایند. ازدست دادن این جاده حدکا را ناچارکرد تا از ارتفاعات دوروبر سردشت یک مبارزه صرفا چریکی را پایهگذاری کند. درماه سپتامبر موقتا شهر بوکان را دوباره تصرفکرد تا نشاندهد که هنوز یک نیروی فرسوده نیست. در اواخر سال ۱۹۸۳ عملا تمامی مناطق کردستان که در دست نیروهای شورشی بودند مجددا توسط نیروهای ایرانی تصرف شدهبودند.
درماه ژوئیه ۱۹۸۴ [تیرماه ۱۳۶۳] نیروهای ایرانی سرانجام اعلام کردند که حدکا را از استحکامات مرزی در اورامان بیرون کرده و با استفاده از هلیکوپتر قلههای کوهها را تسخیرکرده و بر روستاهای اطراف مسلط شدهبودند. ایرانیها هرجا هم که لازمدیدند – درست مانند عراقیها – روستائیان را درمناطق مرزی بیرون رانده تا یک کمربند امنیتی ایجاد نموده و بدینترتیب چریکها را از حمایت محلی محروم سازند. حدکا بدرون عراق راندهشد جائیکه از طرف اتحادیه میهنی برای مبارزه علیه نیروهای ایرانی کمک دریافتکرد.
ازهمان حملات تابستان ۱۹۸۲ پیدابود که حدکا و کومهله مشکل بتوانند بدون عواقب ناخوشایند همدیگر را نادیدهبگیرند. علیرغم عدم توافق برسر عضویت حدکا در شورای ملی مقاومت، کومهله درماه نوامبر ۱۹۸۲ موافقتکرد که فعالیتهای نظامی خودرا تحت یک فرماندهی مشترک با حدکا هماهنگ کند. طی دوسال و اندی دو حزب حدکا و کومهله چندین عملیات نظامی مشترک موفقیتآمیز انجام دادند. درماه نوامبر ۱۹۸۴ [آبانماه ۱۳۶۳] اما، یک منازعه برسر مالکیت زمین و کشتهشدن یک فرمانده حدکا توسط کومهله یک جنگ درنده و خانمانسوز بین آنان درگرفت که بطور خستهکنندهای بمدت چهارسال و اندی ادامهداشت و در مراحلی از آن هیچکدام از طرفین زندانی نمیگرفتند. 41توافق برسر یک آتشبس تنها هنگامی انجام گرفت که دوطرف با نیروهای ایرانی مواجهشدند.
پشتسر این درگیری اختلافات عمیق ایدئولوژیک بین این دو گروه بود. در ماه ژوئیه هیات حدکا امکان یک توافق درمورد منازعه با تهران را بررسیکردهبودند. این امر موجب کشمکش با کومهله شد ولی همچنین منجربه استعفای آنان از شورای ملیمقاومت گردید. تصمیم ترک شورا توسط شخص قاسملو اتخاذشد وبسیاری از چپگرایان درون شورا را رنجیدهخاطرکرد. حدکا اینک بین آنهاییکه در تعهدات شورای ملیمقاومت و یا کومهله سهیمبوده و خواستار سرنگونی رژیم بودند و آنانیکه هنوز به یک سازش امیدوار، درکشاکش قرارداشت.
علائم دیگری از فشار در درون حدکا برسر مسئله رهبری موجود بودند. بدنبال کنگره ششم حزب در ژانویه ۱۹۸۴ [بهمنماه ۱۳۶۲] افراد مردد را از صفوف خود پاکسازی کردهبود که مشهورترین آنان کریم حسامی عضو قدیمی و برجسته حزب بود که از سال ۱۹۸۰ فرد چشمگیری بود زیرا که وی با نظرات – ونه با استعفای – گروه شش نفره سالهای قبل همسویی داشت. 42
کومهله نیز وارد یک دوران عقبنشینی شدهبود. بهلحاظ ایدئولوژیک آنان همواره ایده «بورژوایی» مبارزه صرف برای ملت کرد را طرد کردهبودند. اما این نقطهنظر بیشتر متوجه نمایندگی قوی روشنفکران آنبود تا بدنه نسبتا کوچکتر کارگران و دهقانان درون آن. درسال ۱۹۸۲ کومهله به دو گروه کوچکتر چپ ایرانی (سهند و بعضی از اعضای پیکار که خود انشعابی بود از سازمان مجاهدین)43 پیوست تا حزب کمونیست ایران را تحت رهبری یکی از بنیانگذاران کومهله یعنی عبدالله مهتدی ایجاد نماید.
موجودیت کومهله بطور رسمی پایان پذیرفت هرچندکه نام آن درکردستان همچنان باقیماند. کومهله با افشای نهتنها حدکای امروزی بلکه همچنین [با افشای] لحظه شکوهمند سال ۱۹۴۶ آن در مهاباد احساسات کردها را نادرست ارزیابیکرد. درطول ششسال بعد بسیاری از جنگجویان و طرفداران آن از حزبکمونیست ایران دورشدند زیراکه علیرغم بخش قوی و نامتناسب کردی آن، این حزب رنگو بوی کردی ویژه خود را ازدست دادهبود.
هنگامیکه سرانجام کومهله در سال ۱۹۹۱ هویتکردی خود را بازیافت، بهلحاظ نفرات از آن گروههای کوچکی که درسال ۱۹۸۲ با آنها متحد شدهبود، ضعیفتر بود. تصمیم به رجعت به هویت کردی اینک نوعی دیگر از نفاق را موجب شد و آنهم تشکیل گروهی جدید، حزبکمونیست پرولتری ایران بود که مهتدی و هوادارن ویرا بعلت چسپیدن به بقایای ناسیونالیسم نکوهش میکردند.
پایان جنگ ایران و عراق درسال ۱۹۸۸ آرامش اندکی برای کردهای ایران بهمراهداشت. لافزنی قاسملو مبنی براینکه نیروهای کرد هنوز یکربع میلیون نیرو را گرفتار کردهبودند، یک خودستایی بیهوده بود. موقعیتوی ضعیف بود و او اینک متقاعد شدهبود که ناچاربود با رژیم به گفتگو بنشیند. علیرغم جدلی که پیشنهاد مذاکره با رژیم در صفوف حدکا موجبشدهبود، قاسملو قبلا طی کنگره هشتم در ماه ژانویه سال ۱۹۸۸ اینرا به امری مرکزی درحزب تبدیل کردهبود. وی این امر را بر سه عامل بنا نهادهبود: هیچ راهحل نظامی وجود نداشت؛ هنگامیکه جنگ ایران و عراق پایان میپذیرفت ایران برخورد خود با کردها را مورد ارزیابی مجدد قرارخواهد داد؛ سرانجام باتوجه به اینکه خمینی توان خود را از دستمیداد، یک شانس واقعی برای آغازی تازه از روابط بین کردها و جمهوری اسلامی موجودبود.
معهذا چنین استدلالاتی و تلاشهای قاسملو برای بهپیشبردن آن موجب یک شورش جدی در درون حدکا گردید. در درون حزب همواره یک جناح سوسیالیستی قوی وجود داشتهاست، جناحی که محتملا همان اندازه مکتبی بود که کومهله. اعضای این گروه اینک قاسملو را متهم میکردند که حدکا را از سوسیالیسم به سوسیال دموکراسی منحرف کرده و با انجام چنین کاری پایگاه تودهای حزبرا به خطر میانداخت. پانزدهنفر از اعضای کمیتهاجرایی اعتراض کردند که پس از اینکه پنجاههزار کرد در نتیجه سرکوبهای رژیم جانخود را ازدستدادهبودند، مذاکره غیرقابل تصور بود. درپس چنین موضوعهایی اما، نارضایتی عمیق از شیوه مستبدانه قاسملو قرارداشت که از زمان کنگره ششم رشد یافتهبود.
این شورشیان که رهبرشان جلیلگادانی بود، از کنگره خارجشده و حزبدموکرات کردستان ایران – رهبری انقلابی را تشکیلدادند. آنان یک حمایت محکم درمیان چپگراهای حدکا و دیگرانی را که رنجیده از آنچه که آنان روشهای غیردموکراتیک قاسملو میخواندند بخود جذبکردند. این نفاق، همچنانکه نفاق سال ۱۹۸۰، کاملا شدیدبود؛ همانند بلوریان، گادانی یکی از قدیمیترین فعالین و تقریبا مترادف با خود حدکا بود. 44
رهبری انقلابی بسرعت با کومهله صلحکرد، چیزی که حدکا برایش انجام آن مشکل مینمود. باوجود این وزن حزب بهسمت قاسملو بود و طی دوسال بعد و فروپاشی امپراطوری شوروی و اعتبار مارکسیسم و چپ طرفدار شوروی، حدکا – رهبریانقلابی تضعیفگردید. رهبری انقلابی هرچند که بدنبال یک سازش با حدکا بود، رهبری این حزب احساس نمیکرد که تمایلی برای دادن امتیازاتی داشته باشد و عمیقا «انحرافییون»، نامیکه به آنان دادهبودند را رنجیدهخاطر کرد.
دراین اثنا قاسملو توسط دوستش جلال طالبانی مطلعگردید که تهران علاقمند به گفتگو میباشد. این یک خبر خوشبود و یکسری دیدارهای مخفی در دسامبر ۱۹۸۸ تا ژانویه ۱۹۸۹ [آذرماه – دیماه سال ۱۳۶۷] در شهر وین ترتیبدادهشد. قاسملو ازاینکه درمییافت نمایندگان تهران نه خواست خودمختاری و نه این تقاضارا که مناطق کردنشین لازمست بلحاظ اداری متحد گردند بعنوان [خواستهای] غیرقابل دستیابی رد نمیکردند، فوقالعاده دلگرم شدهبود، هرچند که این مطالب را قبول هم نکردهبودند. درماه مارس [اسفندماه] قاسملو با ناامیدی خبریافت که ایران میخواهد که این گفتگو را قطعکند.
درماه ژوئن [خردادماه] اندکی پس از مرگ خمینی، قاسملو شنید که تهران مایلاست گفتگوها را از سربگیرد. وی از چشمانداز آن بههیجان آمد اگرچه حتی دستور جلسه صرفا مربوط به یک برنامه عفو برای پیشمرگانش بود و نه یک توافق سیاسی. بعد از خمینی فرصتی برای یک آغاز جدید وجودداشت. هنگامیکه هیات مذاکرهکننده ایرانی به آپارتمانی در شهر وین وارد شد، قاسملو قبلا با دستیارش و یک میانجی قابلاعتماد درانتظارشان بودند. هرسه نفر بهضرب گلوله بهقتلرسیدند. 45این چهلمین روز عزاداری آیتالله فقید بود.
ترور قاسملو ضربهای عمیق بود بر امیدواری کردها. بسیاری از کسانیکه شخصا باوی آشنایی داشتند او را بعنوان یک سیاستمدار ماهر درتمامی کردستان میشناختند. دکتر صادق شرفکندی، که یک همکار نزدیک وی بود رهبری حزب را بدستگرفت. حدکا – رهبری انقلابی نمیتوانست بر سرنوشت قاسملو مباهات کند:
دکتر قاسملو قربانی مصیبتبار اشتباهات سیاسی خود و موضع سازشکارانه در برابر تروریستهای مرتجعی شد که بر جمهوری اسلامی حکومت میکنند… ما امیدواریم که مرگ دکتر قاسملو درس عبرتی باشد به آنانی که از سیاست کنگره هشتم مبنیبر سازش درمورد مبارزه مسلحانه حمایتکردند. 46
شش هفتهبعد یک رهبر برجسته کومهله در لارناکا [قبرس] ترورشد. 47شرفکندی نیز دیری نپائید. وی همراه با سهتن از همکارانش در ماه سپتامبر ۱۹۹۲ اندکی پساز حضور در کنگره انترناسیونال سوسیالیست در شهر برلین بهقتلرسید. جانشین وی یکی از اعضای کمتر شناختهشده حزب یعنی مصطفیهجری بود.
یک مبارزه بدون وقفه سال ۱۹۹۳ هم حدکا و هم کومهله دچار قهقرای شدید شدند: شکست در میدان جنگ، نابسامانی درونی و ترور. یک پادگان دویستهزارنفره کنترل مناطق کردنشین را – جز بهنگام تاریکی – در اختیار داشت.
رژیم طی مدتی طولانی و بهاندازه کافی احساس امنیت کردهبود تا بدرجاتی آزادی فرهنگی، شامل انتشارات و برگزاری مراسمهای فرهنگی را مجازکند. 48باوجوداین در دشمنی با گروههای سیاسی کرد همچنان سرسخت باقیماند بخشا بدلیل کمینهای زیادی که برای پاسداران گذاشتهمیشد و اینکه تعداد کشتههایشان روبهافزایش بود.
اینک هیچگونه سخنی از مذاکرات درمیان نبود. دولت درعوض مبادرت به یک سری حملات هوایی و توپخانه به مراکز حدکا و کومهله درداخل کردستان عراق نمود که موجب تلفاتی گردید و بسیاری از کردهای عراق را مجبور به فرار از دهکدههای مرزیشان نمود. تهران بخشا درمقابل تهدید الگوی کردهای عراق که از سال ۱۹۹۱ باینسو از آزادی ملی نسبی برخوردار بودند، عکسالعمل نشانمیداد. اما پاییز [آنسال] بدنبال امتناع طالبانی و بارزانی از بیرونراندن شورشیان کرد ایرانی از عراق، یک «نیروی عکسالعملسریع» تشکیلداد برای مصدودکردن مرزها – درست همانکاریکه سال قبل درمورد شورشیان [کرد] ترکیه انجام دادهبودند.
باوجوداین سیاست تهران قابل درکبود. آنان هیچگونه چشمانداز واقعی برای محوکردن نه حدکا و نه کومهله نداشتند زیرا دراینزمان هردو حزب مترادف بودند با گرایشات ملیای که توسط بیشتر کردها احساسمیشد. بنظرمیرسید که متلاشیشدن هرکدام از این احزاب بعلت عدمتوافقات داخلی بیشتر محتملبود تا توسط حملات خارجی.
حدکا مکررا و صریحا اظهار داشتهبود که هیچگونه باور ویا توقعی در سرنداشت مبنی براینکه بتواند در یک جنگ چریکی پیروزشود، و اینکه هیچ آلترناتیوی برای راهحل ازطریق مذاکره وجودنداشت. 49باوجود این در بدنه حزب کسانی با جاروجنجال سخناز جدایی میگفتند اگر چنانچه رژیم اسلامی همچنان در برابر خواست خودمختاری انعطافناپذیر باشد. همچنانکه در ترکیه، انکار مصرانه و نرفتن زیربار ایده خودمختاری کمکم داشت نشانههایی از فراهمآوردن جداییطلبی واقعی را بروز میداد.
پاسخ تهران به این شورش، دو وجه حیاتی چالشگری کردها را نادیده میگرفت. اول اینکه بیشترین عملیات چریکی در نزدیکی مرز عراق انجام میگرفت، فعالیتهایی که دور از زادگاه هوادارانشان در طولو عرض کردستان صورتمیگرفت. همچنانکه یک عضو دفتر سیاسی حدکا خاطرنشان ساخت، «آنها (تهران) تجهیزات بسیار بهتری دارند؛ آنها تمامی امتیازات یک حکومترا دارامیباشند. اما آنان هیچگونه پایگاه سیاسی ندارند. تنها پایگاه آنها قلعهنظامی در نوک هرتپهای است.» 50میلیتاریزه شدن کردستان اهداف بالقوه بیشتری را برای چریکها فراهم میآورد و گرایشات ناسیونالیستی را درمیان اهالی غیرنظامی عمیقتر میکرد.
آزادی چریکها در زندگی کردن درمیان مردم کردستان از زمان انقلاب یک نشانه کلیدی بود از پیشرفت جنبش ملی. یک نشانه دیگر درزمان انتخابات ریاست جمهوری ماه ژوئن ۱۹۹۳ [خردادماه ۱۳۷۲] به نمایش گذاشتهشد. کردستان بعنوان تنها استانی که اکثریت رایدهندگان آن یک کاندیدای اپوزیسیون را بر فرد متصدی [ریاست جمهوری] یعنی علیاکبر رفسنجانی ترجیح دادند، خود را برجستهکرد. و سرانجام اینکه گرایشات ملیگرایی بسوی جنوب که عمدتا مناطقی شیعهنشین هستند سرایتکرد بخشا بخاطر انزجار ازوحشیگری دولت علیه کردهای مناطق شمالیتر آنان وتا اندازهای هم بعلت نامحبوبیت و هزینههای انسانی حمایت از رژیمی ایدئولوژیک در جنگ علیه عراق در سالهای دهه ۱۹۸۰.
طعنهآمیز اینکه، مورد اعتمادترین متحدین تهران در کردستان در سال ۱۹۹۳ درمیان عشایر شیعه افراطی اهل حق یعنی گوران و سنجابی بودند. از زمان سرکوب روسای عشایر توسط رضاشاه اقتدار سیدهای حیدری بطرز چشمگیر رشد کردهبود. شیخ نصرالدین بعنوان رهبر قدرتمند گوران سربرآورد، همانندی دیرگاهی درقیاس با ظهور شیخهای تسنن در پایان قرن نوزدهم عثمانیها در کردستان. اهل حق که از موقعیت آسیبپذیر خود بعنوان یک اقلیت ناهماندیش آگاهبودند، از پهلوی حمایتکردند؛ ضروریبودن چنین سیاستی با استقرار یک جمهوری پرمدعای شیعه در تهران، بجای کاستن، افزایش یافت. شیخ نصرالدین شخصا نیروهای اهلحق را در دفاع از مرزها بهنگام جنگایران و عراق رهبریکرد، و این لازمهاش آوازهای برای پایداری بیشتر از واحدهای بسیجی در هرطرف آنان در زیر آتشباری بود. بعلاوه، عشایری مانند سنجابی که در زمان پهلوی باوجود حمایتکردن ازآنان رنجبردهبودند، رژیم اسلامی را برای رواجدادن مجدد زندگی عشیرهای آمادهتر دیدند؛ بخشا بعنوان مولفهای بلحاظ غریزی با اهمیت فرهنگی درایران و تااندازهای هم بسبب ارزش دامپروری در کشوری که از کمبود گوشت بشدت رنجمیبرد. اما اینها استثناهای جالبیبودند از یک پروسه بیگانگی که قبلا بطورکامل در جریان بود.
عامل دیگر که یک چالش درازمدت را دربرابر رژیم قرارمیداد، اقتصادبود کهدرآن کردستان مستمند جلوهگاه وجه وخیمی از یک معضل وسیعتر بود. بدنبال افزایش قیمت نفت در سال ۱۹۷۳ دریک آن بنظر میرسید که ایران موفق به یک رشدسریع اقتصادی خواهدشد. اولین ضربه به چنین امیدهای بیپروایی و هزینههای بیبرنامه شاه درمورد تسلیحات و امور روبنایی بود. این کساد اقتصادی سال ۱۹۷۷بود که پیشدرآمد سقوط پهلوی گردید. پنجسال بعد اقتصاد وارد آزمایشسخت خسارتبارتر هشت سال جنگ با عراق گردید. دراوایل سالهای ۱۹۹۰ ایران با مشکلات اقتصادی غولآسا روبروبود. با جمعیتی که حدود هر بیستسال بهدوبرابر میرسید، اینکه کشور هنوز توانایی آنراداشت که جوابگوی تقاضای تولید مواد غذایی، آموزش و اشتغال باشد مورد تردیدبود. درسال ۱۹۹۲ بیکاری درمیان کسانیکه زیر ۲۵ سال بودند ۷۰درصد و تورم واقعی یکصد درصد بود. بنظرمیرسید که بقا و نه پیشرفت دستور روزبود.
درکردستان این تغییرات اقتصادی در تغییر در اشتغال و مهاجرت قابلرویت بود. در اواسط سالهای ۱۹۷۰ شهرهای کردستان برای جذب نیروی کار توسعه پیدا کردهبودند. در سال ۱۹۹۰ احتمالا بیشاز ۶۰درصد کردها ساکنین شهر بودند؛ اما اینک شمار روزافزونی از آنان درجستجوی کار در صنایع نفت و یا در بنادر به خوزستان و یا به تهران مسافتمیکردند. بدور از ایجاد یک هویت ملی نو و همگن، آنچنانکه به کرات رژیمهای متمرکز بهآن امید بستهبودند، راندهشدن بهمراکز صنعتی بزرگ تمایل بهتاکید بر احساس تمایز، بیگانگی و هویت محلی میکرد. این در محلات فقیرنشین سریعا رشدکرده چنین شهرهایی که در آنها دولت ناتوان از فراهم آوردن حتی خدمات ابتدایی بود که بنظر میرسید جنبش کردستان بیشترین احتمال رشد و پیریزی پیوند با دیگر جنبشهای سیاسیای را که خواهان اقدامات تمرکززدایی بودند را داراباشد. کومهله عملا بادقت و هوشیاری از این پدیدههای اجتماعی درحال رشد بهرهبرداری میکرد اما راهی طولانی درپیشبود. بهگفته رهبر کومهله عبدالله مهتدی، «بهمنظور بسیج مردم رژیم را باید آشکارا بیثباتکرد.» 51
باید دید آیا هیچکدام از گروههای کرد میتوانند نارضایتی را در برخی مراحل به اعتراضات تودهای تبدیل کنند و اگر چنین شود، آیا دولت آینده در تهران هیچگاه بهاندازه کافی خود را مورد تهدید احساسمیکند تا گرایشات محلی را با اقدامات تمرکززدایی ارضاء نماید.
درحالیکه قرن به پایان خود نزدیکمیشود، استیصال کردها بنظرمیرسد که با همان احتمالی که در گذشته بود موجب افزایش جذب بهجانب جداییکامل شود، این درحالیاست که هیچگونه نشانهای دال بر تمایلی در دولت مشاهده نمیشود که نشاندهد هیچکدام از اقلیتهای ایران مجازخواهند بود کمترین درجهای از اداره امورخود را بدستآوردند.
******************
منابع
منابعدستدوم: نوذر علاالملکی، «چپ جدید ایران»، روزنامه میدلایست ژورنال مجلد ۴۱، شماره۲ (بهار ۱۹۸۷)؛ شاول بخاش، «حکومت آیتاللهها» (لندن، ۱۹۸۵)؛ ابولحسنبنیصدر، «نوبت صحبتمن است» (واشنگتن ۱۹۹۱)؛ علی بنوعزیزی و مایرون واینر، «دولت، مذهب و سیاستهای قومی» (سایراکوس ۱۹۸۶)؛ وان بروینسون «عشایر کرد و حکومت ایران: مورد شورش سمکو»؛ وان بروینسون «کردها بین ایران و عراق»، میدلایست ریپورت، شماره ۱۴۱(ژوئیه – اوت ۱۹۸۶)؛ شهرام چوبین و چارلز تریپ، «ایران و عراق درجنگ»(لندن، ۱۹۸۸)؛ نادر انتصار، «کردها در ایران بعداز انقلاب و عراق»، د ثرد کوارترلی، مجلد ششم، شماره ۴(اکتبر ۱۹۸۴) و ناسیونالیسمو قومیت کردها؛ کاهن، فرزندان جن؛ چارلز مکدانالد، «مسئله کرد در سالهای ۱۹۸۰»، و دیوید منشری، «سیاست خمینی درقبال اقلیتهای قومی و مذهبی» در میلتون اسمان و ایتامار رابینوویچ، «قومیت، پلورالیسم و حکومت در خاورمیانه» (ایثاکا و لندن، ۱۹۸۸)؛ کریستیان مور، «کردهای امروزی»(پاریس، ۱۹۸۴)؛ بو اوتاس، کارینا جهانی، فرهاد شاکلی، محمد مهتدی، «اوضاع کنونی کردها در ایران» (صفحات تکثیرشده، استکهلم مارس ۱۹۹۱)؛ سپهر زبیح، «ارتش ایران در انقلاب و جنگ» (لندن و نیویورک ۱۹۸۸).
روزنامههاوغیره: بیبیسی، «خلاصهای از سخنپراکنیهای جهان»، دیلی تلگراف، فاینانشال تایمز، گاردین، هاوکار، الحیات، ایندپندنت، هرالدتریبون بینالمللی، لیبراسیون، لوموند، میدلایست بینالمللی، نیویورک تایمز، آبزرور، تایمز.
مصاحبهها: حمهعلی (لندن ۲۶ ژوئیه ۱۹۹۳)؛ کمال میراودلی(استکهلم، ۱۷مارس ۱۹۹۱)؛ حسن قاضی (ازطریق کاست، پاییز ۱۹۹۱)؛ مصطفی هجری (لندن ۱۸ ژوئن ۱۹۹۳)؛ شیخ عزالدین حسینی (استکهلم ۱۶ مارس ۱۹۹۱)؛ عبدالله مهتدی (۱۶مارس ۱۹۹۱)؛ خلیل و هایده رشیدیان (لندن ژوئن ۱۹۹۳)؛ کاوه و بیان رضانژاد (لندن ۳۰ ژوئن ۱۹۹۳)؛ عباس ولی (سوانزی ۱۷ اکتبر ۱۹۹۳).
یادداشتها:1- The Egyptian Gazette, 9 February 1977.
2- تا ماه فوریه ۱۹۸۱ شمار کشتهشدگان درمیان کردهای ایران دههزار نفر تخمین زدهمیشد، دیلی تلگراف، ۱۱ فوریه ۱۹۸۱.
3- این متن توسط شوراهای انقلابی کردستان آمادهشدهبود ، یعنی جمعی که بسرعت و ازطریق یک گردهمایی مرکب از پانصد نفر «ارشد» گردهم آمدهبودند و نمایندگی گروههای اصلی کرد را میکردند.
4-Franjo Butorac در «انقلاب ایران و کردها»، Review of International Affairs بلگراد، ۲۰ آوریل ۱۹۸۰، ص ۱۷، بهنقل از چارلز مکدانالد در «مسئله کرد در سالهای ۱۹۸۰» در کتاب میلتون اسمان و ایتامار ربینوویچ، «قومیت، پلورالیسم و حکومت در خاورمیانه»(ایثاکا و لندن، ۱۹۸۸)، ص ۲۴۲.
5- این خواستها عبارتبودند از: ۱- خودمختاری کردها باید رسما برسمیت شناختهشده و در قانون اساسی ذکرشود؛ ۲- مناطق کردنشین از ایلام تا آذربایجان غربی را دربرمیگیرد؛ ۳- مجمعملی کردستان باید به شیوهای آزاد و با آرای مخفی انتخابشود؛ ۴- کردی باید زبان رسمی در مدارس و مکاتبات رسمی باشد؛ ۵- بخشی از بودجه سراسری باید بهکردستان اختصاصدادهشود بمنظور جبران عقبماندگی اقتصادیآن؛ ۶- نمایندگان کرد باید به مقامات مرکزی دولت منصوبشوند؛ ۷- سیاست خارجی، دفاعملی و برنامهریزیهای اقتصادی باید در مسئولیت دولت مرکزی باشد؛ ۸- تمامی ایران باید از آزادیهای اساسی دموکراتیک، آزادی اجتماع، بیان و انجام مراسم مذهبی برخوردار باشند. (روزنامه تایمز، ۴ دسامبر ۱۹۷۹.)
6- نکات واقعی پیشنهادی اداره محلی عبارتبودند از: ۱- یک شورای استانی که اهالی محل را اداره خواهدکرد بجز درمواردی که به دفاعملی، امورخارجه، سیستم پولی و برنامهریزی درازمدت، شرکتهای اقتصادی بزرگ، ارتباطات راهدور، راهآهن و جادههای اصلی مربوط میشود. ۲- انتصابات افراد ارشد، مثلا فرمانداران، پلیس محلی و فرماندهان ژاندارمری توسط دولت مرکزی و بنا به توصیه شورای استانی انجام خواهد گرفت. ۳- یک سیستم قضایی بطور خودمختار عمل خواهدکرد، اما تابع شورای عالی جمهوری اسلامی خواهدبود. ۴- مسئولیت محلی برای برقراری نظم. ۵- قدرت قانونگذاری شورای استانی محدود به قانون فردی سنتی، خانواده و مذهب خواهدبود. ۶- مذهب اکثریت بهمنزله مذهب «رسمی» خواهدبود. ۷- بودجه از دوجهت توسط دولت تکمیلخواهد شد: توسط یارانه ازطرف دولت مرکزی و از طریق مالیات و گمرکات محلی. ۸- دارایی اضافی دردسترس مناطق عقبمانده قرارخواهد گرفت. ۹- آزادی بیان و تشکل برای کلیه فعالیتهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی. ۱۰- آزادی تدریس بهزبانهای کردی، بلوچی، آذری،ارمنی، آسوری، عبری، عربی و ترکی. زبانهای اصلی در مدارس در کنار زبان فارسی تدریس خواهندشد. ۱۱- میتوان از زبان محلی برای امور اداری استفادهکرد اما نه در مکاتبات با دولت مرکزی. ۱۲- هر استانی دارای دانشگاه، سرویسهای رادیو و تلویزیون خواهد بود. ۱۳- شورای استان برای تعیین تعداد ارتش و ژاندارمری بهنسبت جمعیت.(لوموند، ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹.)
7- رحیم، پسر سیفقاضی در زمان سقوط جمهوری مهاباد در آذربایجان شوروی آموزش نظامی میدید. وی غیابا محکوم به مرگ شدهبود. پس از سقوط سلسله پهلوی وی دعوت بهبازگشت شدو در کنگره چهارم حکا در فوریه ۱۹۸۰[بهمنماه ۱۳۵۸] به عضویت کمیتهمرکزی انتخاب گردید. وی بعدها همراه با گروه هفتنفری فرارکرد. (بهصفحه ۱۷۳ [متن انگلیسی] ص ۱۰ این متن مراجعه کنید.) وی درسال ۱۹۹۱ در شهر باکو درگذشت.
8- رویهم ۶۲ افسر و مرد اعدامشدند و ۱۱۵نفر محکوم به حبسابد شدند؛ ۲۰۰نفر توسط حکا نجات یافتند؛ زبیح، «ارتش ایران» ص ۱۲۴.
9- نیویورک تایمز، ۲۲ مارس ۱۹۷۹.
10- در ماه مارس ۱۹۸۰ انتخابات برای مجلس ملی ایران قدرت حدکا را در منطقه نفوذش در شمال غربی کردستان آشکار نمود. درمهاباد ۸۰درصد آرا و در نقده- اشنویه ۹۶درصد. بطرف جنوب ضعیفتر بود: تنها ۵۷ درصد بهترتیب در بوکان و سقز و بطرف مناطق جنوبیتر آراء باطل اعلامشدند. هیچ تلاشی برای انتخابات در سنندج صورت نگرفت. لوموند، ۱۲ آوریل ۱۹۸۰.
11- برای مثال عبدالله مهتدی و عمر ایلخانیزاده هردو از [طایفه] دهبکری بوکان بودند.
12- علاالملکی، «چپ جدید ایران»، ص ۲۳۱.
13- مردی با یک نامخانوادگی ناخجسته بنام بغدادی.
14- یادآوری میشودکه ملا مصطفی راهپیمایی تاریخیاش را ازمیان سرزمین شکاکها در بهار سال ۱۹۴۷[۱۳۲۶] انجامداد.
15- مفتیزاده ممکناست از همپیوندی با عمویش محمدصدیق مفتیزاده که سردبیر کردستانروزنامه تبلیغاتی پهلویبود، رنجبردهباشد. یک شایعه بیپایه هم بود درمورد رابطهاش با ادریس بارزانی، که نزد برخی مربوط میشد بهحمایت ازطبقات فئودال قدیمی برعلیه کشاورزان. لوموند، ۲۳ مارس ۱۹۷۹
16- لوموند، ۳۰ مارس ۱۹۷۹.
17- مفتیزاده متعاقبا توسط رژیم زندانی شد و بدنبال آزادشدنش در سال ۱۹۹۲ درگذشت.
18- برای نمونه سید عبدالله حضرتی ملکشان که زمینهایش را به مردمی که برروی آن کار میکردند فروخت.ملا عبدالرحیم مدرسی نخستین روحانی سنندج بود که دخترانش را به مدرسه دولتی فرستاد. پسرش به کومهله پیوست. [مسعود مدرسی که در یورش به تشکیلات مخفی کومهله در تهران در سال ۱۳۶۰ دستگیر و اعدامشد. مترجم]
19- شیخجلال ارتباطش را با بغداد بدنبال حمله شیمیایی به حلبچه قطعکرد.
20- مارتین وان بروینسن، «کردها بین عراق و ایران»، میدلایست ریپورت، شماره ژوئیه – اوت ۱۹۸۶، صفحات ۱۴ و ۱۷.
21-Egyptian Mail, 3 March 1979
22- لوموند ۶ مارس ۱۹۷۹.
23- کردها آزردهخاطر بودند ازاینکه در زمان پهلوی شیعیان برای اداره امورشان منصوبمیشدند. هنگامیه کشاورزان شیعه آذری اطراف ارومیه توسط تهران بهمنظور برقراری نظم، تلویحا علیه کردهای متمرد مسلح شدند، این حساسیت منجر به خشونتگردید. یک آمریکایی که در سال ۱۹۷۵ در ارومیه زندگی میکرد یادآوری میکند «یکی از دلایلی که کردها برای تنفر خود از ترکها ارائهمیکنند نفس شیعه بودنشان است»، کاهن،«بچههای جن» ص ۱۱۹.
24- بهترین روایت ماجرای نقده در خاطرات کریم حسامی یافت میشود که در سال ۱۹۹۰ در استکهلم چاپشدهاست.
25- میدلایست ریپورت، شماره ۱۱۳، مارس – آوریل ۱۹۸۳، س ۹.
26- مجله نیویورک تایمز، ۲۸ اکتبر ۱۹۷۹.
27- ماده ۵ پیشنویس چاپشده در «صدای ایران»، دوم ژوئیه ۱۹۷۹، نگاهکنید به حمید آلگار در «اسناد: پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران»، چاپسوم (پاییز ۱۹۷۹) صفحات ۲۰ تا ۵۱ به نقل از چارلز مکدانالد در «روزنامه مطالعات آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه»، جلد نهم شمارههای یک و دو (پاییز/زمستان ۱۹۸۹)، ص ۶۱.
28- بخاش، «حکومت آیتاللهها»، ص به نقل از روایت خود بنیصدر.
29- رادیو تهران، ۱۷ دسامبر ۱۹۷۹، BBC/SWB ۱۹ دسامبر ۱۹۷۹ به نقل از مناشری در «سیاست خمینی» ص ۲۱۷.
30- در استان کردستان صندوقهای ۳۶ حوزه توسط کردها برچیدهشدند، در سیوهفتمین سوزانده شد. اما در کرمانشاه آراء بطرز کوبندهای موافقبودند؛ در قصرشیرین ۹۴۶۰ رای موافق و تنها ۲۱ رای مخالف بودند.
31– اگر کاندیدای طرفدار خودمختاری یعنی مسعود رجوی بدلیل مخالفتش با قانون اساسیای که به تازگی معرفی شدهبود ردصلاحیت نشدهبود، ممکنبود کردها و ترکمنها شرکت کنند. بنیصدر در ماه ژوئیه ۱۹۸۰ «خودمختاری اسلامی» را پیشکشید اما غیرقابلتوجه بود.
32– برخلاف بسیاری چهرههای مذهبی، وی [شیخعزالدین] ساده زندگی میکرد، بهنیروی کلاسهای عربی برای دانشجویان الهیات [زندگی] همسر و هفت فرزندش را تامینمیکرد، زمینی در اختیار نداشت و از تحسینکنندگانش هدیه نقدی قبولنمیکرد.
33- میدلاست ریپورت، شماره ۱۱۳، مارس – آوریل ۱۹۸۳، صفحات ۹ تا ۱۰.
34- مصاحبه با مولف، استکهلم، ۱۶ مارس ۱۹۹۱.
35- مصاحبه با شیخعزالدین حسینی، استکهلم، ۱۶ مارس ۱۹۹۱.
36- فاینانشال تایمز، ۲۱-۲۰ اوت؛ نیوبورک تایمز، ۱۹ اوت۱۹۸۰؛ مناشری، «سیاست خمینی»، ص۲۱۸.
37- فاینانشال تایمز، ۲۲ ماه مه ۱۹۸۰.
38- امضاء کنندگان عبارت بودند از: فوزیه قاضی، نوید معینی، رحیم سیفقاضی، فاروق کیخسروی، احمد عزیزی و محمدامین سراجی (در مشاورت با کمیته مرکزی)، برمبنای اطلاعات از حسنقاضی.
39- خاطرات کریم حسامی اظهارات بلوریان را بعنوان مدارک غیرواقعی مردود میشمارد. یکی از نامههای مربوط به دیدار مخفی قاسملو با معاون رئیس جمهور طهیاسین رمضان در حاجیعمران.
40- «جاش» معنای تحتالفظی کرهالاغ است، اما درمیان مردم منظور همدست [رژیم] است.
41- کنشیار این درگیری منازعهای بود برسر بریدن درختان. کومهله اصرارداشت که مردم حق داشتند که سوخت تهیهکنند، درحالیکه حدکا اعتراض میکرد که درختان موردنظر اموال شخصی بودند. برمبنای اطلاعات حسنقاضی؛ تایمز ۲۴ ژانویه؛ لوموند ۹ فوریه؛ گاردین ۴ مارس ۱۹۸۵.
42- کریم حسامی از موضع خودش با تکیه به روایت شخصیاش از رویدادها در خاطراتش منتشره در سال ۱۹۹۳ در استکهلم، دفاع میکرد. وی که از رفتن گروه هفتنفره اظهار تاسف میکرد، در انتقاد از دکتر قاسملو و مشاورانش که آنها را «جاش» نامیدهبودند درنگنمیکرد. برمبنای اطلاعات از حسن قاضی.
43- برای اطلاعات بیشتر درمورد پیکار به «چپ جدید ایران»، علاالملکی نگاه کنید.
44- گادانی بدنبال بازداشت شدن بهمراه ۲۵۰ نفر دیگر در سال ۱۹۵۹ بمدت ۱۰ سال زندانی بود. وی بهنگام شرکت در خاکسپاری سلیمان معینی در سال ۱۹۶۸ دوباره بازداشت گردید. بعنوان یک فعال سازماندهنده در تهران وی درسال ۱۹۷۸ تکیهگاهی بود برای قاسملو تا بتواند در آنجا کارکند. وی همانسال یکی از سهنفر سخنران اصلی بود (بهمراه شیخ عزالدین حسینی و عمر قاضی) که در مراسم خاکسپاری عزیز یوسفی خواهان خودمختاری برای کردها شدهبود.
45- بهترین روایت آن در روزنامه لیبراسیون، هفتم اوت ۱۹۸۹.
46- آغازی نو، بولتن ویژه، ۱۸ ژوئیه ۱۹۸۹، بهنقل از انتصار در «ناسیونالیسم قومی کردها»، ص ۴۲.
47- این شخص بهمن جوادی بود (نام مستعار غلام کشاورز).
48- یک کنگره فرهنگ و ادب کردی در سپتامبر ۱۹۸۶ [شهریور ۱۳۶۵] در مهاباد برگزارشد. یک مجله فرهنگی کردی، سروه، در بهار سال ۱۹۸۵ آغاز بهکار کرد. کار برروی متن کتاب درسی در سطح مدارس ابتدایی شروعشد، اوتاس، جهانی، شاکلی، مهتدی، «اوضاع کنونی کردها درایران»، ص ۱۹.
49- کمال داودی، سخنگوی حدکا، استکهلم ۱۷ مارس ۱۹۹۱؛ مصاحبه با مصطفی هجری، لندن ۱۸ ژوئن ۱۹۹۳.
50- سلام عزیزی، ایندپندنت، ۲۳ ژوئن ۱۹۹۳.
51- مصاحبه با عبدالله مهتدی، استکهلم، ۱۶ مارس ۱۹۹۳.
*************************************************
ترجمه: احمد اسکندری
دیماه ۱۳۸۵ ، ژانویه ۲۰۰۷